امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست : نفس بکشد. “ادامه دادن!” گفت پسر “شما…” جورجیس دوباره تلاش کرد. “اینجا چی میخوای؟” “من؟” پسر با عصبانیت جواب داد. “من اینجا زندگی میکنم.” “شما اینجا زندگی می کنید!” یورگیس نفس نفس زد.
رنگ مو : خیابان در حال تبدیل شدن به یک جاده روستایی بود که به سمت غرب منتهی می شد. در دو طرف او زمین های پوشیده از برف وجود داشت. به زودی با یک کشاورز برخورد کرد که در حال رانندگی یک واگن دو اسبه پر از کاه بود و او را متوقف کرد. “آیا این راه به حیاط انبار است؟” او درخواست کرد. کشاورز سرش را خاراند.
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست : او گفت: “نمی دانم آنها کجا هستند.” “اما آنها در جایی در شهر هستند و شما اکنون از آنجا خواهید مرد.” Jurgis مات و مبهوت نگاه کرد. او گفت: «به من گفتند این راه است. “کی بهت گفت؟” “یک پسر.” “خب، مبه او با شما شوخی می کرد. بهترین کاری که نزدیکان انجام می دهید این است که برگردید و وقتی وارد شهر شدید از یک پلیس بپرسید.
من تو را می پذیرم، فقط راه های طولانی را طی کرده ام و بار سنگینی دارم. دست بردار!» بنابراین Jurgis تبدیل و به دنبال، و در اواخر صبح او شروع به دیدن شیکاگو دوباره. از بلوکهای بیپایان کانکسهای دو طبقه گذشت، در امتداد پیادهروهای چوبی و مسیرهای آسفالتنشده و خائنانه با سوراخهای لجنآلود عمیق. هر چند بلوک یک گذرگاه راه آهن در سطح پیاده رو وجود دارد.
که تله مرگ برای افراد بی احتیاط است. قطارهای باری طولانی عبور میکردند، ماشینها با هم صدا میزدند و تصادف میکردند، و جورجیس در انتظار انتظار میرفت و در تب بیتابی میسوخت. گهگاه اتومبیلها برای چند دقیقه توقف میکردند و واگنها و ترامواها دور هم جمع میشدند و رانندگان به یکدیگر فحش میدادند یا زیر چترها از زیر باران پنهان میشدند.
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست : در چنین مواقعی جورجیس از زیر دروازهها طفره میرفت و از مسیرها و بین ماشینها میدوید و جانش را به دست میگرفت. او از یک پل طولانی بر روی رودخانه ای یخ زده و پوشیده از گل و لای عبور کرد. حتی در ساحل رودخانه برف سفید نبود – بارانی که می بارید محلول رقیق شده ای از دود بود و دست ها و صورت Jurgis سیاه و سفید شده بود.
سپس وارد بخش تجاری شهر شد، جایی که خیابانها مجرای فاضلاب سیاه رنگی بود، اسبهایی در خواب و غوطهور شدن، و زنان و کودکان دستهجمعی وحشتزده در آن طرف پرواز میکردند. این خیابانها درههای عظیمی بودند که از ساختمانهای سیاه سر به فلک کشیده تشکیل شده بودند که با صدای زنگ ماشینها و فریاد رانندگان طنینانداز میشد.
مردمی که در آنها ازدحام میکردند، مثل مورچهها مشغول بودند – همگی بینفس عجله میکردند، هرگز برای نگاه کردن به چیزی و یا یکدیگر متوقف نمیشدند. غریبه منزوی با ظاهری آشغال، با لباس های آغشته به آب و چهره ای مضطر و چشمانی مضطرب، همانقدر تنها بود که با عجله از کنار آنها رد می شد، آنقدر بی توجه و گمشده بود، گویی هزاران مایل در اعماق یک بیابان بوده است.
