امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ : این تنها کاری بود که تتا الزبیتا بیچاره می توانست انجام دهد تا از آن جلوگیری کند. ترکیدن در اشک جوکوباس از او پرسیده بود که آیا میخواهد امضا کند. او دوبار از او پرسیده بود.
رنگ مو : کسی که دیده بودند در افکارشان تسلط داشت. هر وقت خود را در خانه ای می پنداشتند، به این خانه فکر می کردند. و بنابراین آنها رفتند و به نماینده گفتند که آماده هستند تا توافق کنند. آنها می دانستند، به عنوان یک گزاره انتزاعی، که در مسائل تجاری، همه افراد باید دروغگو به حساب آیند. اما آنها نمیتوانستند تحت تأثیر همه چیزهایی باشند که از نماینده سخنور شنیده بودند و کاملاً متقاعد شده بودند.
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ : و او چه می توانست بگوید؟ او از کجا می دانست که آیا این وکیل راست می گوید – که او در توطئه نبوده است؟ و با این حال، چگونه میتوانست چنین بگوید – چه بهانهای میتوانست بیاورد؟ چشمان هر کس در اتاق به او بود و منتظر تصمیم او بود.
که خانه چیزی است که با تأخیر خود در معرض خطر از دست دادن آن قرار گرفتهاند. وقتی او به آنها گفت که هنوز به موقع هستند، نفس عمیقی کشیدند. قرار بود فردا بیایند و او همه اوراق را آماده کند. این موضوع از مقالات یکی بود که در آن درک کامل نیاز به احتیاط بود. با این حال خودش نمی توانست برود.
همه به او می گفتند که نمی تواند تعطیلات بگیرد و ممکن است با درخواست کارش را از دست بدهد. بنابراین هیچ کاری نمیتوان کرد انجام داد جز اینکه به زنان اعتماد کرد، با که قول داد با آنها برود. یک شب تمام را صرف تحت تاثیر قرار دادن آنها بر جدیت این مناسبت کرد – و سپس در نهایت، از مخفیگاه های بی شماری در مورد افراد و در چمدان های آنها، دسته های گرانبها پول بیرون آمد.
تا محکم در یک کیسه کوچک انجام شود و دوخته شود. سریع در آستر لباس . صبح زود بیرون آمدند. به آنها دستورات زیادی داده بود و آنها را در برابر خطرات بسیار هشدار داده بود، که زنان از ترس کاملا رنگ پریده بودند، و حتی فروشنده اغذیه فروشی غیرقابل اغتشاش، که خود را به یک تاجر افتخار می کرد، راحت بود. کارگزار سند را آماده کرده بود و از آنها دعوت کرد که بنشینند و آن را بخوانند.
این کار را ادامه داد – یک فرآیند دردناک و پر زحمت، که در طی آن مامور بر روی میز طبل زد. تتا الزبیتا آنقدر خجالت زده بود که عرق به صورت مهره ای روی پیشانی او جاری شد. آیا این خواندن به اندازه ای نبود که به صراحت به چهره آقا بگوییم که در صداقت او تردید دارند؟ با این حال، به خواندن و در. و در حال حاضر متوجه شد که او دلیل خوبی برای این کار دارد. زیرا سوء ظن وحشتناکی در ذهن او آغاز شده بود.
با خواندن بیشتر ابروهایش را گره می زد. این اصلاً سند فروش نبود، تا آنجا که او می دید – فقط برای اجاره ملک در نظر گرفته شده بود! گفتن کلماتی که قبلاً هرگز نشنیده بود، با این همه اصطلاحات حقوقی عجیب و غریب سخت بود. اما این واضح نبود – “طرف اول به این وسیله پیمان می بندد.
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ : می پذیرد که به طرف مذکور قسمت دوم اجاره دهد!” و سپس دوباره – ” اجاره ماهانه دوازده دلار، برای مدت هشت سال و چهار ماه!” سپس عینک خود را درآورد، و به نماینده نگاه کرد، و یک سوال لکنت زبان کرد. نماینده بسیار مودب بود و توضیح داد که این فرمول معمول است. که همیشه ترتیب داده شده بود که ملک صرفاً اجاره شود. او مدام سعی می کرد در پاراگراف بعدی چیزی را به آنها نشان دهد.
اما نتوانست از کلمه “اجاره” استفاده کند – و وقتی او آن را به ترجمه کرد، او نیز به وحشت افتاد. پس از آن، آنها برای نزدیک به نه سال اصلاً صاحب خانه نمی شدند! مامور با حوصله بی پایان دوباره شروع به توضیح داد. اما هیچ توضیحی در حال حاضر انجام نمی شود. الزبیتا آخرین اخطار جدی جورجیس را محکم در ذهن خود تثبیت کرده بود: “اگر مشکلی وجود دارد، پول را به او ندهید، بلکه بروید و یک وکیل بگیرید.” لحظه دردناکی بود.
اما او روی صندلی نشست، دستانش مانند مرگ به هم گره شده بود، و تلاشی ترسناک انجام داد، تمام قدرت هایش را فراخواند، و هدفش را به باد داد. جوکوباس سخنان او را ترجمه کرد. او انتظار داشت که مامور به یک شور و شوق پرواز کند، اما او، در کمال تعجب او، همیشه غیرقابل اغتشاش بود. او حتی به او پیشنهاد داد که برود و برای او وکیل بگیرد.
اما او نپذیرفت. آنها به عمد راهی طولانی رفتند تا مردی را بیابند که متحد نباشد. پس هرکسی ناراحتی خود را تصور کند که بعد از نیم ساعت با یک وکیل وارد شدند و شنیدند که او با نام کوچکش به نماینده سلام می کند! آنها احساس کردند که همه چیز از دست رفته است. آنها مانند زندانیانی نشسته بودند که برای شنیدن حکم اعدامشان احضار شده بودند.
دیگر کاری از دستشان بر نمی آمد – به دام افتاده بودند! وکیل سند را خواند، و وقتی آن را خواند، به اطلاع داد که این سند کاملاً منظم است، که این سند یک سند سفید است که اغلب در این فروش ها استفاده می شود. و آیا قیمت طبق توافق بوده است؟ پیرمرد پرسید – سیصد دلار پایین آمد و موجودی آن دوازده دلار در ماه بود.
تا اینکه کل هزار و پانصد دلار پرداخت شد؟ بله درست بود و برای فروش فلان خانه بود – خانه و زمین و همه چیز؟ بله، و وکیل به او نشان داد که این همه کجا نوشته شده است. و همه چیز کاملاً منظم بود – هیچ ترفندی در مورد آن وجود نداشت؟ آنها مردم فقیری بودند و این تنها چیزی بود که در دنیا داشتند و اگر مشکلی پیش می آمد خراب می شدند.
رنگ مو مرواریدی شماره ۱۰ : و بنابراین ادامه داد، و پرسش های لرزان یکی پس از دیگری پرسیدن، در حالی که چشمان زنان مردم در عذاب خاموش به او خیره شده بود. آنها نمی توانستند بفهمند او چه می گوید.
اما می دانستند که سرنوشت آنها به آن بستگی دارد. و زمانی که او در نهایت سؤال کرد تا اینکه دیگر سؤالی وجود نداشت، و زمان آن فرا رسید که تصمیم خود را بگیرند و یا معامله را ببندند یا آن را رد کنند.