امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو پلاتینه روشن
رنگ مو پلاتینه روشن | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو پلاتینه روشن را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو پلاتینه روشن را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو پلاتینه روشن : انبوهی از زباله ها، بقایای کثیفی و کثیفی بر ستون شکسته سنگفرش جاده و مرزهای تیره آن در سردرگمی نهایی انباشته می شوند. درختان به زمین ریخته اند یا ناپدید شده اند، کنده شده اند و کنده هایشان در هم ریخته است.
رنگ مو : نه چندان دور از دروازه آن. گروهی از سربازان آنجا بودند و با صدای آهسته صحبت می کردند. همراهم دستش را دراز کرد. این شاهراه ژولیده بزرگی است که تنها با گلوله ها و دسته ها و گلوله ها طی می شود که آن را شیار کرده و برافراشته اند، آن را با خاک کشتزارها پوشانده اند، آن را چمپ کرده اند و استخوان هایش را برهنه کرده اند.
رنگ مو پلاتینه روشن
رنگ مو پلاتینه روشن : ممکن است تحت یک نفرین باشد. راهی بی رنگ، سوخته و قدیمی، شوم و افتضاح است. “اگر فقط آن را می دانستید – چقدر تمیز و صاف بود!” پوترلو می گوید. انواع درختان، و برگها و رنگها – مثل پروانهها وجود داشت؛ و همیشه یکی از آنها عبور میکرد تا به زن خوبی که بین دو سبد تاب میخورد، یا مردمی که برای یکدیگر فریاد میزدند.
روز خوشی بدهد. در یک شزلون، با باد خوب بادکنکهایشان. آه، زندگی روزگاری چقدر شاد بود!» او به سمت سواحل نهر مه آلودی که جاده را به سمت سرزمین جان پناه ها دنبال می کند، شیرجه می زند. خم شده، در کنار برخی تورمهای ضعیف زمین که صلیبها روی آنها نصب شدهاند، توقف میکند – مقبرههایی که با فواصل زمانی در دیوار مه فرو رفتهاند.
مانند ایستگاههای صلیب در کلیسا. من به او زنگ می زنم – ما هرگز با چنین سرعت تشییع به آنجا نخواهیم رسید. آلونز! ما به یک فرورفتگی گسترده در زمین می رسیم، من در جلو و پوترلو عقب مانده، سرش گیج و سنگین از فکر در حالی که بیهوده سعی می کند نگاه های تشخیص خود را با چیزهای بی جان مبادله کند. همین جا جاده پایین تر است.
چین خوردگی آن را از کنار به سمت شمال ترشح می کند. در این زمین سرپناه ترافیک کمی وجود دارد. در امتداد فضای مه آلود، کثیف و ناسالم، جایی که علف های پژمرده در گل سیاه فرو رفته اند، ردیف هایی از مردگان وجود دارد. هنگام پاکسازی سنگرها یا دشت در طول شب، آنها را به آنجا می برند. آنها منتظرند-بعضی از آنها مدتها صبر کرده اند.
تا بعد از تاریک شدن هوا به گورستان ها برگردند. کم کم به آنها نزدیک می شویم. آنها به یکدیگر نزدیک هستند، و هر یک با دست یا پا نشان دهنده وضعیت متفاوتی از عذاب سخت است. برخی با صورت های نیمه کپک زده، پوست زنگ زده یا زرد با لکه های تیره وجود دارند. از چند صورت سیاه مانند قیر است، لب ها به شدت گشاد شده اند.
رنگ مو پلاتینه روشن : سر سیاهپوستان در پوست طلاکوبان بیرون زده است. بین دو بدن که به طور نامطمئن از یکی یا دیگری بیرون زده است، مچ دست بریده ای وجود دارد که با دسته ای از رشته ها به پایان می رسد. برخی دیگر لاروهای بی شکل آلودگی هستند، با وسایل مشکوک در حال سوراخ کردن، یا تکههای استخوان. در ادامه، جسدی را به گونهای آوردهاند که مجبور شدهاند.
