امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن آرایش نانا
سالن آرایش نانا | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن آرایش نانا را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن آرایش نانا را برای شما فراهم کنیم.۱۷ مهر ۱۴۰۳
سالن آرایش نانا : از آنجایی که افراد (همسر، دختر اجیر و یک زن فراری) حضور داشتند، وقتی سؤالات از او پرسیده شد، احساس کرد که پاسخ مثبت به تعهدش نقض خواهد شد. قبل از این معاینه، هیچ یک از افراد حاضر برای لحظه ای کوچکترین تردیدی نداشتند، جز اینکه او “پسر” است، آنقدر خوب که نقش خود را در هر مورد خاص ایفا کرده بود.
رنگ مو : او کت و شلوار جدیدی پوشیده بود که به خوبی به تن او میآمد، و با میزان غیرعادی عقل سلیمش، به نظر میرسید که او از هیچ نظر کم ندارد. فرستادن جایزه ای به این نادر و قابل توجه، به عنوان او، بدون اینکه برخی از سهامداران و مدیران جاده از دیدن او لذت ببرند، فکر نمی کرد. علاوه بر کمیته هوشیاری، افراد زیادی برای دیدن او دعوت شدند و بسیار شگفت زده شدند.
سالن آرایش نانا
سالن آرایش نانا : در واقع، حتی پس از آشنا شدن با حقایق پرونده، درک اینکه او پسر نیست، دشوار بود. در زیر گزارش دقیق این مورد برگرفته از سوابق راه آهن زیرزمینی است: “روز شکرگزاری، نوامبر، ۱۸۵۵. آن ماریا ویمز با نام مستعار «جو رایت» با نام مستعار «الن کاپرون» از واشنگتن به کمک دکتر اچ وارد شد. او حدود پانزده سال سن دارد.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
در سه سال گذشته یا تقریباً همین مدت، او متعلق به چارلز ام پرایس، یک تاجر سیاه پوست، از راکویل، مریلند بوده است. آقای P. به “بی اعتدالی” تا حد زیادی و “فحاشی” فاحش داده شد. او در طول سال برده های زیادی می خرد و می فروشد. همسرش صلیب و بداخلاق است. او از “شکنجه” یک “پسر کوچک برده” لذت زیادی می برد.
او پسر مولایش بود (و در مالکیت او بود). این عامل اصلی کینه توزی معشوقه بود.” آن ماریا همیشه از دوران کودکی آرزوی آزادی خود را داشت، و اگرچه سیزده ساله نبود، اما وقتی برای اولین بار به او توصیه شد که فرار کند، بدون تردید این پیشنهاد را دریافت کرد و پس از آن تقریباً هر روز، بیش از دو سال، فرصتی برای فرار منتظر ماند.
البته دوستانش به او کمک کردند و مقدمات فرار او را فراهم کردند. صاحبش از ترس فرار او، برای مدتی طولانی او را مجبور کرد که با “ارباب و معشوقه اش” در اتاق بخوابد. در واقع او تا حدود سه هفته قبل از فرار نگه داشته شد. او پدر و مادرش را ترک کرد که در واشنگتن زندگی می کردند. سه تا از برادرانش از والدینشان به جنوب فروخته شده بودند.
مادرش ۱۰۰۰ دلار و یکی از خواهرانش ۱۶۰۰ دلار برای آزادی خریداری شده بود. قبل از سیزده سالگی آن ماریا، ۷۰۰ دلار توسط یکی از دوستانش به او پیشنهاد شد، که می خواست آزادی او را به دست آورد، اما این پیشنهاد بلافاصله رد شد، همانطور که بارها و بارها پیشنهاد شد. تنها شانس دستیابی به آزادی او به فرار او در راه آهن زیرزمینی بستگی داشت.
او کاملاً خوش لباس مردانه بود و به همین ترتیب از واشنگتن می آمد. پس از گذراندن دو یا سه روز با دوستان جدیدش در فیلادلفیا، او (با لباس مردانه) به لوئیس تاپان از نیویورک فرستاده شد، کسی که از همان ابتدا عمیقاً به پرونده او علاقه مند بود و آماده بود. در نظر گرفته شد که یک پیش نویس سیصد دلاری برای جبران غرامت مردی که ممکن است آزادی خود را در بیرون آوردن او از واشنگتن به خطر بیندازد، دریافت کند.
سالن آرایش نانا : او پس از اینکه سالم به نیویورک رسید، در خانواده کشیش AN فریمن خانه و دوستان مهربانی پیدا کرد و مورد تشویق و تشویق کامل یک جاده راه آهن زیرزمینی قرار گرفت. پس از دریافت نشانههای احترام و مهربانی از سوی دوستان برده در نیویورک و بروکلین، او با دقت به کانادا فرستاده شد تا در «محل باکستون» تحصیل کند.
اما نامهای جالب از مادر آن ماریا، که هوش مبارزه و اضطراب او را در تلاش برای رهایی آخرین فرزندش از بردگی نشان میدهد، مهمتر از آن است که حذف شود، و از این رو در ارتباط با این روایت درج شده است.
من ۱۱۰۰ دلار برای جسد او و سی دلار برای پرداخت کرایه او به واشنگتن فرستادم. صد و هشتاد دلار قرض گرفتم تا هزار و یکصد دلار را دربیاورم. من در سیراکوز چندان موفق نبودم. من فقط دوازده دلار جمع کردم و در روچستر فقط دو دلار. نمی دانستم که فصل اینقدر نامناسب است. ثروتمندان همه به چشمه رفته بودند. حتما تا این زمان برگشته اند.
امیدوارم تلاش کنید و به من کمک کنید حداقل بخشی از پولی را که بدهکارم به دست بیاورم. موظفم تا دوازدهم ماه آینده پرداخت کنم. وقتی از فیلادلفیا برگشتم حالم خوب نبود، وگرنه باید تماس می گرفتم. من پنج هفته از خانه آمده بودم.
پسر من آگوستوس آخرین نفر از خانواده در برده داری است. من خوشحالم که او به زودی آزاد می شود و در کنار من است. و البته در مورد جمع آوری صد و هشتاد دلاری که از یک دوست مهربان قرض گرفته ام، یا کسی که آن را برای من در بانک قرض گرفته است، بیشترین احساس را دارم. امیدوارم و دعا میکنم تا جایی که ممکنه کمکم کنید.
به آقای داگلاس بگویید مرا به یاد بیاورد و اگر می تواند دوستانش را برای من علاقه مند کند. به یاد دارید که پانصد دلار از پول ما برای خرید خواهر همسر هنری اچ. گارنت گرفته شد. اگر میتوانستم به این امر دستور بدهم، دیگر نیازی به درخواست لطف و اغماض ندارم. من هر روز منتظر بازگشت آگوستوس هستم.
سالن آرایش نانا : و باشد که بهشت به او رهایی بی خطر عطا کند و به شما و همه دوستان مهربانی که در بازگشت او به سوی من کمک کرده اند، لبخند مهربانی بزند. خشنود باش که مرا برای دوستان یاد کنی و دعای خیر دوست عزیزت را پذیرا باش نامه خود را به EL استیونز، در ردیف داف گرین، کاپیتول هیل، واشنگتن دی سی ارسال کنید.
اینکه ویلیام پن که به مدت دو سال وفادارانه برای رهایی آن ماریا کار کرد، ممکن است به نظر نرسد که تمام وقت و همدردی خود را صرف این هدف واحد نکرده باشد، به نظر می رسد که دو یا سه نامه اضافی، طرح های بزرگ راه آهن زیرزمینی را پیشنهاد کند.