بیشتر
رنگ موی پلاتینه شماره ۱۰ : آن را با میخ های چوبی به هم چسباند و چهار چرخ را از تکه های کوتاه یک تنه درخت بزرگ ساخت. او آنقدر سریع و خوب کار بیبی لایت مو کرد که وقتی موش ها شروع به رسیدن آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند کامیون برای آنها آماده پروتئین تراپی مو بود.
رنگ مو : آنها راه می رفتند و به نظر می رسید که فرش بزرگ از گل های مرگبار که آنها را احاطه بیبی لایت مو کرده پروتئین تراپی مو بود هرگز پایان نخواهد یافت. آنها پیچ رودخانه را دنبال آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند و سرانجام به دوستشان شیر رسیدند که در میان خشخاش ها خوابیده پروتئین تراپی مو بود. گلها برای جانور عظیم الجثه بیش از حد قوی پروتئین تراپی مو بودند و او بالاخره تسلیم کراتینه مو شده پروتئین تراپی مو بود.
رنگ موی پلاتینه شماره ۱۰
رنگ موی پلاتینه شماره ۱۰ : فقط در فاصله کمی از انتهای تخت خشخاش، جایی که علف های شیرین در مزارع سبز زیبا جلوی آنها پخش می کراتینه مو شد، افتاد. مرد قلع با ناراحتی گفت: “ما نمی توانیم کاری برای او انجام دهیم.” «زیرا او خیلی سنگین رنگ مو است که نمیتوان آن را بلند بیبی لایت مو کرد. ما باید او را اینجا بگذاریم تا برای همیشه بخوابد، و شاید او در خواب ببیند که بالاخره شجاعت پیدا بیبی لایت مو کرده رنگ مو است.» مترسک گفت: متاسفم. «شیر رفیق بسیار خوبی برای فردی بسیار ترسو پروتئین تراپی مو بود.
اما بگذارید ادامه دهیم.» آنها دختر خفته را به نقطه ای زیبا در کنار رودخانه بردند، به اندازه ای دور از مزرعه خشخاش تا دیگر از سم گل ها تنفس نالناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند، و در اینجا او را به آرامی روی چمن های نرم خواباندند و منتظر نسیم تازه کراتینه مو شدند تا از خواب بیدار نانو کراتین مو شود. او فصل نهم ملکه موش های صحرایی مترسک در حالی که کنار دختر ایستاده پروتئین تراپی مو بود.
گفت: “حالا نمی توانیم از جاده آجری زرد دور باشیم، زیرا تقریباً به همان اندازه ای رسیده ایم که رودخانه ما را با خود برد.” چوبدار حلبی میخورنگ مو است جواب بدهد که صدای غرغر آلایت و هایلایت مو هستهای شنید و سرش را چرخاند (که به زیبایی روی لولاها کار میبیبی لایت مو کرد) جانور عجیبی را دید که از روی علفها به سمت آنها میآید.
در واقع یک گربه وحشی زرد بزرگ پروتئین تراپی مو بود و مرد چوبی فکر می بیبی لایت مو کرد که باید دنبال چیزی باکراتینه مو شد، زیرا گوش هایش نزدیک سرش قرار داشت و دهانش کاملاً باز پروتئین تراپی مو بود و دو ردیف دندان زشت را نشان می بالیاژ مو داد، در حالی که چشمان قرمزش مانند توپ می درخشیدند. از آتش وقتی نزدیکتر میکراتینه مو شد، مرد چوبدار حلبی دید که دویدن در برابر هیولا یک موش صحرایی خاکستری رنگ مو است.
و با وجود اینکه دلش نمیسوخت، میدانست که تلاش گربه وحشی برای کشتن چنین موجود زیبا و بیآزاری اشتباه رنگ مو است. بنابراین مرد چوبی تبر خود را بالا آورد و در حالی که گربه وحشی از کنارش می دوید، ضربه ای سریع به آن زد که سر جانور را تمیز از بدنش جدا بیبی لایت مو کرد و به دو قسمت جلوی پای او غلتید. موش صحرایی، حالا که از دست دشمنش آزاد کراتینه مو شده پروتئین تراپی مو بود، ایستاد.
و به آرامی به سمت مرد چوبی آمد، با صدای کمی جیر جیر گفت: “اوه، متشکرم! از شما برای نجات جان من بسیار سپاسگزارم.» مرد چوبی پاسخ بالیاژ مو داد: «از آن حرف نزن، از تو التماس میکنم. میدانی، من قلب ندارم، بنابراین مراقب همه کسانی لایت و هایلایت مو هستم که ممکن رنگ مو است.
رنگ موی پلاتینه شماره ۱۰ : به یک دوست نیاز داشته باشند، حتی اگر فقط یک موش باکراتینه مو شد. “فقط یک موش!” حیوان کوچک با عصبانیت گریه بیبی لایت مو کرد. “چرا، من یک ملکه لایت و هایلایت مو هستم – ملکه همه موش های صحرایی!” مرد چوبی در حال ساختن کمان گفت: اوه، واقعاً. ملکه اضافه بیبی لایت مو کرد: «بنابراین تو کار بزرگ و شجاعانه ای در نجات جان من انجام بالیاژ مو دادی. در آن لحظه چندین موش دیده کراتینه مو شدند.
