امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی گل گیس شرق تهران را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی گل گیس شرق تهران را برای شما فراهم کنیم.۱۷ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران : به همراه مور، فرمانده فرمان، چلب نیکو، چهار ملوان و الکسیس، بومی کوریل، که به عنوان مترجم عمل میکردند، فرود آمدم. ما چنان فریب رفتار دوستانه ظاهری ژاپنی ها را خوردیم که جز شمشیرهایمان هیچ سلاحی با خود نبردیم. به منظور تخریب ۳۸هر گونه بی اعتمادی نسبت به ما احساس می کردند، دستور دادم قایق ما را تا حدی در ساحل بکشند و یک ملوان را رها کردم تا آن را تماشا کند.
رنگ مو : بقیه مردان به دستور من چند صندلی و هدایایی که برای بومیان در نظر گرفته بودیم به دنبال ما بردند. وقتی وارد قلعه شدم، در کمال تعجب دیدم که جمعیت زیادی در آن جمع شده اند. حداقل چهارصد سرباز مسلح به اسلحه، پیک و نیزه در فضایی باز در سمت راست دروازهها قرار داشتند. روبروی آنها چادری بود که از پارچه های نخی راه راه ساخته شده بود و ما را به داخل آن بردند.
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران : فرمانده قلعه، مردی باشکوه، با لباس کامل زره پوش و دو شمشیر در کنارش، در ورودی ما برخاست و وقتی به او سلام کردیم، مؤدبانه التماس کرد که روی چند نیمکتی که چیده شده بود بنشینیم.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
برای ما آماده است ما از او به خاطر ادبش تشکر کردیم، اما ترجیح دادیم روی صندلی هایی که با خود آورده بودیم بنشینیم. وقتی نشستیم، با چای بدون شکر از ما پذیرایی کردند که روی پیشخدمت های چوبی لاک زده حمل می کردند. طبق رسم ژاپنی ها، فنجان ها فقط نیمه پر بود. بعد از اینکه ما در آن شرکت کردیم.
آنها برای ما پیپ و تنباکو تهیه کردند و کنفرانس شروع شد. آنها ابتدا نام و رتبه هر یک از ما را جویا شدند و سپس مکرراً و به شیوه ای موذیانه پرسیدند که از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و چرا هموطنان ما قبلاً سواحل شمالی آنها را ویران کرده اند. هنگامی که ما به این سؤالات پاسخ دادیم، آنها می خواستند بدانند چند مرد در کشتی ما هستند.
همانطور که فکر می کردم عاقلانه است که قدرت خود را بزرگ کنیم، پاسخ دادم: «صد؛» اما الکسیس نتوانست این عدد را ترجمه کند و من مجبور شدم صد مارک روی یک تکه کاغذ با مداد بگذارم و ۳۹بگذارید ژاپنی ها آنها را بشمارند. در حالی که آنها به این ترتیب مشغول به کار بودند، میانه کشتی مور مشاهده کرد که شمشیرهای برهنه بین سربازان توزیع می شود.
و بلافاصله مرا از این واقعیت آگاه کرد. اما از آنجایی که با ما بسیار مهربانانه رفتار شده بود، کمی به این شرایط فکر کردم، به خصوص که آنها برای ما یک جشن آماده می کردند که شامل برنج، ماهی سرو شده با سس سبز و بسیاری از غذاهای لذیذ دیگر بود که نام آنها را نفهمیدیم. دانستن بعد از اینکه ما از این مواد جامد به شدت مصرف کردیم و برای نوشیدن نوعی آبجو به نام “ساژیک” به ما دادند.
من اعلام کردم که دیگر نمی توانیم بمانیم و از آنها خواهش کردم که قیمت وعده غذایی را که ما برای پرداخت آن طراحی کرده بودیم به ما بگویند. برای. به این درخواست من پاسخهای بسیار طفرهآمیز دادند و وقتی دیدند از پرسشهای بیفایده و بیثمر خسته شدهایم و در حال آمادهسازی برای عزیمت هستیم، ناگهان نقابی را که تا به حال زده بودند، بیرون انداختند.
حرکات تهدیدآمیز آنها به خوبی نشان می داد که چه قصدی داشتند. رئیس آنها که تا به امروز دوستانه و دلنشین صحبت می کرد، اکنون صدای خود را بلند کرد و با تلفظ نام روس که سواحل آنها را ویران کرده بود، سخنرانی طولانی انجام داد و در طی آن اغلب به شدت دست او را می زد. بر روی شمشیر خود، و با سوگند به پایان رسید که امپراتور او را به دو نیم خواهد کرد.
اگر او متحمل فرار یک روسی که در اختیار او بود، شود. به محض اینکه الکسیس که در قیافه مضطربش متوجه بدی در حال آمدن شدیم، این کلمات را برای ما ترجمه کرد، از جای خود بلند شدیم و به سمت در رفتیم. ژاپنی ها بلافاصله فریاد بلند و تهدیدآمیز برپا کردند، اما سعی نکردند ما را بگیرند و به خود راضی بودند. ۴۰پاروها و تکههای چوب را در راه ما پرتاب میکنند.
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران : تا در حال دویدن از روی آنها تلو تلو بخوریم و بیفتیم. وقتی تقریباً به ورودی قلعه رسیدیم، آنها یک رگبار به سمت ما شلیک کردند، اما خوشبختانه به کسی اصابت نکرد، اگرچه توپها به ناخوشایندترین سوت نزدیک سر ما میزدند. ما به اندازه کافی خوش شانس بودیم که از قلعه خارج شدیم و تقریباً به قایق خود رسیده بودیم.
که با وحشت دیدم که در بلندی و خشکی ساحل قرار دارد، زیرا در غیاب ما جزر و مد فروکش کرده بود. از آنجایی که تعقیبکنندگان ما به خوبی میدانستند که دیگر نمیتوانیم آن را شناور کنیم، و همچنین با این واقعیت آشنا شده بودند که هیچ سلاحی در آن وجود ندارد، جسورتر شدند و ما را از هر طرف محاصره کردند و شمشیرهای عظیم خود را که در دست داشتند به اهتزاز درآوردند.
در هر دو دست از آنجایی که مقاومت در چنین حالتی کمتر از جنون است، ما خود را به عنوان اسیر آنها تسلیم آنها کردیم. بازوهایم را گرفتند و با همراهان ناراضی ام به قلعه بازگرداندند. در راه، سربازی با میله آهنی کوچکی به من زد، اما افسری با عصبانیت به او دستور داد که دست از کار بکشد و دیگر ضربه ای در پی نداشت.
ما را به داخل ساختمان بزرگی شبیه پادگان بردند که در ساحل ایستاده بود و ما را مجبور به زانو زدن کردند و با طناب هایی به ضخامت یک انگشت ما را بستند. روی آنها باریکتر میکوبیدند، که درد زیادی به ما تحمیل میکرد. ژاپنی ها استادان کامل این هنر هستند و ما نمونه های بسیار خوبی از مهارت آنها بودیم. ما به همان تعداد طناب و گره در اطراف خود داشتیم و دقیقاً در همان قسمت های بدنمان بسته شده بودیم.
طنابها دور سینهها و گردنمان میچرخید، آرنجهایمان تقریباً پشت سرمان همدیگر را لمس میکردند و دستهایمان به سرعت به هم بسته شده بودند.
سالن زیبایی گل گیس شرق تهران : یک طناب بلند به ما بسته شده بود، یک سر ۴۱که یک ژاپنی در دست داشت، و در کمترین هشدار پرواز، فقط باید آن را بکشد، و آرنجهای ما به طرز دردناکی به هم فشرده شده بودند.