امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی راز
سالن زیبایی راز | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی راز را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی راز را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی راز : من به سختی می توانم با خودم بفهمم چه اتفاقی افتاده است. همه چیز مثل یک رویاست! فقط احساس میکنم تا زمانی که در شکرگزاری شما برای این نجات شگفتانگیز به شما ملحق نشدم، نمیتوانستم به هیچ چیز فکر کنم.» فصل سیزدهم.
رنگ مو : روز دوم پس از فرار تنگ مسافران ما بود که در فصل گذشته ذکر شد. پسران با حضور شیر، که دوباره کاملاً قوی به نظر می رسید، زیر سایه چند درخت صمغ نشسته بودند، در همسایگی نزدیک روستایی متروکه به نظر می رسید، تنها که خانه ها بسیار بزرگتر و محکم تر از آنچه گفته شد ساخته شده بودند.
سالن زیبایی راز
سالن زیبایی راز : در فصل قبل آنها منتظر آمدن دکتر بودند که پشت سر گذاشته بود تا اوماتوکو را ترک کند و مطمئن شود که در بازگشت به کرال هوتنتوت حرکت کرده است. فرانک در مقابله با اهمیت هوتنتوتها، که کاملاً متقاعد شده بودند که کامیابی قبیله برای همیشه تضمین میشود، بسیار مشکل داشت، اگر او بپذیرد که رهبری را به عهده بگیرد.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
زیرا آنها آماده بودند تا امبو را از آنجا بیرون کنند. بدون مراسم بیشتر هنگامی که آنها دریافتند که نمی توان بر عزم او در این زمینه غلبه کرد، ناراحتی آنها به حدی بود که هیچ چیز جز ترس خرافی آنها از تأثیر فرانک بر خدای خود آنها را از استفاده از زور برای وادار کردن او به انطباق با خواسته های آنها باز نمی داشت.
اما او به توصیه لاوی، رفتاری بسیار کوتاه و بلند با آنها در پیش گرفته بود، از گوش دادن به هر گونه بحثی خودداری می کرد، و به شدت اصرار داشت که تمام سلاح های متعلق به حزب باید بازگردانده شوند. این خواسته به زودی از طریق اعلام شد و با آن موافقت شد. همه هوتنتوتهایی که اسلحه، کمربند گلولهای، گلولههای پودر، ساعت و غیره را در اختیار داشتند.
آنها را برمیگرداندند و با فروتنترین عبارات پشیمانی به پای او میگذاشتند. آمبو در میان درخواستکنندگان بود، چهرهی خفهکنندهاش تضاد عجیبی را با جنبه مغرور و بیرحمانهای که تنها چند ساعت پیش از آن به نمایش گذاشته بود، نشان میداد. فرانک او را بزرگ کرد و به او از بخشش او اطمینان داد.
اما اضافه کرد که همه غریبه ها در روز بعد با تدارک سفر یک روزه و اوماتوکو به عنوان راهنمای آنها برای همان فاصله زمانی حرکت خواهند کرد. اما پس از آن، او گفت، قبیله نباید در مورد احترام آنها، به مجازات، یک بار دیگر از نارضایتی او تحقیق کند!
امبو (که شاید در دلش حاضر نبود از شر فرانک خلاص شود، با وجود مزایای بسیار زیاد که در حکومت او وجود داشت)، تسلیمانه پاسخ داد که لذت «مورد پسندیده» باید به طور کامل برآورده شود.
سالن زیبایی راز : و بر این اساس، روز بعد مسافران همگی روستا را ترک کرده و به سمت شمال، به سمت نقطه ای که به چشمه فیل معروف است، حرکت کردند. اوماتوکو، که به اندازه هموطنانش وحشت زده بود، در طول سفر با نوکری مفتضحانه منتظر آنها بود. زمان او به پایان رسیده بود.
و او را در بازگشت به خانه فرستاده بودند – لاوی (همانطور که خواننده شنیده است) تا حدی او را همراهی می کرد تا مطمئن شود که بالاخره قصد ندارد آنها را دنبال کند.
نیک گفت: «خب، فرانک، تو این کار را به خوبی انجام دادی، باید بگویم، و وقتی با آنها صحبت میکردی که در صورت شکست، نارضایتی ات را تهدید میکند، ظاهرت را بهتر از آنچه باید انجام میدادم حفظ کردی.
برای انجام هر یک از لذت های حاکمیتی شما. تعجب می کنم که اگر تو با آنها قهر می کردی چه اتفاقی می افتاد! » «اوه، آنها فکر می کردند که قورباغه ای می آید و گاوها را قطع می کند. و سوختگی، و میوه را از بین ببرید. و یک آفت، و خود را بکشند.
من فقط باید سفارش می دادم و ممکن است هر طور که دوست داشتم آن را به آنها وارد کنم! اوماتوکو به من گفت. “آیا او، احمق! خب، به افتخار من، فرانک، اگر من جای تو بودم، به آنها دستور می دادم شش دوجین، و امبو نه دوجین، و لشو دوازده را به او بدهند. این یک ذره بیشتر از آن چیزی نیست که لیاقتش را داشتند، و می شد دیدنی! آن را می گذاشتند.
و همچنین با اراده! در وارلی زده شد: “منظورت چیزی نیست که می گویی، نیک، مطمئنم.” “من تعجب می کنم که شما احساس نمی کنید که این چیزی نیست که بتوان با آن شوخی کرد.” فرانک گفت: “درست می گویی، ارنست.” ما نباید آن را به این شکل در نظر بگیریم. در واقع، من مطمئن هستم که به اندازه کافی از رحمتی که به ما نشان داده شده سپاسگزارم و اگر غیر از این فکر می کنید.
باید متاسفم. نیک نیز همینطور، من پاسخگوی آن خواهم بود.» گیلبرت گفت: «البته که سپاسگزارم. و من به جرات می گویم که برای تبدیل همه چیز به شوخی بسیار مستعد هستم. خب، در هر صورت، اکنون موضوع را کنار می گذاریم. و به همین ترتیب، دکتر می آید. حالا، فکر می کنم، ما خواهیم شنید که آیا این مکان برای توقف ما در شب انجام می دهد.
من راضی هستم که او راضی است. من در ابتدا شک داشتم که آیا اوماتوکو واقعاً به سوسک اعتقاد دارد یا خیر. او آنقدر در میان هلندی ها زندگی کرده است که فکر کردم شاید بهتر یاد گرفته باشد. اما او این کار را نکرده است، من متقاعد شده ام. بله، او واقعاً بازگشته است. او جرات ندارد ما را دنبال کند.» این خوب است.
در همه موارد. خوب، نظر شما در مورد این مکان برای توقف چیست؟ فکر میکنم این یک کرال متروک است، فقط باید متعلق به قبیلهای از وحشیها باشد که بیشتر از آن ناماکواها برای خانهسازی خود زحمت کشیدهاند.» کرال، نیک؟ آیا گمان میکنید این خانهها را میتوان نامید.
سالن زیبایی راز : فکر میکنی این خانهها کار دست مردان است؟» نیک پاسخ داد: «برای اینکه مطمئن شوم این کار را میکنم». “چه کسی جز مردان می توانست آنها را بسازد؟” لاوی گفت: «آنها لانههای مورچههای سفید هستند و اگر ما تمام شب را اینجا بمانیم، لباسها، کولهپشتیهایمان، کمربندهایمان و هر چیزی که میتوانستند آنها را بخورند.