امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
زیباترین رنگ مو عسلی
زیباترین رنگ مو عسلی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت زیباترین رنگ مو عسلی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با زیباترین رنگ مو عسلی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
زیباترین رنگ مو عسلی : روز اول هر ساعت یک لیوان شیر گرم، روز بعد هر سه ربع ساعت و در نهایت هر نیم ساعت یا هشت لیتر در روز یک لیوان شیر گرم مصرف کردم. البته این خیلی بیشتر از چیزی است که بتوان آن را جذب کرد.
رنگ مو : بیشتر روز را به ورزش شدید-تنیس، پیادهروی، قایقسواری و شنا اختصاص میدادم. من به این اشاره می کنم[صفحه ۱۸]به طور خاص، به طوری که خواننده ممکن است درک کند که من همه عوامل دیگر ناخوشی را حذف کرده ام، و به طور کامل از گفته من که در پایان سال سلامت عمومی من بدتر از همیشه بود، قدردانی می کند.
زیباترین رنگ مو عسلی
زیباترین رنگ مو عسلی : تا زمانی که تمام روز تنیس بازی می کردم یا از کوه ها بالا می رفتم، حالم خوب بود. مشکل زمانی پیش آمد که من برای انجام کارهای مغزی مستقر شدم. و از اینجا کاملاً به وضوح دیدم که پرخوری کردم. غذای اضافی برای سوزاندن وجود داشت و وقتی نسوخت، مرا مسموم کرد. اما وقتی گرسنه بودم، چگونه باید متوقف شوم؟ سعی کردم تمام چیزهایی را که دوست داشتم و بیشتر می خوردم کنار بگذارم.
اما این هیچ فایده ای نداشت، زیرا من اشتهای از خود راضی داشتم – بلافاصله به چیزهای دیگر علاقه داشتم! من فکر می کردم که اشتهای غیرطبیعی دارم، نتیجه تمرینات اولیه ام است. اما چگونه می توانم از شر آن خلاص شوم؟ من نباید این تصور را ایجاد کنم که من یک غذاخور آشکارا دلچسب بودم. برعکس، من خیلی کمتر از آنچه بیشتر مردم می خورند، خوردم. اما این برای من تسلی نداشت.
من با سالها کار بیش از حد خودم را خراب کرده بودم و بنابراین حساس تر بودم. من میتوانستم ببینم افراد دیگر با مراحل آهسته قطعه قطعه میشدند. اما من قبلاً تکه تکه شده بودم. به همین دلیل وقتی اتفاق افتاد با خانمی ملاقات کردم که چهره درخشان و سلامتی فوق العاده اش مورد توجه قرار گرفت. [صفحه ۱۹]هر کس. از شنیدن این موضوع برای ده پانزده سال تعجب کردم.
و تا همین اواخر، او یک معلول بستری بود. او زندگی تنهایی همسر یک پیشگام را سپری کرده بود و خانواده ای را در شرایط بد سلامتی تکان دهنده تشکیل داده بود. او از سیاتیک و روماتیسم حاد رنج می برد. از یک مشکل مزمن روده ای که پزشکان آن را “پریتونیت متناوب” نامیدند. از ضعف شدید عصبی، مالیخولیا و آب مروارید مزمن که باعث ناشنوایی می شود.
و این زنی بود که با من سوار بر اسب از کوه همیلتون، در کالیفرنیا، در مسافت بیست و هشت مایلی، در یکی از وحشتناک ترین طوفان های بارانی که تا به حال شاهد بودم، سوار شد! ما دو اسب جوان رام نشده داشتیم و فقط تکه های چرمی برای کنترل آنها داشتیم، و ما را به مدت شش ساعت کوبیده و پرت کردند، که اگر تا صد سال عمر کنم هرگز فراموش نمی کنم.
زیباترین رنگ مو عسلی : و این زن وقتی سوار شد، چهار روز پیش یک ذره غذا نخورده بود! این سرنخ فرار او بود: او با روزه خود را درمان کرده بود. او هشت روز از غذا پرهیز کرده بود و تمام مشکلاتش از او دور شده بود. پس از آن، او پسر بزرگش، یک سالمند در استنفورد، و یکی دیگر از دوستانش را برد و دوازده روز با آنها روزه گرفت و آنها را از سوء هاضمه عصبی درمان کرد.
و سپس او یک دوست زن، همسر یک استنفورد را گرفته بود[صفحه ۲۰]استاد، و او را از رماتیسم یک هفته روزه شفا داد. من در مورد درمان روزه شنیده بودم، اما این اولین بار بود که با آن ملاقات می کردم. در آن زمان بیش از حد کارم سنگین بود که نمیتوانستم آن را امتحان کنم، اما شروع کردم به مطالعه درباره این موضوع – کتابهای دکتر دیویی، دکتر هازارد و آقای کارینگتون.
وقتی از کالیفرنیا به خانه آمدم در خلیج مکزیک دچار سکته خورشیدی شدم و یک هفته را در بیمارستان کی وست گذراندم و به نظر میرسید که این به شکم رنج کشیدهام لطف کرد. پس از یک دوره کار سخت دیگر، متوجه شدم که قادر به هضم پودر ذرت و شیر نیستم. و بنابراین من برای یک روزه آماده بودم. من شروع کردم. روزه برای من یک امر عادی شده است.
اما فرض میکنم که برای خواننده به همان اندازه که در ابتدا برای خودم جدید و شگفتانگیز بود، جدید است و احساساتم را به طور مفصل شرح خواهم داد. روز اول بسیار گرسنه بودم – نوعی گرسنگی ناسالم و هولناک که همه بیماران سوء هاضمه می دانند. صبح دوم کمی گرسنه بودم و پس از آن، در کمال حیرت من، هیچ گرسنگی نداشتم.
دیگر علاقه ای به غذا نداشتم اگر هرگز مزه آن را نمی دانستم. قبل از روزه داری دو یا سه هفته هر روز سردرد داشتم. تا روز اول ادامه داشت و سپس ناپدید شد – دیگر برنگشت. روز دوم خیلی احساس ضعف کردم[صفحه ۲۱]و کمی سرگیجه در هنگام برخاستن. از در بیرون رفتم و تمام روز زیر آفتاب دراز کشیدم و مشغول خواندن بودم.
و همینطور برای روزهای سوم و چهارم – سستی شدید جسمی، اما با وضوح بسیار زیاد. بعد از روز پنجم، احساس قویتری کردم، و مقداری راه رفتم، و همچنین شروع به نوشتن کردم. هیچ مرحله ای از تجربه به اندازه فعالیت ذهنم مرا شگفت زده نکرد: بیشتر از آن چیزی که سال ها قبل جرأت کرده بودم، خواندم و نوشتم.
زیباترین رنگ مو عسلی : در طول چهار روز اول، پانزده پوند وزن کم کردم – چیزی که از آن زمان آموخته ام، نشانه ای از وضعیت بسیار بد بافت هایم بود. پس از آن من در هشت روز تنها دو پوند از دست دادم – پدیده ای به همان اندازه غیرعادی. در تمام طول روزه خوب می خوابیدم. تقریباً اواسط هر روز احساس ضعف می کردم، اما یک ماساژ و دوش آب سرد به من سرحال می شد.
در اواخر به این نتیجه رسیدم که در راه رفتن از ناحیه پاها خسته می شوم و چون نمی خواستم در رختخواب دراز بکشم، روز دوازدهم را با مقداری آب پرتقال افطار کردم. من در طول دو روز آب یک دوجین پرتقال خوردم و سپس طبق توصیه برنار مک فادن رژیم شیر را گرفتم.