امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی و صدفی
رنگ مرواریدی و صدفی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مرواریدی و صدفی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مرواریدی و صدفی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی و صدفی : که هم و هم را به جای خوشحالی بدبخت کرد. نه تنها و همسرش با مردم خود ظلم کردند، بلکه ملکه ما بلافاصله مغرور و مغرور شد و با آنها رفتار کرد. همه اسکیزرها می دانستند که او قدرت جادویی او را دزدیده است و بنابراین از ما متنفر بود و ما را مجبور می کرد در برابر او فروتن شویم و کوچکترین حرف او را اطاعت کنیم.
رنگ مو : در حین راه رفتن، عصای خود را در منحنیهای عرفانی تکان داد. لیدی اورکس با کنجکاوی او را تماشا کرد و وقتی اوزما دوباره وارد اتاق شد و خودش نشست، پرسید: “چیکار کردی؟” اوزما پاسخ داد: “من این خانه را به گونه ای مسحور کرده ام که ملکه کو-ای-اوه، با تمام جادوگری خود، نمی تواند یک کلمه را که در دایره جادویی من ساخته ام.
رنگ مرواریدی و صدفی
رنگ مرواریدی و صدفی : بشنود.” اکنون میتوانیم آزادانه و با صدای بلند و بدون ترس از خشم ملکه صحبت کنیم.» لیدی اورکس از این کار خوشبین شد. “میتونم بهت اعتماد کنم؟” او پرسید. دوروتی گفت: همه به اوزما اعتماد دارند. “او صادق و صادق است، و ملکه شریر شما متأسف خواهد شد که به حاکم قدرتمند تمام سرزمین اوز توهین کرده است.” اوزما گفت: “ملکه هنوز من را نمی شناسد.
اما می خواهم مرا بشناسی، بانو اورکس، و می خواهم به من بگویی چرا تو و همه اسکیزرها ناراضی هستید. نترس کو-ای- اوه عصبانی است، زیرا او نمی تواند یک کلمه را بشنود، من به شما اطمینان می دهم. لیدی اورکس لحظه ای متفکر بود. سپس او گفت: “من به شما اعتماد خواهم کرد، پرنسس اوزما، زیرا معتقدم شما همانی هستید که می گویید – حاکم عالی ما. اگر می دانستید.
که ملکه ما چه مجازات های وحشتناکی را بر ما تحمیل می کند، تعجب نمی کردید که ما اینقدر ناراضی هستیم. اسکیزرها افراد بدی نیستند، حتی با دشمنانشان که سر صاف هستند، به دعوا و دعوا اهمیتی نمی دهند؛ اما آنقدر از کو-ای-اوه می ترسند که به جای اینکه خشم او را تحمل کنند، کوچکترین حرف او را اطاعت می کنند.» “پس او دل ندارد؟” دوروتی پرسید.
لیدی اورکس گفت: “او هرگز رحم نمی کند. او هیچ کس را جز خودش دوست ندارد.” دوروتی در حالی که سرش را به شدت تکان می دهد، گفت: «این خیلی بد است. “من می بینم که تو اینجا کارهای زیادی برای انجام دادن داری، اوزما، در این گوشه متروک سرزمین اوز. وجه اول، شما باید سحر و جادو را از ملکه کو-ای-اوه و از آن سو-دیک وحشتناک دور کنید.
تصور من این است که هیچ یک از آنها شایسته حکومت کردن بر کسی نیستند، زیرا آنها ظالم و نفرت انگیز هستند. بنابراین شما باید به اسکیزرها و فلت هدها حاکمان جدیدی بدهید و به همه مردمشان بیاموزید که آنها بخشی از سرزمین اوز هستند و قبل از هر چیز باید از فرمانروای قانونی، اوزمای اوز اطاعت کنند. سپس، وقتی این کار را انجام دادید.
می توانیم دوباره به خانه برگردیم.” اوزما به مشاوره جدی دوست کوچکش لبخند زد، اما لیدی اورکس با لحنی مضطرب گفت: “من تعجب می کنم که شما این اصلاحات را پیشنهاد می کنید، در حالی که هنوز در این جزیره زندانی هستید و در قدرت کو-ای اوه هستید. شکی نیست که این کارها باید انجام شود.
