امروز
(سه شنبه) ۲۴ / مهر / ۱۴۰۳
پلاتینی قد
پلاتینی قد | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت پلاتینی قد را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با پلاتینی قد را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
پلاتینی قد : اما سرجوخه سالاورت که شهرت خوبی برای مهارت دارد، با یک شمع و یک سینی چراغ آویزان می سازد که دومی از جعبه کاممبر و مقداری سیم ساخته شده است.
رنگ مو : چادرش را چهار تا کرده و روی تختش – یعنی روی خرپای کاهی که به او اختصاص داده شده – گذاشته و روی این فرش محتویات جیب هایش را خالی کرده و به نمایش گذاشته است. و کاملاً دکانی است که با چشمان پرسرو زن خانه دار، مراقب و حسادت می کند که مبادا کسی بر او راه برود. با چشمانم نمایشگاه فراوان او را علامت می زنم.
پلاتینی قد
پلاتینی قد : در کنار دستمال، پیپ، کیسه تنباکو (که شامل یک دفترچه یادداشت نیز میشود)، چاقو، کیف پول و فندک جیبی، که زیربنای ضروری و ضروری را تشکیل میدهند، دو توری چرمی وجود دارد که مانند کرم خاکی به دور ساعتی پیچیده شده است. یک مورد سلولوئید شفاف که با افزایش سن به طرز عجیبی کدر و سفید شده است.
سپس یک آینه گرد کوچک و یک آینه مربع دیگر. این آخری اگرچه شکسته است، اما کیفیت بهتری دارد و لبههای اریب دارد. یک فلاسک اسانس سقز، یک فلاسک روغن معدنی تقریباً خالی و یک فلاسک سوم خالی. یک صفحه کمربند آلمانی که دارای دستگاه است، منگوله اژدها با منشأ مشابه. نیمه پیچیده شده در کاغذ، یک فلش هوانورد به شکل مداد فولادی و مانند یک سوزن اشاره کرد.
قیچی تاشو و چاقو و چنگال ترکیبی با انعطاف مشابه؛ یک کنده مداد و یکی از شمع؛ یک لوله آسپرین، همچنین حاوی قرص تریاک، و چندین جعبه حلبی. ولپات با مشاهده اینکه بازرسی من از دارایی های شخصی او دقیق است، به من کمک می کند تا موارد خاصی را شناسایی کنم- “این یک دستکش چرمی افسری است. من انگشتانم را قطع کردم تا دهان اتوبوس اشتباهم را با آن متوقف کنم.
این سیم تلفن است، تنها چیزی که می توان دکمه های کت بزرگ خود را با آن ببندید، اگر می خواهید آنها آنجا بمانند. اینجا، داخل اینجا، میدانی چیست؟ نخ سفید، چیزهای خوب، نه چیزهایی که وقتی چیزهای جدید به تو میدهند از آن ناراحت میشوی، یک جور ماکارونی یا ماکارونی که با چنگال بیرون میکشی. مجموعهای از سوزنها روی یک کارت پستال. سنجاقها، آنها هستند.
جدا شدهاند.» “و اینجا، بخش کاغذ است. کاملاً یک کتابخانه.” در واقع مجموعهای شگفتانگیز از کاغذها در میان چیزهایی که جیبهای ولپات بیرون آوردهاند، وجود دارد – بستهی بنفش کاغذ تحریر، که پاکت چاپ شدهی ناشایست آن در پاشنهها قرار دارد. یک کتاب جوخه ارتش که صحافی کثیف و خشک شده آن، مانند پوست یک ولگرد کهنه، از بین رفته و همه جا کوچک شده است.
دفترچه ای با جلدی از پوست خالدار و پر از کاغذها و عکس های همسرش. و بچه ها در وسط تخت نشسته اند. ولپات از میان این بسته کاغذهای زرد و تیره، این عکس را استخراج می کند و یک بار دیگر به من نشان می دهد. من با مادام ولپات و سینه سخاوتمند او، ویژگی های ملایم و ملایم او آشنا شدم.
و با دو پسر کوچک یقههای سفید، بزرگتر لاغرتر، کوچکتر به صورت توپ. بیکت که بیست ساله است می گوید: من فقط عکس افراد مسن را دارم. او پرتره ای را به ما نشان می دهد که آن را نزدیک شمع گرفته است، از دو سالمند که با همان هوای خوش رفتاری که فرزندان ولپات به ما نگاه می کنند. دیگری می گوید: “من نیز مال خود را با خودم دارم.” “من همیشه به عکس بچه های لانه می چسبم.” دیگری می افزاید: “البته! هر مردی جمعیت خود را با خود حمل می کند.” بارک میگوید: «این خندهدار است.
یک پرتره فقط با نگاه کردن به آن فرسوده میشود. شما مجبور نیستید زیاد به آن نگاه کنید یا خیلی طولانی در مورد آن صحبت کنید؛ در درازمدت، من نمیدانم چیست؟ اتفاق می افتد، اما شباهت به هم می خورد.» بلر میگوید: «راست میگویی، من هم دقیقاً آن را پیدا کردم.» ولپات ادامه می دهد: “من نقشه ای از منطقه را نیز در میان مقالاتم دارم.” او آن را به نور باز می کند.
پلاتینی قد : ناخوانا و شفاف در چین، به نظر می رسد یکی از آن پرده های پنجره ساخته شده از مربع دوخته شده به هم. «من هم مقداری روزنامه دارم» – او یک مقاله روزنامه بر روی پولوس باز می کند – «و یک کتاب» – یک رمان دو پنی نیم پنی، به نام دو بار خدمتکار – «تینز، روزنامه دیگری که از زنبور اتامپس بریده شده است. می دانم چرا آن را نگه داشته ام.
اما باید جایی دلیلی وجود داشته باشد. وقتی وقت داشته باشم به آن فکر خواهم کرد و سپس، بسته کارت هایم، و مجموعه ای از نقشه ها، با یک تخته کاغذ و قطعات ساخته شده از آن موم آب بندی.” بارک بالا می آید، به صحنه نگاه می کند و می گوید: “من خیلی چیزهای بیشتری در جیبم دارم.” او خود را خطاب به ولپات می کند. “آیا یک دفترچه حقوق بوچه، سر شپش، چند عدد ید و یک براونینگ دارید؟ من همه اینها و دو چاقو دارم.” ولپات میگوید: «من نه هفت تیر دارم.
نه دفترچه حقوق بوچه، اما میتوانستم دو یا حتی ده چاقو داشته باشم؛ اما فقط به یکی نیاز دارم.» بارک می گوید: «این بستگی دارد. “و دکمه های مکانیکی داری، فتهد؟” فریاد می زند: “من هیچ کدام را ندارم.” لاموز تاکید می کند: “خصوصی نمی تواند بدون آنها کار کند.” “بدون آنها، برای اینکه پرانتزهای شما به شلوار شما بچسبد، بازی تمام شده است.” بلر میگوید: «و من همیشه در جیبم بودهام، بنابراین حلقههای من در دسترس هستند.» او آن را بریده، در کیسه ماسک گاز پیچیده و تکان می دهد.
پلاتینی قد : فایلها در داخل زنگ میزنند، و صدای جرنگ حلقههای آلومینیومی را میشنویم. بیکت می گوید: «من همیشه رشته دارم، این چیزهای مفیدی است!» پپین میگوید: «بهاندازه ناخن مفید نیست» و سه عدد بزرگ، کوچک و متوسط را در دستش نشان میدهد. یکی یکی دیگر می آیند تا به گفتگو بپیوندند، به هم بزنند و قفس بزنند. داریم به نیمه تاریکی عادت می کنیم.