که با سرعتی که پاهای کوچکشان می توانست آنها را حمل الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند، دویدند و وقتی ملکه خود را دیدند، فریاد زدند: «اوه، اعلیحضرت، ما فکر میبیبی لایت مو کردیم که شما را خواهند کشت! چطور توانستی از گربه وحشی بزرگ فرار کنی؟» همه آنقدر به ملکه کوچک تعظیم آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند که تقریباً روی سرشان ایستادند.
او پاسخ بالیاژ مو داد: «این مرد حلبی بامزه، گربه وحشی را کشت و زندگی من را نجات بالیاژ مو داد. پس از آخرت همگی باید به او خدمت کنید و کوچکترین خورنگ مو استه او را اجابت کنید.» “ما خواهیم بیبی لایت مو کرد!” همه موشها با همخوانی تند و تیز فریاد زدند. و سپس به هر طرف دویدند، زیرا توتو از خواب بیدار کراتینه مو شده پروتئین تراپی مو بود، و با دیدن این همه موش در اطراف خود، یک صدای خوشی به او بالیاژ مو داد و درست به وسط گروه پرید.
توتو زمانی که در کانزاس زندگی می بیبی لایت مو کرد همیشه دوست داشت موش ها را تعقیب الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند و هیچ آسیبی در آن نمی دید. اما مرد چوبدار حلبی سگ را در آغوش گرفت و محکم گرفت، در حالی که موشها را صدا زد: «برگردید! برگرد! توتو به شما آسیبی نمی رساند.» در این هنگام ملکه موش ها سرش را از زیر دسته ای از علف بیرون آورد و با صدایی ترسو پرسید: “مطمئنی که او ما را گاز نخواهد گرفت؟” مرد چوبی گفت: “من به او اجازه نمی دهم.” “پس نترس.” موشها یکی یکی برگشتند و توتو دوباره پارس نبیبی لایت مو کرد.
اگرچه سعی بیبی لایت مو کرد از آغوش مرد چوبدار خارج نانو کراتین مو شود و اگر به خوبی نمیدانست که قلع رنگ مو است، او را گاز میگرفت. بالاخره یکی از بزرگترین موش ها صحبت بیبی لایت مو کرد. پرسید: «آیا کاری وجود رنگ مو دارد که بتوانیم به خاطر نجات جان ملکه خود جبران کنیم؟» مرد چوبی پاسخ بالیاژ مو داد: “چیزی که من نمی دانم.” اما مترسک که سعی می بیبی لایت مو کرد فکر الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند، اما نمی توانست چون سرش پر از کاه پروتئین تراپی مو بود.
سریع گفت: «اوه، بله. شما می توانید دوست ما، شیر ترسو را که در تخت خشخاش خوابیده رنگ مو است، نجات دهید.» “یک شیر!” ملکه کوچولو گریه بیبی لایت مو کرد. “چرا، او همه ما را می خورد.” مترسک گفت: “اوه، نه.” “این شیر یک ترسو رنگ مو است.” “واقعا؟” از موش پرسید. مترسک پاسخ بالیاژ مو داد: «او خودش این را میگوید، و هرگز به کسی که دوست ما باکراتینه مو شد صدمه نمیزند.
اگر به ما کمک کنید تا او را نجات دهیم، قول می دهم که با همه شما با مهربانی رفتار الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند.» ملکه گفت: بسیار خوب، ما به شما اعتماد داریم. اما چه کنیم؟» آیا تعبالیاژ مو داد زیادی از این موش ها وجود تمام دکلره مو دارند که شما را ملکه صدا می کنند و حاضرند از شما اطاعت کنند؟ “آه بله؛ هزاران نفر لایت و هایلایت مو هستند، “او پاسخ بالیاژ مو داد. “پس هر چه زودتر همه آنها را بفرست تا به اینجا بیایند و بگذار هر کدام یک تکه ریسمان بلند بیاورند.” ملکه رو به موش هایی بیبی لایت مو کرد که در آنجا حضور داشتند و به آنها گفت که فوراً بروند و همه افراد او را بیاورند.
رنگ موی پلاتینه شماره ۱۰ : به محض شنیدن دستورات او، با بیشترین سرعت ممکن به هر طرف فرار آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند. مترسک به چوبدار حلبی گفت: «حالا باید به آن درختهای کنار رودخانه بروید و کامیونی بسازید که شیر را حمل الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند.» بنابراین مرد چوبی بلافاصله به سمت درختان رفت و شروع به کار بیبی لایت مو کرد. و به زودی از لابه لای درختان کامیونی ساخت که تمام برگ ها و شاخه ها را از آن جدا بیبی لایت مو کرد.
