امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی مرواریدی والنسی
رنگ موی مرواریدی والنسی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی مرواریدی والنسی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی مرواریدی والنسی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی مرواریدی والنسی : این دو پرنده کوچک بسیار زیبا را نشان می دهد که برای خود خانه ای می سازند. و ماریجا از یکی از آشنایانش خواسته بود که آن را برای او بخواند و به آنها گفت که این موضوع مربوط به تجهیز خانه است. دوید: «لانهات را پر کن» و ادامه داد که میتواند تمام پرهای لازم برای یک لانه چهار اتاقه را با مبلغ بسیار اندک هفتاد و پنج دلاری فراهم کند.
رنگ مو : نکته مهم در مورد این پیشنهاد این بود که فقط بخش کوچکی از پول را باید به یکباره در اختیار داشت – بقیه ممکن است هر ماه چند دلار بپردازد. دوستان ما مجبور بودند مقداری اثاثیه داشته باشند. اما اندک پول آنها به قدری کم شده بود که شب ها به سختی می توانستند بخوابند و به همین دلیل برای نجات خود به اینجا فرار کردند.
رنگ موی مرواریدی والنسی
رنگ موی مرواریدی والنسی : عذاب بیشتری وجود داشت و کاغذ دیگری برای امضای الزبیتا وجود داشت، و سپس یک شب، هنگامی که جورجیس به خانه آمد، به او مژده های نفس گیر گفتند که اثاثیه رسیده و با خیال راحت در خانه ذخیره شده اند: یک مجموعه چهار تکه، یک اتاق خواب. از سه تکه، یک میز ناهارخوری و چهار صندلی، یک سرویس بهداشتی با رزهای صورتی زیبا که سراسر آن نقاشی شده است.
مجموعهای از ظروف، همچنین با رزهای صورتی – و غیره. یکی از بشقابهای مجموعه وقتی آن را باز کردند شکسته بود، و اونا صبح اول وقت داشت به فروشگاه میرفت تا مجبورشان کند آن را عوض کنند. همچنین آنها سه قابلمه را وعده داده بودند، و تنها دو قابلمه آمده بود، و آیا جورگیس فکر می کرد که آنها سعی داشتند آنها را فریب دهند؟ روز بعد به خانه رفتند.
و هنگامی که مردان از سر کار آمدند، چند لقمه عجولانه در آنیله خوردند، و سپس دست به کار شدند تا وسایل خود را به خانه جدیدشان ببرند. فاصله در حقیقت بیش از دو مایل بود، اما جورجیس آن شب دو سفر انجام داد، هر بار با انبوهی از تشکها و ملافهها روی سرش، با بستههای لباس و کیف و چیزهایی که در داخل بسته شده بودند.
در هر جای دیگری در شیکاگو او شانس زیادی برای دستگیری داشت. اما پلیسهای پکینگتاون ظاهراً به این حرکتهای غیررسمی عادت کرده بودند و هرازگاهی به یک بررسی گذرا بسنده میکردند. دیدن این که خانه چقدر خوب به نظر می رسد، با همه چیزهای موجود در آن، حتی در نور کم لامپ، بسیار شگفت انگیز بود: واقعاً خانه بود.
و تقریباً به همان اندازه هیجان انگیز که پلاکارد آن را توصیف کرده بود. اونا نسبتاً در حال رقصیدن بود و او و پسر عموی ماریجا بازوی جورگیس را گرفتند و او را از اتاقی به اتاق دیگر همراهی کردند و روی هر صندلی به نوبت نشستند و سپس اصرار کردند که او باید همین کار را انجام دهد. یکی از صندلی ها با وزن زیادش جیرجیر می کرد و از ترس جیغ می زدند و بچه را بیدار می کردند و همه را می دویدند.
در مجموع روز بسیار خوبی بود. جورجیس و اونا که خسته بودند تا دیروقت بیدار نشستند و به سادگی همدیگر را در آغوش گرفته و به اتاق خیره شدند. آنها قرار بود به محض اینکه بتوانند همه چیز را حل و فصل کنند، ازدواج کنند، و اندکی پول اضافی بگذارند. و این قرار بود خانه آنها باشد – آن اتاق کوچک آن طرف مال آنها خواهد بود! این در حقیقت یک لذت بی پایان بود.
تعمیر این خانه. آنها پولی نداشتند که برای لذت خرج کردن خرج کنند، اما چند چیز کاملاً ضروری وجود داشت و خرید اینها برای اونا یک ماجراجویی همیشگی بود. همیشه باید در شب انجام شود تا جورگیس بتواند همراه باشد. و حتی اگر فقط یک فلفل دلمه ای، یا نیم دوجین لیوان برای ده سنت بود، برای یک سفر کافی بود.
رنگ موی مرواریدی والنسی : شنبه شب آنها با یک سبد بزرگ به خانه آمدند و آنها را روی میز پهن کردند، در حالی که همه دور هم ایستاده بودند و بچه ها روی صندلی ها بالا می رفتند یا زوزه می کشیدند تا آنها را بلند کنند تا ببینند. شکر و نمک و چای و کراکر و یک قوطی گوشت خوک و یک سطل شیر و یک برس شستشو و یک جفت کفش برای دومین پسر بزرگ و یک قوطی روغن و یک چکش چسبناک و یک پوند بود.
از ناخن ها این آخری ها قرار بود به دیوارهای آشپزخانه و اتاق خواب ها رانده شوند تا وسایل را آویزان کنند. و بحث خانوادگی در مورد مکانی که هر کدام باید راندند وجود داشت. سپس یورگیس سعی میکرد چکش بزند و به انگشتانش ضربه بزند، چون چکش خیلی کوچک بود، و عصبانی میشد چون اونا حاضر نشده بود پانزده سنت بیشتر بپردازد و چکش بزرگتری بگیرد.
و دعوت می شود تا خودش آن را امتحان کند و انگشت شست او را صدمه ببیند و فریاد بزند که این امر مستلزم بوسیدن انگشت شست توسط بود. در نهایت، بعد از اینکه هر کس امتحان می کرد، میخ ها می خورد و چیزی آویزان می شد. جورگیس با یک جعبه بسته بندی بزرگ روی سرش به خانه آمده بود و جوناس را فرستاد تا یکی دیگر را که خریده بود بیاورد.
او قصد داشت فردا یک طرف اینها را بیرون بیاورد و قفسه هایی در آنها بگذارد و آنها را به دفاتر و مکان هایی برای نگهداری وسایل اتاق خواب تبدیل کند. لانه ای که تبلیغ شده بود برای تعداد زیادی پرنده که در این خانواده وجود داشت پر نبود. آنها البته میز ناهارخوری خود را در آشپزخانه گذاشته بودند و اتاق غذاخوری به عنوان اتاق خواب تتا الزبیتا و پنج نفر از فرزندانش استفاده می شد.
او و دو جوان در تنها تخت خوابیدند و سه نفر دیگر یک تشک روی زمین داشتند. اونا و پسر عمویش تشکی را به داخل سالن کشیدند و شب خوابیدند، و سه مرد و پسر بزرگتر در اتاق دیگر خوابیدند و چیزی جز یک طبقه هموار برای استراحت نداشتند.
رنگ موی مرواریدی والنسی : با این حال، با این حال، آنها راحت می خوابیدند – لازم بود تتا الزبیتا هر روز صبح ساعت پنج و ربع بیش از یک بار به در بکوبد. او یک قابلمه عالی پر از قهوه سیاه بخار پز، بلغور جو دوسر و نان و سوسیس دودی آماده می کرد.