یک پلیس به او دستور داد و به او گفت که پنج مایل مانده است. او دوباره به محلههای فقیر نشین آمد، به خیابانهای سالنها و فروشگاههای ارزانقیمت، با ساختمانهای کارخانههای قرمز تیره و تیره، و محوطههای زغالسنگ و خطوط راهآهن. و سپس Jurgis سر خود را بلند کرد و شروع به بوییدن هوا مانند یک حیوان مبهوت کرد – بوی دور خانه را معطر کرد.
اواخر بعدازظهر بود، و او گرسنه بود، اما دعوتنامههای شامی که از سالنها آویزان شده بود برای او نبود. پس بالاخره به حیاطها رسید، به آتشفشانهای سیاه دود و گاوهای کمآلود و بوی تعفن. سپس با دیدن یک ماشین شلوغ، بی حوصلگی او را فرا گرفت و بدون توجه هادی، پشت مرد دیگری پنهان شد. ده دقیقه دیگر به خیابان و خانه اش رسیده بود.
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست : او در حالی که به گوشه می رسید، نیمه می دوید. به هر حال خانه آنجا بود – و ناگهان ایستاد و خیره شد. ماجرای خانه چه بود؟ Jurgis دو بار، گیج نگاه کرد. سپس نگاهی به خانه همسایه و آن سوی خانه انداخت – سپس به سالن گوشه. بله، مکان مناسبی بود، مطمئناً – او هیچ اشتباهی مرتکب نشده بود. اما خانه – خانه رنگ دیگری داشت! چند قدمی نزدیکتر آمد.
آره؛ خاکستری بود و حالا زرد شده بود! تزئینات دور پنجره ها قرمز شده بود و حالا سبز شده بودند! همش تازه رنگ شده بود! چقدر عجیب به نظر می رسید! Jurgis رفت نزدیکتر هنوز، اما نگه داشتن در سمت دیگر از خیابان. یک اسپاسم وحشتناک ناگهانی و هولناک بر او سرازیر شده بود. زانوهایش زیر سرش می لرزید و ذهنش در حال چرخش بود.
رنگ جدید روی خانه، و تابلوهای هواشناسی جدید، جایی که قدیمی ها شروع به پوسیدگی کرده بودند و عامل به دنبال آنها بود! زونا جدید روی سوراخ سقف نیز، سوراخی که برای شش ماه آفت روح او بود – او پولی نداشت که آن را درست کند و زمانی نداشت که خودش آن را درست کند، و بارانی که به داخل نشت می کرد و سرازیر می شد.
دیگها و ماهیتابهها را گذاشت تا آن را بگیرد، و زیر شیروانی را آب گرفت و گچ را شل کرد. و حالا درست شد! و شیشه شکسته تعویض شد! و پرده در پنجره ها! پرده های جدید، سفید، سفت و براق! سپس ناگهان درب ورودی باز شد. ایستاده بود، سینه او به عنوان او تلاش برای گرفتن نفس خود را. پسری بیرون آمده بود که با او غریبه بود.
یک جوان بزرگ، چاق و گونه های گلگون، که قبلاً هرگز در خانه اش دیده نشده بود. جورجیس مجذوب شده به پسر خیره شد. با سوت از پله ها پایین آمد و برف را پرتاب کرد. پای ایستاد و مقداری برداشت و سپس به نرده تکیه داد و یک گلوله برفی درست کرد. لحظه ای بعد او به اطراف نگاه کرد و را دید، و چشمان آنها ملاقات کرد.
بهترین رنگ مو برای موهای سفید چیست : این یک نگاه خصمانه بود، پسر ظاهراً فکر می کرد که دیگری به گلوله برفی مشکوک است. هنگامی که به آرامی در سراسر خیابان به سمت او آغاز شد، او یک نگاه سریع در مورد، مراقبه عقب نشینی کرد، اما پس از آن او به این نتیجه رسید که ایستاده است. در زمان برگزاری نرده از مراحل ، برای او کمی ناپایدار بود. “چی – اینجا چیکار میکنی؟” او موفق شد.