امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو با مش فویلی
رنگ مو با مش فویلی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو با مش فویلی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو با مش فویلی را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو با مش فویلی : دیگر هرگز فروخته نمیشد. اما چند ماه نگذشته بود که او به درخواست خود و وثیقه ۵۰۰ دلاری خود را زندانی می یافت، با تنها انتخابی که قوانین به او اجازه می داد، نه به عنوان یک جنایتکار، بلکه به عنوان کالای توقیف شده در نوعی انبار کلانتر در دادخواست خود می گوید.
رنگ مو : او چهار پنج سال است که مالک من است. قبل از آن، من متعلق به آقای جان فیتز مولر بودم که کارخانه ارهکشی اینجا در کنار صومعه دارد. من همیشه به او تعلق داشتم.» لهجه او در میان بردگان انگلیسی زبان رایج بود. اما مادام کارل راضی نبود. “تو به درستی برده نیستی. اسمت مولر است. تو از خون پاک آلمانی هستی. من مادرت را می شناختم. من تو را می شناسم.
رنگ مو با مش فویلی
رنگ مو با مش فویلی : زنده و سالم با او ایستاده بود. موها و چشمهای مشکیاش، پوست زیتونیاش، و قیافهی آشنا و قدیمیاش بود که بهطور مشخص متعلق به تمام خانواده هیلسلر بود. مادام کارل وارد شد. زن به سؤالش پاسخ داد: «اسم من مریم است». و یک سوال دیگر، “نه، من یک دختر زرد هستم. من متعلق به آقای لوئیس بلمونتی هستم که این “قهوه خانه” را نگه می دارد.
بیست و پنج سال پیش با هم با یک کشتی به این کشور آمدیم.” دیگری گفت: نه. “حتما مرا با شخص دیگری که شبیه من است اشتباه می گیرید.” اما مادام کارل: “با من بیا. به لافایت بیا و ببین که آیا تو را به دیگرانی که در لحظه نگاه کردن تو را خواهند شناخت، نشان ندهم.” زن در جای خود از آزادی فراوان برخوردار بود و توانست این دعوت را بپذیرد.
مادام کارل او را به خانه فرانک و اوا شوبر برد. پله های جلوی درشان در خیابان بود. هنگامی که مادام کارل به آنها نزدیک شد، ایوا در باز ایستاده بود، زیرا او دو سال بود که او را ندیده بود. زن دیگری که غریبه بود با مادام کارل بود. وقتی به آستانه رسیدند و دو دوست قدیمی با هم احوالپرسی کردند، ایوا گفت: “چرا، دو سال از آخرین باری که تو را دیدم می گذرد.
آیا آن زن آلمانی است؟ – من او را می شناسم!” مادام کارل گفت: “خوب، اگر او را می شناسید، او کیست؟” “خدای من!” اوا فریاد زد: “سالومه مولر گمشده مدتها!” او پس از آن در دادگاه شهادت داد: “من برای متقاعد کردنم به هیچ چیز دیگری نیاز نداشتم.” “من توانستم او را در میان صد هزار نفر بشناسم.” فرانک شوبر در حالی که چیزی نشنیده بود وارد شد.
رنگ مو با مش فویلی : نگاهی به مرد غریبه انداخت و رو به همسرش پرسید: “آیا این یکی از دخترانی نیست که گم شده است؟” اوا پاسخ داد: “این است.” “این است. سالومه مولر است!” در همان روز، همانطور که به نظر می رسد، از آنجایی که این خبر به آنها نرسیده بود، مادام فلیکنر و دخترش – که همگی در آمریکای کریول خانم شده بودند – فرصت پیدا کردند تا به دیدن زن خویشاوندش، اوا شوبر، بروند.
او مرد غریبه را دید و فورا او را “به دلیل شباهتش به مادرش” شناخت. همه آنها از خوشحالی غافلگیر شده بودند. به مدت بیست و پنج سال که در منجلاب برده داری آفریقایی کشیده شده بودند، مادر بچه های چهارگانه و بی خبر از هویت خود، با این حال او را به آغوش خود بازگرداندند، بدون ترس، اما امیدوار بودند که سالومه گمشده آنها باشد. اما تأیید دیگری ممکن بود.
بسیار قطعی تر از تشخیص صرف چهره. ایوا این را می دانست. او هفتهها با هم هر روز حمام میکرد و به سالومه کوچک لباس میپوشید. او و مادرش و تمام خانواده هنری مولر میدانستند و گفته بودند که اگر دوروتیا گمشده را پیدا کنند، ممکن است دشوار باشد. اما اگر سالومه پیدا میشد، میتوانستند ثابت کنند که او سالومه است. یادآوری این موضوع بود.
که اوا شوبر را برانگیخت و به زن گفت: “با من به این اتاق دیگر بیا.” آنها رفتند و مادام کارل، مادام فلیکنر، دخترش و فرانک شوبر را پشت سر گذاشتند. و هنگامی که آنها بازگشتند، غلام با همه آنها متقاعد شد که او دختر کوچکتر دانیل و دوروتیا مولر است. در حال حاضر خواهیم دید که چه چیزی این اعتقاد را ثابت کرده است. قدم بعدی ادعای آزادی او بود.
به نظر می رسد که او به بلمونتی بازگشته است، اما در عرض چند روز، اگر نه بلافاصله، مادام شوبر و یک خانم وایت – که برجسته نمی شود – به کاباره رفتند. خانم وایت جایی در محوطه بیرون رفت، سالومه را در حال کار یافت و با او ماند، در حالی که مادام شوبر با بلمونتی روبرو شد و با افشای هویت سالومه و شواهد آن، خواستار آزادی فوری او شد.
رنگ مو با مش فویلی : بلمونتی از رفتن او امتناع کرد. اما در حین انجام این کار، او به این باور خود اعتراف کرد که او ممکن است از خون خالص و دارای حق آزادی باشد. او اعتراف کرد که نزد جان اف. مولر بازگشته است[۲۸] بلافاصله پس از خرید او و پیشنهاد آزادی او. اما مولر، او گفت، پاسخ داده بود که در چنین موردی قانون او را ملزم به ترک کشور می کند.
سپس بلمونتی خواستار لغو این فروش شده بود و گفت: “من پولم را برای او به شما پرداخت کردم.” مولر گفت: “اما من او را به عنوان برده به تو نفروختم. او به اندازه من یا تو سفیدپوست است و هیچ کدام از ما نمیتوانیم او را نگه داریم، اگر بخواهد برود.” حداقل اعتراف بلمونتی چنین بود، با این حال او به همان اندازه که قبلاً از رها کردن اسیر خود پس از انجام این اعتراف دور بود، دور بود.
رنگ مو با مش فویلی : به نظر می رسد که او در واقع او را برای مدتی نگه داشته است. اما در نهایت او با جسارت به خانه شوبر رفت، یکی از اعضای خانواده او شد و با نصیحت و کمک او قصد خود را برای تثبیت آزادی خود با توسل به قانون ابراز کرد. بلمونتی با تهدید به حبس عمومی، باند زنجیره ای و بلوک حراج پاسخ داد. سالومه، یا سالی، چون به نظر میرسد این نام مستعاری است که خویشاوندانش او را به یاد میآوردند.