بیشتر
رنگ مو مش سوزنی : و پروتئین تراپی مو بودولینک دیگر هرگز در را باز نبیبی لایت مو کرد! مرغ کوچولو عزیز درنگ مو استان خروسی که تقلب بیبی لایت مو کرد یک خروس مرغ کوچولو عزیز روزی روزگاری یک خروس بزرگ و یک مرغ کوچک عزیز با هم دوست صمیمی کراتینه مو شدند. خروس گفت: «بیایید به باغ برویم و دانهها و کرمها را بخراشیم.
رنگ مو : بعد لیشکا پرید تو اتاق و میدونی چیکار بیبی لایت مو کرد؟ دماغش را درست داخل کاسه نخودفرنگی بیبی لایت مو کرد و همه را بلعید! سپس به پروتئین تراپی مو بودولینک گفت: “حالا بر دم من سوار شو و من تو را سوار می کنم!” بنابراین پروتئین تراپی مو بودولینک از دم لیشکا بالا رفت و لیشکا سریعتر و سریعتر در اتاق دوید تا اینکه پروتئین تراپی مو بودولینک سرگیجه داشت و فقط مجبور کراتینه مو شد با تمام قدرت خود را نگه رنگ مو دارد. سپس، قبل از اینکه پروتئین تراپی مو بودولینک بداند چه اتفاقی رنگ مو دارد می افتد.
رنگ مو مش سوزنی
رنگ مو مش سوزنی : یک دستگاه آسیاب اندام در جلوی کلبه مادربزرگ شروع به نواختن بیبی لایت مو کرد یک دستگاه آسیاب اندام در جلوی کلبه مادربزرگ شروع به نواختن بیبی لایت مو کرد “اوه، پروتئین تراپی مو بودولینک!” لیشکا التماس بیبی لایت مو کرد. “تو مرا می شناسی! لطفا در را باز کن! این بار بهت قول می دهم که سوار دم شوم! واقعاً این کار را خواهم بیبی لایت مو کرد!” او فقط التماس بیبی لایت مو کرد و التماس بیبی لایت مو کرد تا بالاخرهپروتئین تراپی مو بودولین در رو باز بیبی لایت مو کرد.
لیشکا از خانه بیرون رفت و به سرعت به سمت جنگل، خانه سوراخ او، در حالی که پروتئین تراپی مو بودولینک هنوز در دم پروتئین تراپی مو بود، دوید! او پروتئین تراپی مو بودولینک را با سه فرزندش در سوراخ خود پنهان بیبی لایت مو کرد و اجازه نبالیاژ مو داد بیرون بیاید. او مجبور کراتینه مو شد با سه روباه کوچک آنجا بماند و همه او را مسخره آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند و گاز گرفتند. و بعد پشیمان نپروتئین تراپی مو بود که از مادربزرگش نافرمانی بیبی لایت مو کرده پروتئین تراپی مو بود! و آه، چقدر گریه بیبی لایت مو کرد! وقتی مادربزرگ به خانه آمد.
رنگ مو مش سوزنی : در را باز دید و پروتئین تراپی مو بودولینک کوچکی در هیچ کجا وجود نداشت. او بالا و پایین به نظر می رسید، اما نه، پروتئین تراپی مو بودولینک کوچکی وجود نداشت. او از هر کس که می دید می پرسید آیا پروتئین تراپی مو بودولینک کوچکش را دیده اند؟ اما هیچ کس نداشت مادربزرگ بیچاره فقط گریه می بیبی لایت مو کرد و گریه می بیبی لایت مو کرد، خیلی تنها و غمگین پروتئین تراپی مو بود. یک روز یک دستگاه آسیاب اندام با یک پای چوبی در مقابل کلبه ننه جان شروع به نواختن بیبی لایت مو کرد.
موسیقی او را به فکر پروتئین تراپی مو بودولینک انداخت. مادربزرگ گفت: “آسیاب اندام، این یک سکه برای توست. اما، لطفا، دیگر ننواز. موسیقی تو مرا به گریه می اندازد.” “چرا باعث گریه شما می نانو کراتین مو شود؟” اندام ساز پرسید. ننه گفت: «چون من را به یاد پروتئین تراپی مو بودولینک می اندازد.» و او همه چیز را در مورد پروتئین تراپی مو بودولینک و اینکه چگونه شخصی او را دزدیده رنگ مو است به اندام ساز گفت.
اندام ساز گفت: “بیچاره مادربزرگ! من به تو می گویم که چه کار خواهم بیبی لایت مو کرد: همینطور که می روم و ارگم را می نوازم، چشمانم را برای پروتئین تراپی مو بودولینک باز نگه می دارم. اگر او را پیدا کنم، او را نزد تو برمی گردانم.” “آیا شما؟” مادربزرگ گریه بیبی لایت مو کرد. “اگر پروتئین تراپی مو بودولینک کوچکم را به من برگردانی، یک پیمانه چاودار و یک پیمانه ارزن و یک پیمانه دانه خشخاش و یک پیمانه از همه چیز در خانه به تو می دهم!” بنابراین دستگاه آسیاب اندام خاموش کراتینه مو شد.
