امروز
(دوشنبه) ۱۹ / آذر / ۱۴۰۳
مدل چانکی لایت
مدل چانکی لایت | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت مدل چانکی لایت را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با مدل چانکی لایت را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
مدل چانکی لایت : بسیار زیر کمرش می افتاد و رنگ طلایی سوخته اش را با لباس درخشانش در هم می آمیخت، به طوری که به سختی می شد تشخیص داد که یکی به کجا ختم می شود و دیگری شروع می شود. همانطور که ایستاده بود، شبیه یک شاهزاده خانم طلایی به نظر می رسید.
رنگ مو : در هیجانش (زمانی که کنترل اسب ها را از دست داده بود)، نقاب خود را عقب انداخته بود، و مرد جوان خود را به طور پیوسته به چهره زیبای او خیره کرد. همانطور که او تلاش کرد، او نتوانست در برابر عشقی که در قلبش موج می زد مقاومت کند. اما اگرچه او به سرعت عاشق می شد، اما آنقدر از سردی و بی تفاوتی شاهزاده خانم مغرور شنیده بود که از بردن او مطمئن بود.
مدل چانکی لایت
مدل چانکی لایت : او بلافاصله حدس زد که او است، زیرا شنیده بود که او دوست داشتنی ترین موجود در دنیای خورشید است، اما تصمیم گرفت که تسلیم نفوذ او نشود و یکی از خواستگاران او شود. احساسات خود پرنسس وقتی به مرد جوان نگاه کرد او را بسیار شگفت زده کرد. او به قدری متواضع و باوقار و در عین حال آنقدر خوش تیپ و جذاب بود که نمی توانست فکر کند او کیست.
او مطمئناً از خواستگاران او نبود، زیرا قبلاً او را ندیده بود. این مرد جوان نیز نسبت به جاذبههای او کاملاً بیتفاوت به نظر میرسید و در مورد راندن اسبهایش بسیار جدی با او صحبت میکرد و به او نشان میداد که در صورت تلاش دوباره برای فرار، چگونه مهارها را مدیریت کند. با تمام تحسینی که از خود نشان داد، او ممکن است فقط یک دختر ساده باشد.
در ابتدا این بی تفاوتی او را خوشحال کرد. بعداً کمی علیه آن شورش کرد. ۷۹ او فهمید که او یک شاهزاده جوان است که در کاخ حکمت درس می خوانده است. این او را بیشتر متحیر کرد، زیرا اگرچه مدتی در کشورش بود، هرگز به دنبال او نبود. او به سرزمین خورشید آمده بود تا آتش و شعله آن را مطالعه کند و ظاهراً فقط در آن مطالعه جذب شده بود.
شاهزاده خانم از دانستن همه این حقایق و مشاهده بی تفاوتی او نسبت به زیبایی معروف خود (که با عدم خواستگاری او ثابت شد) چنان شگفت زده شد که فراموش کرد پرده خود را پایین بیاورد و مدت طولانی تر با او صحبت کرد. او در غیر این صورت انجام می داد. سرانجام به یاد آورد، صورتش را پوشاند، اما قبل از اینکه از او خواسته بود به قصر زنگ بزند و اجازه دهد پدرش به درستی از او برای نجات جانش تشکر کند.
مرد جوان مخفیانه تصمیم گرفت که دعوت او را نپذیرد، زیرا قبلاً یاد گرفته بود که او را دوست داشته باشد و از سرنوشت معمول خواستگارانش می ترسید. با این حال، هنگامی که ساعت به روز بعد نزدیک شد، او نتوانست در برابر وسوسه دیدن یک بار دیگر شاهزاده خانم دوست داشتنی مقاومت کند.
پس از آن بهانه های زیادی برای تماس پیدا کرد و هر روز موفق شد او را ببیند. ۸۰ “اما بخش شگفت انگیز همه چیز این بود که کولدا همانقدر از شرکت او لذت می برد که از شرکت او لذت می برد. پس بعداً، وقتی از او خواست با او ازدواج کند، او همانجا گفت بله، از ترس تاخیر، مبادا برود و مثل اولش بی تفاوت شود و دیگر برنگردد.
او گفت بله، خیلی خوشحال شد، و تا اینجا همه چیز برای هر دوی آنها خیلی راحت پیش رفته بود. اما وقتی برای دیدن پادشاه پیر رفتند مشکلاتشان شروع شد. کولدا با لبخند به گل نشسته بود و شاهزاده مینیو بسیار خوشحال و مغرور به نظر می رسید. پادشاه پیر که حتی یک دقیقه هم فکر نمی کرد دخترش مردی را بپذیرد.
مدل چانکی لایت : با این همه امتناع – یک روز با عجله به همه خواستگاران قول داده بود که اگر روزی انتخاب کرد، هر کدام باید یک فرصت مناسب داشته باشند. برای بردن او این البته عامل دردسر الان عاشقان بود. شاهزاده خانم از اینکه پدرش باید چنین قولی در مورد او می داد عصبانی شد. او خودش را آزاد میدانست که خودش انتخاب کند.
بنابراین او چنان هجوم آورد و در مورد آن گریه کرد، همانطور که فقط یک شاهزاده خانم خورشید می توانست انجام دهد، و اعلام کرد که هرگز، هرگز با مردی به جز مردی که دوستش داشت ازدواج نخواهد کرد. ۸۱ «اما پدر پیرش که معمولاً با او بسیار خوشگذران بود و تسلیم میشد، در تصمیم خود ثابت قدم ماند و گفت که نمیتواند یک بار وعدهاش را زیر پا بگذارد.
زیرا این امر محترمانه نیست. بنابراین روز بعد به همه اعلام کرد که برای دست او باید مسابقه ای در مهارت و علم بین خواستگاران برگزار شود. پرنسس البته در روزهای بعد بسیار ناراضی بود، اما شاهزاده مینیو او را تشویق کرد و گفت که احساس می کند او را در یک مسابقه عادلانه برنده می کند. عشق او بسیار بیشتر از دیگران بود.
و بنابراین او مطمئن بود که با وجود همه آنها راهی برای جلب او برای عروسش خواهد آموخت. ۸۲ «وقتی روز بزرگ مسابقه فرا رسید، گردهمایی بزرگی از خواستگاران در یک زمین باز در دامنه کوه های آتش برگزار شد. آنها گروهی خوب و نجیب از مردان جوان بودند که برای دست کولده مبارزه می کردند و پدرش می گفت که او باید از چنین منظره ای احساس غرور و خوشحالی می کرد.
اما غمگین تر از آن بود که احساس غرور کند. او لباسی به تن کرده بود که تبدیل به یک شاهزاده خانم شده بود، و لباس او از طلای تابیده شده با الماس دوزی شده بود. بازوها و گلوی سفیدش از میان لباس نازک گازی می درخشید و کمربندی از الماس دور کمر باریکش را احاطه کرده بود. از شانه هایش قطاری افتاد.
مدل چانکی لایت : که چند متری پشت سرش را جابجا کرد و یک نوار باریک طلایی موهای زیبایش را در جای خود نگه داشت. زیرا موهایش به صورت توده های گشاد به او آویزان شده بود.