امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره : گفت: “من راهی برای ادامه سفرمان پیدا کردم.” درست در زیر ما یک دریاچه بزرگ از آب سیاه وجود دارد که آنقدر سرد و بد به نظر می رسید که من را به لرزه درآورد؛ اما در سمت چپ یک تونل بزرگ وجود دارد که به راحتی می توانیم از آن عبور کنیم.
مو : پس صبر کنید تا شمعی روشن کنم.” “شمع چیست؟” از اورک پرسید. تروت گفت: یک دقیقه دیگر خواهید دید. ملوان پیر یکی از شمع ها را از جیب سمت راست و جعبه کبریت حلبی را از جیب سمت چپش بیرون کشید. وقتی کبریت را روشن کرد، اورک پرش مبهوتی کرد و مشکوک به شعله نگاه کرد. اما کاپن بیل به روشن کردن شمع ادامه داد و این عمل اورک را بسیار جالب کرد.
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره : اورک بعد از اینکه سرش را در سیاهچاله فرو کرد و یکی دو بار بو کشید ادامه داد: “خب، پس بیایید بریم.” هوا تازه و شیرین به نظر می رسد و نمی تواند ما را به جایی بدتر از این برساند.» دختر و مرد ملوان برخاستند و به کنار اورک رفتند. توضیح داد: “ما تصمیم گرفتیم قبل از آمدن شما این سوراخ را کاوش کنیم.” “اما این مکان خطرناکی برای پیمایش در تاریکی است.
تا حدودی عصبی گفت: “نور در چنین سوراخی ارزشمند است. امیدوارم شمع خطرناک نباشد؟” تروت پاسخ داد: “گاهی اوقات انگشتان شما را می سوزاند.” کاپن بیل با دستش از شعله محافظت کرد و داخل سوراخ شد. برای یک مرد بالغ خیلی بزرگ نبود، اما بعد از اینکه چند فوت خزید، بزرگتر شد. تروت به پشت سر او نزدیک شد و سپس ارک به دنبالش آمد. مرد ملوان که به خاطر پای چوبیاش به طرز ناخوشایندی میخزد.
زمزمه کرد: «بهنظر میرسد یک تونل معمولی است». سنگ ها هم زانوهایش را آزار می دهند. نزدیک به نیم ساعت این سه نفر به آرامی در طول تونل حرکت کردند که پیچ و خم های زیادی ایجاد می کرد و گاهی به سمت پایین و گاهی به سمت بالا متمایل می شد. بالاخره کاپن بیل با یک تعجب ناامید کننده ایستاد و شمع سوسوزن را خیلی جلوتر نگه داشت تا صحنه را روشن کند. “مشکل چیه؟” تروت خواست که چیزی ببیند.
چون فرم ملوان سوراخ را کاملا پر کرده بود. او پاسخ داد: «چرا، حدس میزنم ما به پایان سفرهایمان رسیدهایم». “آیا سوراخ مسدود شده است؟” از اورک پرسید. کاپن بیل با ناراحتی پاسخ داد: “نه، این بد است و نه آن.” “من در لبه پرتگاه هستم. یک دقیقه صبر کن” من حرکت می کنم و اجازه می دهم خودت ببینی. تروت مراقب باش که نیفتی.” سپس کمی جلو خزید و به یک طرف حرکت کرد.
شمع را در دست گرفت تا دختر ببیند که او را دنبال کند. ارک بعد آمد و حالا هر سه روی یک طاقچه باریک از سنگ زانو زدند که بلافاصله سقوط کرد و فضای سیاه بزرگی را به جا گذاشت که شعله کوچک شمع نمی توانست آن را روشن کند. “هوم!” اورک با نگاه کردن به لبه گفت. اعتراف میکنم که این خیلی امیدوارکننده به نظر نمیرسد. اما اجازه دهید شمع شما را بردارم و پرواز کنم.
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره : ببینم چه چیزی زیر ماست. “نترسی؟” از تروت پرسید. ارک پاسخ داد: “مطمئناً می ترسم.” “اما اگر قصد فرار داشته باشیم، نمی توانیم برای همیشه در این قفسه بمانیم. بنابراین، همانطور که متوجه شدم موجودات بیچاره نمی توانند پرواز کنند، وظیفه من است که مکان را برای شما کشف کنم.” کاپن بیل شمع را به اورک داد که اکنون تقریباً نصف طولش سوخته بود.
اورک آن را با احتیاط در یک پنجه گرفت و سپس بدنش را به جلو خم کرد و از لبه آن سر خورد. هنگامی که دم می چرخید، صدای وزوز عجیبی شنیدند، و بال های عجیب و غریب تکان می خوردند، اما بیشتر علاقه مند بودند که با چشمان خود لکه کوچک نور را که محل شمع را مشخص می کرد دنبال کنند. این نور ابتدا یک دایره بزرگ ایجاد کرد، سپس به آرامی به سمت پایین سقوط کرد و ناگهان خاموش شد و همه چیز را مانند جوهر سیاه باقی گذاشت.
“سلام، اونجا! چطور شد؟” اورک گریه کرد. کاپن بیل فریاد زد: “من حدس می زنم منفجر شد.” “آن را اینجا بیاور.” اورک گفت: “من نمی توانم ببینم شما کجا هستید.” بنابراین Cap’n Bill شمع دیگری را بیرون آورد و آن را روشن کرد و شعله آن به Ork اجازه داد تا به سمت آنها پرواز کند. روی لبه فرود آمد و تکه شمع را بیرون آورد. “چه چیزی باعث شد که دیگر بسوزد؟” از موجود پرسید.
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره : تروت گفت: باد. “این بار باید بیشتر مراقب باشی.” “مکان چگونه است؟” از کاپن بیل پرسید. “من هنوز نمی دانم، اما باید انتهای آن وجود داشته باشد، بنابراین سعی می کنم آن را پیدا کنم.” با این کار Ork دوباره شروع به کار کرد و این بار آهسته تر به سمت پایین فرو رفت. پایین، پایین، پایین رفت، تا اینکه شمع فقط یک جرقه بود، و سپس به سمت چپ رفت و تروت و کاپن بیل تمام دیدشان را از دست دادند.
با این حال، پس از چند دقیقه، دوباره جرقه نور را دیدند، و در حالی که ملوان هنوز دومین شمع روشن را در دست داشت، اورک مستقیماً به سمت آنها میآید. فقط چند یاردی دورتر بود که ناگهان شمع را با فریاد درد رها کرد و لحظه بعد با بال زدن وحشیانه روی طاقچه سنگی فرود آمد. “موضوع چیه؟” از تروت پرسید. “این منو گاز گرفت!” اورک گریه کرد. “من از شمعهای شما خوشم نمیآید.
رنگ موی طلایی تیره بدون دکلره : به محض اینکه آن را در پنجهام گرفتم، به آرامی ناپدید شد، و کوچکتر و کوچکتر شد تا اینکه همین الان چرخید و مرا گاز گرفت – غیر دوستانهترین کار. اوه-اوه. اوه، چه لقمه ای! کاپن بیل با پوزخندی توضیح داد: «متاسفم که می گویم طبیعت شمع ها همین است. “شما باید آنها را کنترل کنید. اما به ما بگویید، آنجا چه چیزی پیدا کردید؟” اورک که با مهربانی از پنجه سوخته شده پرستاری می کند.