امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد : ایستادم و با بوتهای که مونگو به آن خجالت زده بود روبهرو شدم و اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باندولیر و کارتریجهایم همراه اسب بودند. سپس جوک غرغر کرد و چند قدم به جلو و کمی به سمت راست حرکت کرد و از آن بوته نیز دور شد. احساس میکردم که او همه جا وز میکند، اما نه زمان و نه نوری برای تماشای او وجود داشت.
مو : تا به عقب نگاه کنند، دوباره به سمت آنها شلیک کنم، همانطور که تقریباً مطمئن بودند انجام می دهند. بنابراین من مستقیم دویدم. لازم نیست در عمل واقعی چیزها را چنین استدلال کنیم: نتیجه فوراً به دست می آید، گویی از روی غریزه، و هیچ زمانی از دست نمی رود. انداختن از شاخه، برداشتن تفنگ و شروع به دویدن، همه بخشی از یک حرکت بود.
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد : ظاهراً به معنای دور زدن به طرف مقابل بود. اجتناب از برش مستقیم در سراسر vlei به دلایل خاص خود. به ذهنم رسید که باید یک دونگا عمیق یا شاید یک سوراخ گلی در جلوی آن وجود داشته باشد که آنها از آن اجتناب می کردند. اما ممکن است برای من امکان داشته باشد که به موقع از عرض یا حتی نیمه راه عبور کنم و دفعه بعد که توقف کردند.
کمی خم شدم تا کلاه من را روی چمنها نشان ندهد، و تفنگ را بهعنوان نوعی برفروب بهعنوان یک نوع برفروب بهعنوان یک نوع برفروب بهصورت اریب جلوی خودم گرفته بودم تا علفها را از چشمهایم پاک کنم، تا جایی که زمین اجازه میدهد، سرعتم را به خوبی انجام دادم. بدون شک تفنگی که جلوی من گرفته شده بود، متوجه شدن چیزی روی زمین را دشوار می کرد.
اما خیره متمرکز در سراسر vlei در جهت تاخت وحشی وحشی به همان اندازه علت اتفاقات بعدی بود. سریع رفتم و خم شدم، با تمام وزنم که به جلو پرتاب شده بود، درست به گاو وحشی برخورد کردم. گلوله من از طریق کلیه ها او را مجروح کرده بود و ربع عقب را کاملاً فلج کرده بود و فوراً در چمن ها از دید خارج شده بود. تنها هشداری که دریافت کردم یک خرخر خشمگین بود.
و هیولای سیاه رنگ با چشمان خونین درخشان و درخشان، وقتی با آن برخورد کردم، روی پاهای جلویش بلند شد. سوار شدن به یک بیحش وحشی زخمی که آماده است به دنبال شما برود، درست زمانی که تمام توجه شما روی دیگران متمرکز شده است که دویست یاردی آن طرفتر است، تقریباً به همان اندازه ناخوشایند است که غیرمنتظره باشد. به جای اینکه چه کاری انجام خواهی داد.
به این مسئله تبدیل می شود که چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد. به هر حال این تجربه من بود. تفنگ، اگر مانع من شده بود، نیز کمک کرد: درازای بازوها به پیشانی حشره وحشی برخورد کرد و برخورد، سینه ام را از شاخ نجات داد. یک سر بزرگ با عصبانیت پرتاب شد و تفنگ از دستم دور شد، زیرا ممکن است یک کبریت را دور بزند. دقیقاً نمیدانم چه اتفاقی افتاده است.
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد : تصور میکنم یک ثانیه بینفس چرخش و تقلا میکنم، و بعد میبینم که دستنخورده در پنج یارد دورتر ایستادهام، در حالی که وحشی نیمه فلج مانند یک سگ چمباتمه زده است و تلاش میکند تا قسمتهای عقبی بیفایده را به سمت خود بکشد. تلاش های خشمگینی برای رسیدن به جوک که قبلاً برای کمک به من مداخله کرده بود. تفنگ در دایره شاخ های قلاب دار بزرگ قرار داشت.
