امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی گردویی پلاتینه
رنگ موی گردویی پلاتینه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی گردویی پلاتینه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی گردویی پلاتینه را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی گردویی پلاتینه : همانطور که او از جاده پایین می آید، می توانیم تشخیص دهیم که کاپیتان شرکت، جلوتر از افرادش و تنهاست. او به خاطر زخم قدیمیاش در نبرد مارن که روماتیسم آزاردهنده است.
رنگ مو : به یاد میآوریم، همگی تقریباً با همان کلمات و با حرکات یکسان. آنها دستان خود را بالای سر خود می گیرند – “کمراد، کمراد!” “نه، پس کمراد!” و در پانتومیم یک سرنیزه را در ارتفاع شکم به جلو می برند و با کمک پا آن را به عقب می کشند. یکی از تیراندازان هنگام عبور صحبت های ما را می شنود. او به ما نگاه می کند.
رنگ موی گردویی پلاتینه
رنگ موی گردویی پلاتینه : بقیه با خنده ای می خندند که مانند سازهای خارق العاده موسیقی خارجی می خندد، خنده ای که دندان در می آورد. ما در مورد ویژگی های این آفریقایی ها صحبت می کنیم. وحشیانه آنها در حمله، اشتیاق بلعنده آنها برای همراهی با سرنیزه، تمایل آنها به “هیچ ربع”. ما آن داستانهایی را که خودشان با کمال میل تعریف میکنند.
در عمامه کلاه خود به وفور می خندد و با تکان های قابل توجه سرش حرف های ما را تکرار می کند: “پس کمراد، نون پس کمراد، هرگز! بارک اعتراف می کند: «بدون شک آنها با پوست چادرشان نژادی متفاوت از ما هستند. “میدانی، استراحت آنها را نگران میکند، آنها فقط برای لحظهای زنده میمانند که افسر ساعتش را دوباره در جیبش میگذارد و میگوید: “خب برو!” در واقع، آنها سربازان واقعی هستند.» بزرگ می گوید: “ما سرباز نیستیم، ما مرد هستیم.” اگرچه غروب اکنون تاریکتر شده است.
اما این جمله واقعی، چیزی شبیه نوری درخشان بر مردانی میتابد که اینجا منتظرند، از صبح منتظرند، از ماهها پیش منتظرند. آنها مردانی هستند، همنوعان خوب از هر نوع، که به طرزی بی ادبانه از لذت زندگی جدا شده اند. مانند هر مرد دیگری که شما در جمع می گیرید، آنها نادان و با دیدی محدود، سرشار از عقل سلیم هستند.
که گاهی اوقات از ریل خارج می شود – تمایل دارند که آنها را هدایت کنند و آنچه را که می خواهند انجام دهند و در سختی ها تحمل کنند. ، رنج طولانی. آنها انسانهای سادهای هستند که بیشتر سادهتر شدهاند، که غرایز صرفاً بدوی در آنها بهوسیله نیروی شرایط برجسته شده است – غریزه حفظ خود، امید سخت به زندگی، لذت غذا، نوشیدن و خواب. و در فواصل فریادها و رعشههای تاریک انسانیت هستند که از سکوت و سایههای دلهای بزرگ انسانیشان سرچشمه میگیرد.
وقتی دیگر نمیتوانیم به وضوح ببینیم، صدای زمزمه فرمانی را میشنویم که نزدیکتر میشود و با صدای بلند زنگ میزند: «نیمبخش دوم! ما در می افتیم؛ آن تماس است. “بلند شو!” سرجوخه می گوید. ما به حرکت در آمده ایم. جلوی انبار ابزار یک توقف و لگدمال کردن وجود دارد. به هر کدام یک بیل یا کلنگ داده می شود.
یک افسر پلیس دستگیره ها را در تاریکی نشان می دهد: “شما، یک بیل، همین جا، آن را بپرید! از کنار سنگر ارتباطی با زوایای قائم به سمت خودمان حرکت می کنیم و مستقیم به سمت مرزهای متحول، که اکنون زنده و وحشتناک است، حرکت می کنیم. در آسمان تاریک، نفس نفس زدن شدید یک هواپیمای نامرئی در سیم پیچ های نزولی گسترده ای می چرخد و بی نهایت را پر می کند.
رنگ موی گردویی پلاتینه : در جلو، به راست و چپ، در همه جا، رعد و برق با اجمالی اجمالی نور کوتاه مدت در آسمان آبی تیره می پیچد. [نکته ۱:] نام محبوب و بین المللی یک سرباز فرانسوی. معنای تحت اللفظی آن «مودار، پشمالو» است، اما این کلمه بیش از یک قرن است که ایده مردانگی سامسون را که قدرتش در قفل هایش نهفته است، منتقل کرده است.
در روزهای اولیه جنگ، یک ضرب المثل رایج فرانسوی ها بود که پیروزی قطعی است – “اگر غیرنظامیان مقاومت کنند.” – Tr. III بازگشت با اکراه طلوع خاکستری منظره هنوز تاریک و بی شکل را سفید می کند. بین جاده رو به زوال سمت راست که در تاریکی فرو میرود، و ابر سیاه آلوکس وود – جایی که میشنویم تیمهای کاروان جمعآوری میشوند و در حال حرکت هستند.
یک میدان گسترده است. ما از گردان ششم آخر شب رسیدیم. ما بازوها را روی هم انباشتهایم، و اکنون، در مرکز این دایره نور نامطمئن، پاهایمان در مه و گل، در خوشههای تاریک (که هنوز آبی نیستند)، یا بهعنوان شبحهای منفرد ایستادهایم. و سرهای همه به سمت جاده ای که از «آن پایین» می آید، چرخانده شده است. منتظر بقیه هنگ هستیم.
گردان ۵ که در صف اول بودند و بعد از ما سنگرها را ترک کردند. صداها؛ “آنها آنجا هستند!” توده ای طویل و بی شکل در غرب ظاهر می شود و در جاده سپیده دم از شب پایین می آید. در آخر! تمام شد، شیفت ملعونه ای که از ساعت شش عصر دیروز شروع شد و تمام شب به طول انجامید و حالا آخرین مرد از آخرین سنگر ارتباطی پا گذاشته است.
این بار غربت افتضاح در سنگر بوده است. گروهان هجدهم پیشتاز بود و منهدم شد، هجده کشته و پنجاه زخمی – یکی از هر سه نفر در چهار روز کمتر. و این بدون حمله – تنها با بمباران. این را ما میدانیم و وقتی گردان مثلهشده به آنجا نزدیک میشود و ما به آنها میپیوندیم تا زمین گلآلود را زیر پا بگذاریم و با تکانهای سر به رسمیت بخوانیم.
رنگ موی گردویی پلاتینه : فریاد میزنیم: «هجده چطور؟» در حالی که این سوال را مطرح می کنیم فکر می کنیم که “اگر اینطور پیش برود، سرنوشت همه ما چه می شود؟ من چه می شوم؟” ۱۷، ۱۹، و ۲۰ به نوبت می رسند و بازوها را روی هم می ریزند. “هجدهم هست!” بعد از بقیه می رسد. با نگه داشتن اولین سنگر، آخرین بار تخلیه شده است. نور کمی تمیزتر است و جهان رنگ پریده است.