امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
پلاتینه صدفی
پلاتینه صدفی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت پلاتینه صدفی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با پلاتینه صدفی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
پلاتینه صدفی : زیرا پسری که آن را برای شما میریزد، به شما مشکوک است، و اجازه دهید آن را در قطرات لعنتی بریزد، و برای اینکه بیشتر از پیمانه ای که به تو می دهد.
رنگ مو : ما روشن میشویم و در اطراف نور آن، هر مرد با ترجیحات و تعصب والدین، آنچه را در جیب خود دارد، میگوید. “برای شروع، ما چند نفر داریم؟” یکی می گوید: “چند جیب؟ هجده” – البته کوکن، مرد چهره ها بزرگ می گوید: “هجده جیب! شما کدگذاری می کنید، موش بینی.” کوکون پاسخ می دهد: «دقیقا هجده. آنها را بشمار، اگر به اندازه همه اینها باهوشی مایل است.
پلاتینه صدفی
پلاتینه صدفی : در این مورد با عقل راهنمایی شود، و دو دست خود را نزدیک نور قرار داده تا دقیق بشمارند، انگشتان قرمز آجری بزرگ خود را نشان می دهد: دو جیب در پشت کت بزرگ. یکی برای بسته کمک های اولیه که برای تنباکو استفاده می شود. دو تا داخل کت بزرگ جلو؛ دو تا در خارج از هر طرف، با فلپ. سه تا در شلوار و حتی سه و نیم با شمارش کوچولوی جلو.
فارفادت میگوید: «من روی آن یک قطبنما شرط میبندم. “و من، تکه های من. تیرلویر میگوید: «من با یک سوت نوجوان شرط میبندم که همسرم برایم فرستاد وقتی گفت: «اگر در جنگ مجروح شدی باید سوت بزنی تا همرزمانت بیایند و جانت را نجات دهند». به حرف های بی هنر می خندیم. تولاک مداخله میکند و به تیلور میگوید: «آنها نمیدانند چه جنگی آنجاست؛ و اگر شروع به صحبت در مورد عقب میکردی.
این خودت بودی که میگفتی پوسیده میشوی». سالاورت میگوید: «آن جیب را نمیشماریم، خیلی کوچک است. “در ژاکت، چهار. این فقط چهارده در نهایت می شود.” “دو جیب کارتریج وجود دارد، دو جیب جدید که با تسمه بسته می شوند.” سالاورت می گوید: شانزده. “حالا ای قلدر و پسر بدبختی، کاپشن مرا به عقب برگردان. تو آن دو جیب را شمرده ای.
حالا دیگر چه می خواهی؟ و با این حال آنها فقط در مکان معمولی هستند. آنها جیب های غیرنظامی شما هستند. جایی که پارچه بینی ات، تنباکو و آدرسی را که در آن زمان که پیام رسان بودی، باید بسته خود را تحویل می دادی، فشار دادی.» “هجده!” سالاورت میگوید، به اندازه یک قاضی. “هجده نفر هستند، و اشتباهی وجود ندارد.
پلاتینه صدفی : این کار انجام شد.” در این مرحله از گفتگو، یک نفر با صدای اسبی که زمین را پنجه می زند- و ناسزا می گوید، یک سری تلو تلو خوردن های پر سر و صدا روی سنگ های آستانه انجام می دهد. سپس، پس از یک سکوت، پارس صدای بلند و معتبر – “هی، داخل آنجا! آماده شدن؟ همه چیز باید امروز عصر درست شود و محکم و محکم بسته بندی شود، می دانید.
این بار وارد خط اول می شویم، و ما ممکن است زمان گرمی داشته باشد.” صداهای غافل پاسخ می دهند: “درست هستی، درست است، آجودان مون.” “آرنسه” را چگونه می نویسی؟ بنچ که چهار دست و پا در محل کار است با یک مداد و یک پاکت می پرسد. در حالی که کوکن برای او «ارنست» را مینویسد و صدای آجودان ناپدید شده از دور شنیده میشود.
که حرفهایش را تکرار میکند، بلر نخ را برمیدارد و میگوید: “فرزندانم، شما همیشه باید – به آنچه به شما می گویم گوش دهید – فنجان نوشیدنی خود را در جیب خود بگذارید. من سعی کرده ام آن را در هر جای دیگری بچسبانم، اما فقط جیب واقعاً کاربردی است، شما حرف من را قبول می کنید. “در نظم راهپیمایی هستید.
یا اگر کیت خود را برای حرکت در سنگرها کنار گذاشته اید، همیشه در مواقعی که فرصتی پیش می آید آن را زیر مشت خود دارید، مانند زمانی که دوستی که کمی غرغره می کند و احساس خوبی نسبت به شما دارد می گوید:” فنجانت را به ما قرض بده، یا یک شراب فروش دستفروش، جوان من، به آنچه به شما می گویم گوش دهید.
همیشه آن را خوب خواهید یافت – فنجان خود را در جیب خود بگذارید. لاموز میگوید: «بدون ترس، نمیبینی که فنجانم را در جیبم میگذارم؛ فکر احمقانهای لعنتی، نه بیشتر و نه کمتر. من میخواهم زودتر آن را روی یک بند با قلاب ببندم». “آن را روی یک دکمه کت بزرگ ببندید، مانند کیف کلاه گازی، این خیلی بهتر است.
اگر فرض کنید وسایلتان را درآورید و شرابی از آن عبور کرد، نرم به نظر می رسید.” بارک می گوید: «من یک فنجان نوشیدنی بوچه دارم. “این صاف است، بنابراین اگر بخواهید به جیب کناری می رود، یا به خوبی در یک کیسه کارتریج قرار می گیرد، وقتی چیزهای لعنتی را شلیک کردید.
یا آنها را در یک کیف قرار دادید.” پپین می گوید: «یک فنجان بوچه چیز خاصی نیست. “این نمی ایستد، فقط چوب است.” تیرت که چیزی شبیه به یک روانشناس است، می گوید: “صبر کن و ببین، پوزه خرچنگ”. “اگر این بار حمله کنیم، همان طور که آجودان به نظر می رسد اشاره کرد، شاید یک فنجان بوچه پیدا کنید.
پلاتینه صدفی : و آن وقت چیز خاصی خواهد بود!” مشاهده می کند: “آجودان ممکن است این را گفته باشد، اما او نمی داند.” کوکون میگوید: «بیش از نیم پیمانه، فنجان بوشه را در خود جای میدهد، چون میبینید که ظرفیت دقیق نیمپینت در سه چهارم فنجان مشخص شده است؛ و داشتن یک فنجان بزرگ همیشه برای شما خوب است.
یکی، زیرا اگر فنجانی دارید که فقط یک پیمانه در آن گنجانده شده است، پس برای اینکه بتوانید نصف پیمانه قهوه یا شراب یا آب مقدس یا هر چیز دیگری را دریافت کنید، باید کاملاً پر شود، و آنها هرگز این کار را هنگام سرو کردن انجام ندهید، و اگر انجام دادند، آن را بریزید.” پارادیس که از یادآوری آن مراسم عصبانی شده است.
می گوید: «باور می کنم که آن را پر نمی کنند. “سرگروهبان، او آن را با انگشت منفجر شده خود در فنجان شما می ریزد و دو رپ به آن می دهد. در نتیجه شما یک سوم می گیرید و جام شما با سه نوار سیاه روی هم در ماتم است.” بارک میگوید: «بله، درست است، اما شما هم نباید یک فنجان خیلی بزرگ داشته باشید.