امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی رزالیندا
سالن زیبایی رزالیندا | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی رزالیندا را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی رزالیندا را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی رزالیندا : در حالی که فرانک و نیک در عذاب شک و دلهره نگاه می کردند. فصل نوزدهم. دی والدن به محاکمه آورده شد – دفاع او – خطر قریب الوقوع – عذاب دی والدن – فرار – سفر سریع – کلوف کودو. مائومو و میرمیدون هایش دیری نپاییدند که مأموریت خود را به انجام رساندند. دی والدن و وارلی، حدود یک ساعت قبل، از بازدید خود از کلبه دالیلی پیر، که گاوهایش در همان صبح زود با بیماری آفت زده بودند، بازگشته بودند.
رنگ مو : برای تلقیح با گربه ای که قبلاً حمله کرده بود خیلی دیر شده بود، اما او به پیرمرد کمک کرده بود تا داروی مورد نظر، یا بهتر است بگوییم پیشگیرانه را در گاوهایی که هنوز سالم بودند، اعمال کند.
سالن زیبایی رزالیندا
سالن زیبایی رزالیندا : مبلغ از همان ابتدا امید کمی به نجات هر یک از حیوانات داشت. او در طول اقامت خود در نقاط مختلف سرزمین کفیر چندین بار با این بیماری مواجه شده بود و به ندرت می دانست که درمان آن اثری داشته باشد.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
در بقیه، اگرچه هر کاری که ممکن بود برای تسکین آنها انجام داده بود، به او هشدار داده بود که نباید انتظار بهبودی آنها را داشته باشد، و چندین نفر از آنها قبل از ترک روستا مرده بودند. او به خوبی از رفتار پیرمرد بچوانا آشفته بود. او یکی از راضیکنندهترین نوکیشان بود و دی والدن تصمیم گرفته بود تا چند هفته دیگر در غسل تعمید پذیرفته شود.
اما به نظر می رسید که کل ماهیت دلیلی تغییر کرده است. او در واقع چیزی نگفت که دال بر این باشد که در عقاید مذهبی او تغییری رخ داده است.
اما به نظر می رسید که غرق در وحشت شده بود و انتظار داشت مجازاتی وحشتناک بر سر خود بیاورد. مبلغ و ارنست تمام تلاش خود را برای آرام کردن او انجام داده بودند و قبل از جستجوی کلبه دالیلی به خانه بازگشته بودند تا کمی غذا و استراحت لازم را بخورند.
زمانی که فرستادگان چوما به رهبری مائومو و کوبو به آنها حمله کردند. دی والدن آنها را با آرامش مردی پذیرفت که مدتها جان خود را در دستان خود داشت و می دانست که هر لحظه ممکن است از او خواسته شود که آن را تسلیم کند. او به آرامی برخاست و به اسیرکنندگانش گفت که نیازی به بستن او یا استفاده از هر نوع خشونتی نیست.
زیرا کاملاً آماده بود تا با آنها همراه شود، کلاه خود را برداشت و از کلبه بیرون رفت. با این حال، دیگران اصرار داشتند که دستان او را با بند چرمی محکم ببندند، زیرا نگران بودند که اگر آنها را آزاد بگذارند، ممکن است طلسم کند. او با اسکورت مائومو از یک طرف، و کوبو از طرف دیگر، به سمت نقطه ای که چوما هنوز ایستاده بود.
پیش رفت و جمعیت زیادی از بچوانا در اطراف او بودند. تمام جمعیت روستا در این زمان دور هم جمع شده بودند. صحنه عجیب و چشمگیری بود. رئیس که برای تعقیب و گریز پوشیده بود و سلاح های خود را حمل می کرد، مکان مرکزی را اشغال کرد – یک شخصیت بزرگ و رزمی. او توسط انبوهی از جنگجویان مسلح و آراسته مانند خودش احاطه شده بود.
که بسیاری از طرفین در لباس و شخصیت خود نشانه هایی از برخورد اخیر با فیل ها را به همراه داشتند که ظاهری وحشتناک و عجیب به آنها داد. زنان و کودکان پسزمینه را پر کردند و با انتظاری وحشتناک به آنچه احتمالاً در پی خواهد آمد نگاه میکردند. میسیونر با آرامش به مرکز حلقه قدم گذاشت و با نگاه محکم رئیس کفیر با نگاهی محکم روبرو شد که چشم چوما درازا مجبور شد در زیر آن لنگ بزند.
سالن زیبایی رزالیندا : این، شاید، اولین کلمات او را تلخ تر از آنچه در غیر این صورت ممکن بود تبدیل کرد. او گفت: “بیماری دام های بچواناها را درنوردیده است.” “این از کجا آمده است و چه کسی باعث آن شده است؟” «این، مانند همه دیدارها، از دست خدا می آید.
و علت اینکه آنها را می فرستد گاهی برای تعلیم قدرت خود به بشر و گاهی برای مجازات گناهانشان است. «علت اینکه این را فرستاده چیست؟» “این برای هیچ مردی غیر ممکن است که بگوید. او فقط از اهداف خود آگاه است.
اما خودت به من گفتی که نزد خدا قدرت داری. گفتی که او همیشه بندگانش را می شنود؟» “دارم و تکرار می کنم.” «پس از او بخواهید که این بیماری را برطرف کند و اگر اطاعت کرد ما بندگان او خواهیم بود. آیا این کار را خواهی کرد؟» من از خدا می خواهم که از حذف آن راضی باشد. خواه این کار را بکند یا نه، با اوست.» چوما تردید کرد. اعتقاد او به دی والدن با آنچه اتفاق افتاده بود متزلزل شد.
اما به طور کامل سرنگون نشد. مائومو خجالت او را دید و به سرعت مداخله کرد. او گفت: «رئیس، با دعا، که فقط با کلمات است، دروغ سفید نیست – انسان بر ارواح شیطانی چیره شده است تا این نفرین را بر مردم ما بفرستد. همچنین با دعا نمی تواند بر آنها چیره شود تا دوباره آن را بردارند. قربانی هایی وجود دارد که او به خدایان خود تقدیم می کند.
می دانم که او را دیدند که روی پیشانی گایکه آب می ریزد و در حین انجام این کار، کمی جذابیت می کند. میدانم که او قربانیهایی میکند که جز یاران سفیدپوستش از هیچ کس حاضر نمیشود. از او بپرس، و او نمی تواند این را انکار کند؟» “این چطوره؟” چوما گفت و دوباره به سمت دی والدن برگشت. “می شنوید که باران ساز چه می گوید.
آیا حقیقت دارد؟» دی والدن گفت: «درست است که ما مناسکی داریم که هیچ کس جز مؤمنان مجاز به حضور در آن نیستند. «آیا اینها را به خدایان خود تقدیم خواهید کرد تا طاعون از گاوهای بچوانا برطرف شود؟» مائومو با ترس از اینکه دی والدن این درخواست را اجابت کند. بار دیگر به میان آورد: «کافی نیست که او را مجبور به این قول کنی.
سالن زیبایی رزالیندا : او باید این کار را در ملاء عام انجام دهد تا شما و همه مردم ما مطمئن باشید که او واقعاً برای خدای خود قربانی می کند. چوما به سختی گفت: «میشنوی، مرد سفیدپوست. “آیا رضایت می دهید؟” پاسخ این بود: «من نمیتوانم اسرار مقدس را به این شکل بیحرمت کنم».