آراگل گفت:
۱۰۲***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۲۲:۴۸
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
نیلوفر گفت:
۴۱۵***۰۹۱۴-۵
در ساعت ۱۹:۵۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
یعقوبی گفت:
۲۷۸***۰۹۳۶-۸
در ساعت ۱۲:۰۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
شبنم گفت:
۷۵۷***۰۹۱۲-۶
در ساعت ۲۳:۱۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۲۱
آیناز گفت:
۶۷۰***۰۹۰۳-۱
در ساعت ۹:۴۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۱۸
رویا گفت:
۹۱۱***۰۹۱۷-۲
در ساعت ۱۸:۱۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۸/۱۴
رضایی گفت:
۵۹۲***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۶:۰۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۷/۲۰
باران گفت:
۱۰۱***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۱۷:۲۷
در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۰
توفیقی گفت:
۷۲۲***۰۹۱۱-۲
در ساعت ۱۰:۴۱
در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۷
بهار گفت:
۰۹۸***۰۹۱۲-۸
در ساعت ۲۳:۳۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۴
پرنیا گفت:
۳۰۳***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۲:۱۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۲۰
رها گفت:
۶۰۸***۰۹۳۶-۷
در ساعت ۱۵:۲۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۱۴
پانیذ گفت:
۳۷۲***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۱۹:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۰۹
نیکی گفت:
۱۹۴***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۶:۱۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۲۶
پریا گفت:
۵۹۵***۰۹۱۲-۴
در ساعت ۲۱:۰۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۸
پرستو گفت:
۸۹۱***۰۹۳۵-۶
در ساعت ۱۹:۴۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۶
تامیلا گفت:
۲۹۵***۰۹۱۲-۷
در ساعت ۱۲:۲۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۰
دریا گفت:
۱۱۱***۰۹۰۲-۲
در ساعت ۱۸:۱۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۲۸
درسا گفت:
۱۴۶***۰۹۳۸-۶
در ساعت ۱۳:۵۸
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۲۳
نیلوفر گفت:
۸۰۴***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۵:۳۳
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۱۸
ساحل گفت:
۰۷۸***۰۹۳۵-۷
در ساعت ۲۳:۴۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۱۲
مری گفت:
۷۴۷***۰۹۱۴-۴
در ساعت ۸:۳۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۷
دل آرا گفت:
۶۳۹***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۲۰:۴۱
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۳
مینا گفت:
۸۴۳***۰۹۱۲-۰
در ساعت ۵:۲۵
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲۶
رزا گفت:
۰۰۶***۰۹۳۷-۷
در ساعت ۸:۴۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
سارا گفت:
۶۹۶***۰۹۹۲-۳
در ساعت ۱۲:۵۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۱۰
رها گفت:
۲۹۴***۰۹۱۸-۶
در ساعت ۱۶:۳۱
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۹
جواهریان گفت:
۶۱۱***۰۹۱۱-۱
در ساعت ۲:۳۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲
ساناز گفت:
۲۲۰***۰۹۹۰-۲
در ساعت ۱۷:۵۵
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۲۲
شمیم گفت:
۴۱۴***۰۹۳۶-۸
در ساعت ۲:۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
شایلی گفت:
۰۳۰***۰۹۳۳-۹
در ساعت ۱۴:۱۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۵
عسل گفت:
۱۳۶***۰۹۹۱-۶
در ساعت ۴:۳۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۹
نیلی گفت:
۷۲۲***۰۹۱۱-۴
در ساعت ۱۳:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۳۰
غزل گفت:
۲۳۱***۰۹۱۴-۸
در ساعت ۱:۴۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۵
هانیه گفت:
۲۷۸***۰۹۳۰-۴
در ساعت ۱۵:۴۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۱۴
فرگل گفت:
۱۸۰***۰۹۱۵-۹
در ساعت ۱۱:۱۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۳
نیکزاد گفت:
۸۲۱***۰۹۳۹-۸
در ساعت ۱:۱۷
در تاریخ ۱۴۰۱/۷/۱۰
رژین گفت:
۹۴۵***۰۹۳۹-۰
در ساعت ۲۰:۳۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۱۸
کاترین گفت:
۷۱۰***۰۹۱۷-۲
در ساعت ۱۲:۳۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۵
کیانلو گفت:
۲۹۴***۰۹۱۳-۲
در ساعت ۱۴:۳۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۷
کیمیا گفت:
۹۹۲***۰۹۳۷-۴
در ساعت ۶:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱
گندم گفت:
۶۲۲***۰۹۰۵-۳
در ساعت ۱۲:۲۹
در تاریخ ۱۴۰۱/۳/۹
مهگل گفت:
۴۵۹***۰۹۳۵-۸
در ساعت ۱۵:۵۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۳/۸
نگین گفت:
۶۷۱***۰۹۱۲-۵
در ساعت ۲۳:۴۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۱۶
ویدا گفت:
۴۰۸***۰۹۱۱-۵
در ساعت ۱۱:۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۳
خاطره گفت:
۳۰۵***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۳:۱۹
در تاریخ ۱۴۰۱/۱/۸