امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
بهترین آرایشگاه زنانه غرب
بهترین آرایشگاه زنانه غرب | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت بهترین آرایشگاه زنانه غرب را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با بهترین آرایشگاه زنانه غرب را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
بهترین آرایشگاه زنانه غرب : او فقط کیت بود. این یک حقیقت غم انگیز است که این افرادی هستند که طبیعتاً زیباترین افراد هستند که بیشترین زحمت را برای زیبا به نظر رسیدن می کشند.
رنگ مو : اگر از من بپرسید که آیا کیت باهوش است، پاسخ می دهم که او خانه دار خوبی است. اگر از من بپرسید که آیا او هست؟[صفحه ۶۸] خیلی قشنگه من به سرعت موضوع رو عوض میکنم هیچ چیز خیره کننده ای در مورد این کیت وجود نداشت.
بهترین آرایشگاه زنانه غرب
بهترین آرایشگاه زنانه غرب : زنی که تا آنجایی که به چهره اش مربوط می شود، از یک کار بد بهترین استفاده را می کند، بسیار نادر است. کیت زیبا نبود، اما عاقل بود و استعفا داد. او خیلی سریع لباس هایی می پوشید که خوب می پوشید. این افتخار او بود که میتوانست موهایش را بدون عینک درست کند، و هر کسی که موهایش را میدید باورش میکرد.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
اما همانطور که اتفاق افتاد، زمانی که کیت با السا آشنا شد، تغییری در او ایجاد شد. او به السا گفت: “موهای تو کاملاً الهی هستند.” السا سعی کرد مودبانه حوصله اش سر برود. او گفت: “خیلی لطف کردی که اینطور گفتی.” “من خودم به شدت از کلاه گیس قدیمی ام بیمار می شوم.
این یک مزاحمت بی پایان است.” کیت گفت: “و تو این کار را خیلی زیبا انجام می دهی.” “کاش ایده ای برای موهایم به من می دادی تا افتضاح به نظر نرسد.” السا مودبانه گفت: «این اصلاً وحشتناک نیست. فکر نمیکنم اگر جای شما بودم باید روش انجام آن را تغییر دهم.» سپس او وارد جزئیات فنی مفصل شد و به کیت نشان داد که اوضاع بد است و بهبود غیرممکن است.
البته او این کلمات را به کار نمی برد و به طرز شیرینی در این مورد ظریف بود. حالا، آن شب، وقتی السا داشت موهای خودش را برس می زد، سوء ظن وحشتناکی متوجه او شد. او[صفحه ۶۹] آن را به عنوان یک چیز کاملاً پوچ کنار بگذارید. شاید این یک ترفند عینک بود. شاید تخیل خودش بود. او را یک لحظه بیدار نگه نداشت.
اما صبح روز بعد یکی از خواهرانش وارد اتاقش شد و به او نگاه کرد و گفت: چه احمقی بودی که موهایت را کوتاه کردی! السا با عصبانیت گفت: “من آن را قطع نکرده ام.” همان است که همیشه بود.» خواهر گفت: آشغال. “حداقل سه اینچ کوتاهتر است.” السا گفت: اینطور نیست. “و کاش می رفتی. من نمی توانم به درستی کنار بیایم در حالی که در حال صحبت کردن هستید.” خواهر رفت و السا به سمت شیشه ی دید پرواز کرد.
نور سرد صبح، سوء ظن او را نسبت به شب قبل تأیید کرد. خواهرش کاملا درست می گفت. موهای السا بدون شک سه اینچ کوتاهتر بود. آن روز بعد از ظهر، السا مخفیانه و مخفیانه نزد یک متخصص عالی مو رفت. او تبلیغات او را دیده بود و احساس کرد که در اینجا ممکن است بدترین چیزها را بداند. او به موهای او نگاه کرد.
گفت که به دلیل کوچک شدن سلول ها، به دلیل فعالیت اپیتلیال نامناسب جمجمه، کوتاه تر شده است. همینطور بود که وقتی این کار را کرد نزد او آمد. همانطور که بود، اگر او کمی از آرامش بخش او را بمالد، هیچ ترسی نخواهد داشت. سپس یک دیگ چهار پنی پوماتوم را به سه گینه فروخت، دستانش را شست و به خانه رفت تا چای بخورد.
اما پوماتوم کاملاً بی تأثیر بود. هر روز موهایش کمی کوتاه تر و کمی نازک تر به نظر می رسید. این به ویژه زمانی که او مانند یک طاووس یا مانند یک گربه کینه توز رفتار می کرد. کار به جایی رسید که همه دوستانش که او را ملاقات کردند فریاد زدند: “چرا السا، تو با موهایت چه کردی؟” بعد لبخند شیرینی می زد و می گفت : براش .. چی فکر کردی ؟ اما در باطن او یک زن دیوانه بود.
بهترین آرایشگاه زنانه غرب : در همین زمان، او آگهی دکتر موی هندی را دید و فکر کرد که می تواند تلاش کند. فکر نمیکنم آن مرد واقعاً هندی بود، میدانم که او واقعاً یک پزشک نبود، و فکر میکنم او چیز زیادی در مورد مو نمیدانست. اما او گفت که پرونده السا بسیار سخت است و یک هفته دیگر او کاملاً کچل می شد. او باید یک دوره اصطکاک پوست سر را طی کند.
دوازده برنامه برای سه گینه برنامه. او آنها را گرفت. و در پایان دوره تقریباً موهایش از بین رفته بود، عصبانیتش کاملاً از بین رفته بود، پولش تقریباً از بین رفته بود، و او نمی خواست کسی را ببیند یا کاری بکند جز مرگ. و سپس ناخواسته بهترین کار را برای خودش انجام داد. او برای فرار از همدردی شیرین دوستان و نزدیکانش به تنهایی رفت و در کلبه ای کوچک در جنگل زندگی کرد.
برای دختری که افراد زیادی را می بیند خوب است که زندگی کند[صفحه ۷۱] برای مدتی به تنهایی برای دختری که مدتهاست در شهر شلوغ بوده است خوب است که به خلوت جنگل برود. روحت هم مثل دستکش باید به نظافتچی برود. حالا که کسی نبود که با از دست دادن او همدردی کند و کسی نبود که موهای زیبایش را جذب کند.
حتی اگر هنوز موهایش را داشت، می توانست به چیزهای دیگری فکر کند. و به سنجابها، آجیلها، توتهای سیاه، و غروبها و نهرهایی فکر میکرد که خطوط نقرهای در دامنههای سبز ایجاد میکردند. و هر روز صبح به تنهایی به کلبه ای دو مایلی دورتر می رفت و برای خودش شیر می آورد. پیرزنی که از گاوها در این کلبه نگهداری می کرد.
قد بلند و پیر و همیشه مودب بود، اما همیشه بسیار غمگین بود. او چهره کسی بود که هرگز دست از رنج کشیدن بر نمی داشت. بعد از دو ماه اقامت السا در کلبه ناگهان دید که این زن همیشه واقعاً غمگین به نظر می رسد. غم و اندوه دیگران هرگز برای او مهم نبوده است.
بهترین آرایشگاه زنانه غرب : اما حالا یک روز از پیرزن پرسید که چرا اینطور است و آیا کاری هست که برای او انجام دهد؟ سپس پیرزن گفت: “من یک دختر دارم و او بسیار زیبا بود. هیچ کس او را ندیده هرگز زیبایی او را فراموش نکرده است. و او به بیماری عجیبی مبتلا شد به طوری که تمام صورتش منفور شد.