برای اینکه در راه گم نشود – آن را روی شبکهای از سیم انباشته کنند که سپس به دو سر چوب بسته شده است. به این ترتیب آن را در حفره بانوج فلزی خود حمل کردند و در آنجا گذاشتند. شما نمی توانید هر دو انتهای بدن را تشخیص دهید. به تنهایی، در انبوهی که میسازد، باز بودن جیب شلوار را تشخیص میدهد. یک حشره داخل و خارج آن می شود.
دور مرده ها حروف بال می زند که از جیب ها یا کیسه های فشنگ در حالی که روی زمین قرار می گرفتند بیرون زده اند. روی یکی از این تکههای کاغذ سفید، که بالهایش هنوز میکوبند، اگرچه گل و لای آنها را به دام میاندازد، کمی خم شدم و جملهای خواندم: “هنری عزیزم، چه روز خوبی برای تولدت است!” مرد روی شکم است.
کمر او با شیار عمیقی از لگن به باسن فرو رفته است. سرش نیمه گرد شده است. ما یک چشم فرو رفته را می بینیم. و روی شقیقه ها، گونه ها و گردن نوعی خزه سبز روییده است. جوی بیمار با باد در اطراف این مرده ها و زباله های انباشته ای که در اطراف آنها نهفته است پرسه می زند – پارچه چادر یا لباسی که لکه دار شده.
سفت از خون خشک شده، سوخته از سوختن پوسته، سفت شده، خاکی و از قبل پوسیده ، سریع با ازدحام و جستجوی چیزها. ما را اذیت می کند. ما به هم نگاه می کنیم و سرمان را تکان می دهیم و جرأت نمی کنیم با صدای بلند اعتراف کنیم که آن مکان بوی بدی می دهد. به هر حال ما آرام آرام دور می شویم.
رنگ مو پلاتینه روشن : اکنون بیایید از میان مه، کمر خمیده مردانی را که با چیزی که حمل می کنند به هم وصل شده اند، بیرون بیاورید. آنها برانکاردهای سرزمینی با جسد جدید هستند. آنها با این تلاشها، چهرههای فرسوده قدیمیشان، زحمتکش، عرقریزان و چهرههای ژولیدهشان را پیدا میکنند. حمل مرده در سنگرهای جانبی زمانی که آنها گل آلود هستند.
کاری است تقریباً فراتر از توان انسان. جسد را که لباس نو پوشیده بود، زمین گذاشتند. یکی از حاملان می گوید: «الان مدت زیادی از ایستادن او نگذشته است. “دو ساعت است که گلوله به سرش خورده است که به دنبال تفنگ بوشه در دشت رفته است. چهارشنبه به مرخصی می رفت و می خواست تفنگی را با خود به خانه ببرد.
او گروهبان کلاس ۴۰۵ است. ۱۹۱۴. یک پسر خوب هم همینطور.” دستمالی را که روی صورت است برمی دارد. کاملاً جوان است و به نظر می رسد که می خوابد، با این تفاوت که یک کره چشم رفته، گونه به نظر موم شده است، و مایعی گلگون روی سوراخ های بینی، دهان و چشم ها جاری شده است. بدن یک نت از تمیزی را در خانه چارنل نشان می دهد.
این بدن هنوز انعطاف پذیر که وقتی حرکت می کند سرش را به کناری می اندازد، انگار می خواهد بهتر دراز بکشد. این توهم کودکانه ای را ایجاد می کند که کمتر از بقیه مرده اند. اما از آنجایی که کمتر مخدوش شده است. هرچه نگاه می کنیم، رقت انگیزتر، نزدیک تر، صمیمی تر به نظر می رسد. و اگر در حضور همه آن انبوه موجودات نابود.
رنگ مو پلاتینه روشن : شده چیزی می گفتیم، “پسر بیچاره!” دوباره راهی را در پیش می گیریم که در این نقطه شروع به شیب به سمت عمقی می شود که سوچز در آن قرار دارد. زیر پای ما در سفیدی مه مانند دره ای از بدبختی وحشتناک به نظر می رسد.