اما همین حالا احتمالاً یک جنگ وحشتناک شروع می شود. و اتفاقات وحشتناکی ممکن است برای همه ما بیفتد. ملکه ما چنان خودپسندی دارد که فکر می کند می تواند بر سودیک و مردمش غلبه کند، اما گفته می شود جادوی سودیک بسیار قدرتمند است، اگرچه نه به بزرگی همسرش رورا، قبل از اینکه کو-ای-او او را به یک خوک طلایی تبدیل کند.” دوروتی گفت: “من خیلی او را برای این کار سرزنش نمی کنم.
رنگ مرواریدی و صدفی : زیرا شرور بودند که سعی می کردند ماهی زیبای شما را بگیرند و جادوگر رورا می خواست تمام ماهی های دریاچه را مسموم کند.” “میدونی دلیلش چیه؟” از لیدی اورکس پرسید. دوروتی پاسخ داد : «فکر نمیکنم دلیلی وجود داشته باشد ، جز شرارت.» اوزما با جدیت گفت: دلیلش را به ما بگو. “خب، اعلیحضرت، یک بار – خیلی وقت پیش – فلت هدها و اسکیزرها دوستانه بودند.
آنها از جزیره ما دیدن کردند و ما از کوه آنها بازدید کردیم و همه چیز بین این دو قوم خوشایند بود. در آن زمان فلت هدها توسط سه آدپت اداره می شدند. در جادوگری، دختران زیبایی که سر صاف نبودند، اما به کوه تخت سرگردان شده بودند و در آنجا خانه خود را ساخته بودند، این سه آدپت از جادوی خود فقط برای خیر استفاده کردند و مردم کوهستان با خوشحالی آنها را فرمانروای خود کردند.
مغزهای کنسرو شده آنها و نحوه تبدیل فلزات به لباس هایی که هرگز فرسوده نمی شوند و بسیاری چیزهای دیگر که بر شادی و رضایت آنها افزوده است. “کو-ای-اوه آن موقع ملکه ما بود، مثل الان، اما او هیچ جادویی نمی دانست و بنابراین چیزی برای افتخار نداشت. اما سه آدپت با کو-ای-اوه بسیار مهربان بودند. آنها این گنبد فوق العاده را برای ما ساختند.
شیشه و خانه های ما از سنگ مرمر و ساختن لباس های زیبا و خیلی چیزهای دیگر را به ما یاد داد. هنرهای جادویی آنها را کشف کنید او باهوش تر از هر کسی بود او یک روز سه آدپت را به یک ضیافت دعوت کرد و در حالی که آنها در حال جشن گرفتن کو-ای اوه بودند، طلسمات و ابزار جادویی آنها را دزدید و آنها را به سه ماهی تبدیل کرد.
یک ماهی طلایی، یک ماهی نقره ای و یک ماهی برنزی. در حالی که ماهی های بیچاره بی اختیار روی کف اتاق ضیافت نفس نفس می زدند و یکی از آنها با سرزنش گفت: به خاطر این کار مجازات خواهی شد، کو-ای-اوه، زیرا اگر یکی از ما بمیرد یا نابود شود، چروک می شوی. و درمانده، و تمام جادوی دزدیده شده شما از شما دور خواهد شد.
رنگ مرواریدی و صدفی : کو-ای-اوه که از این تهدید ترسیده بود، فوراً سه ماهی را گرفت و با آنها به سمت ساحل دریاچه دوید و آنها را به آب انداخت. این سه آدپت را زنده کرد و آنها شنا کردند و ناپدید شدند. لیدی اورکس ادامه داد: “من خودم شاهد این صحنه تکان دهنده بودم و همینطور بسیاری از اسکیزرها. این خبر به منتقل شد که سپس از دوستان به دشمنان تبدیل شدند.
سودیک و همسرش رورا تنها کسانی بودند که آنهایی که در کوه بودند و خوشحال بودند که سه آدپت به دست آنها گم شده بود، و آنها به یکباره فرمانروایان سر تخت شدند و مغزهای آماده آنها را از دیگران ربودند تا خود را قدرتمندتر کنند. کوه و این رورا گرفت و با استفاده از آنها تبدیل به یک جادوگر شد. “نتیجه خیانت این بود.