و حیوان چمباتمه زده، در حالی که قسمت عقب خود را می چرخاند، دور و بر می چرخید و هر بار که می خواستم تفنگ را به دست بیاورم، به سمت جوک هجوم می آورد و به من حمله می کرد. اغلب اتفاق میافتد که عکسهایی که کلیهها را لمس میکنند، فلج موقتی شدید ایجاد میکنند، که پس از چند دقیقه تا حد زیادی از بین میرود و حیوان زخمی را به خوبی قادر به شارژ کردن میکند.
چند سال بعد در هنگام تلاش برای عکاسی از یک سمور زخمی برای من اتفاق افتاد. سعی کردم اسلحه را با چوب بیرون بیاورم، اما حشره وحشی چرخید و بلافاصله رو به من شد، چوب ها را شکست و با سهولت و سرعت شگفت انگیزی آنها را از دستانم بیرون آورد. سپس یک بازی دیگر را امتحان کردم و با انجام حملات ساختگی از طرف دیگر، در نهایت حیوان را به تدریج از اسلحه من دور کردم.
و تلاش بعدی برای رنکینگ موفقیت آمیز بود. وقتی هیجان به پایان رسید و فرصتی برای بررسی وضعیت وجود داشت، متوجه شدم که جوک یک “بثورات شن” بسیار خوبی در یک لگن و یک برش بد یک پا داشت. همان لحظه که من با آن برخورد کردم، او را از دماغش گرفته بود و با او «زمین را پاک کرده بود» و او را به کناری پرت کرده بود. من باندولیه ام را با سگکی شکسته که روی چمن افتاده بود پیدا کردم.
یک آستین پیراهن پاره شده بود. برش پشت دست راست دستها و زانوها به خوبی رنده شده بودند. و توده ها و کبودی هایی در پاها وجود داشت که هیچ توضیح رضایت بخشی برای آنها وجود نداشت. من حتماً مثل یک شرکت کننده ناخواسته در دعوای سگ ها درگیر شدم. این یک کار طولانی بود پوست کندن، بریدن و بسته بندی عصاره وحشی، و وقتی به دوردست رسیدیم گاری ها شروع شده بودند.
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد : ما یک ولگرد طولانی برای گرفتن آنها پیش روی خود داشتیم. من مونگو را قبل از خودم رانندگی کردم و او را در یک دویدن آسان نگه داشتم. احتمالاً یک ساعت بود که می رفتیم و هوا کاملاً تاریک بود، به جز ستاره ها و ماه جوان در سمت راست ما. جاده نرم بود و سرعت دویدن مونگو مانند نوازش های فلاپی بود. اصلاً صدای دیگری شنیده نمی شد، حتی صدایی از دور واگن ها برای تشویق ما به گوش نمی رسید.
مونگو باید از آن بدش آمده باشد و شاید بتوان فکر کرد که او در خواب دویدن میکند، اما به خاطر گهگاه نیش زدن گوشهایش – ترفندی که همیشه باعث میشود به این فکر کنم که اسبها چقدر بیشتر از ما در تاریکی میبینند. مثل ماشین راه می رفتم، تفنگ روی شانه داشتم و خوشحال بودم که از شر بند شکسته خلاص شدم، سپس به مونگو منتقل شدم. و جوک پاشنه پای من را یورتمه کرد.
رنگ مو مشکی پرکلاغی به چه پوستی میاد : این پیشرفت یکنواخت خسته توسط مونگو مختل شد: گوش هایش تیز شد. سرش بالا رفت؛ و ایستاد و به سختی به یک بوته بزرگ در سمت چپ ما نگاه کرد. با سوئیچ ضربه ای به او زدم و بدون تردید به سمت راست دوید و نیم دایره ای را از میان تاول گذراند و دوباره پنجاه یاردی جلوتر به جاده آمد و تاخت دور شد و ستونی از گرد و غبار را پشت سرش گذاشت.