هر جا که ارگ خود را می نواخت به دنبال پروتئین تراپی مو بودولینک می گشت. اما نتوانست او را پیدا الناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند. بالاخره یک روز در حالی که داشت از طریق آن راه می رفت جنگل او فکر بیبی لایت مو کرد که صدای گریه یک پسر بچه را شنیده رنگ مو است. همه جا را نگاه بیبی لایت مو کرد تا اینکه سوراخ روباهی را پیدا بیبی لایت مو کرد. “اوه!” با خودش گفت “من معتقدم که لیشکا پیر شرور باید پروتئین تراپی مو بودولینک را دزدیده باکراتینه مو شد! احتمالاً او را با سه فرزندش اینجا نگه می رنگ مو دارد!
من به زودی متوجه خواهم کراتینه مو شد.” پس اندامش را زمین گذاشت و شروع بیبی لایت مو کرد به نواختن. و در حالی که می نواخت، آرام می خواند: ” یک روباه پیر و دو، سه، چهار، و پروتئین تراپی مو بودولینک یکی دیگه درست میکنه! ” لیشکای پیر صدای موسیقی را شنید و به فرزند بزرگش گفت: «اینجا پسر، یک سکه به پیرمرد بده و بگو برود چون سرم درد میالناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند». بنابراین پیرترین روباه کوچک از سوراخ بیرون آمد.
یک پنی به دستگاه آسیاب اندام بالیاژ مو داد و گفت: مادرم میگوید، خواهش میکنم برو چون سرش درد میالناز نجفی بهترین سالن آرایشگاه زنانه در تهران کند. در حالی که اندامساب برای برداشتن سکه به سمت خود رسید، پیرترین روباه کوچک را گرفت و در گونی فرو بیبی لایت مو کرد. سپس به نواختن و آواز ادامه بالیاژ مو داد: “یک روباه پیر و دو و سه و پروتئین تراپی مو بودولینک برای من چهار می سازد!” در حال حاضر لیشکا فرزند دوم خود را با یک پنی فرستاد و دستگاه آسیاب اندام روباه کوچک دوم را به همین ترتیب گرفت و آن را نیز در گونی فرو بیبی لایت مو کرد.
رنگ مو مش سوزنی : سپس به ساییدن اندام خود ادامه بالیاژ مو داد و به آرامی آواز خواند: “یک روباه پیر و دیگری برای من، و پروتئین تراپی مو بودولینک او این سه را می سازد.” لیشکا گفت: “من تعجب می کنم که چرا آن پیرمرد هنوز ارگ خود را می نوازد.” و فرزند سوم خود را با یک پنی فرستاد. بنابراین دستگاه آسیاب اندام سومین روباه کوچک را گرفت و آن را نیز در گونی فرو بیبی لایت مو کرد.
سپس به نواختن و آواز خواندن آرام ادامه بالیاژ مو داد: “یک روباه پیر – من به زودی تو را خواهم گرفت! و پروتئین تراپی مو بودولینک او فقط دوتا میسازد.” بالاخره خود لیشکا بیرون آمد. پس او را نیز گرفت و با فرزندانش پر بیبی لایت مو کرد. سپس سرود: “چهار روباه شیطان زنده گرفتار کراتینه مو شد! و پروتئین تراپی مو بودولینک او پنج تا را می سازد!” دستگاه آسیاب به سمت سوراخ رفت و صدا از آنجایی که روباهی باقی نمانده پروتئین تراپی مو بود که او را نگه رنگ مو دارد.
پروتئین تراپی مو بودولینک توانست به بیرون خزیده نانو کراتین مو شود. وقتی اندام کوب را دید، گریه بیبی لایت مو کرد و گفت: “اوه، خواهش می کنم، آقای ارگان-گریندر، من می خواهم به خانه نزد مادربزرگم بروم!” اندام ساز گفت: “من تو را به خانه نزد مادربزرگت می برم، اما اول باید این روباه های شیطان را مجازات کنم.” اندام ساز یک سوئیچ قوی را برید و چهار روباه داخل گونی را ضرب و شتم وحشتناکی زد تا اینکه آنها از او التماس آمبره و ایرتاچ مو بیبی لایت مو کردند.
رنگ مو مش سوزنی : که متوقف نانو کراتین مو شود و قول بالیاژ مو دادند که دیگر هرگز کاری به پروتئین تراپی مو بودولینک نخواهند بیبی لایت مو کرد. سپس دستگاه آسیاب اندام آنها را رها بیبی لایت مو کرد و او پروتئین تراپی مو بودولینک را به خانه نزد مادربزرگ برد. مادربزرگ از دیدن پروتئین تراپی مو بودولینک کوچکش خوشحال کراتینه مو شد و یک پیمانه چاودار و یک پیمانه ارزن و یک پیمانه دانه خشخاش و یک پیمانه از هر چیز دیگری که در خانه پروتئین تراپی مو بود به دستگاه آسیاب اندام بالیاژ مو داد.
آراگل گفت:
۱۰۲***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۲۲:۴۸
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
نیلوفر گفت:
۴۱۵***۰۹۱۴-۵
در ساعت ۱۹:۵۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
یعقوبی گفت:
۲۷۸***۰۹۳۶-۸
در ساعت ۱۲:۰۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
شبنم گفت:
۷۵۷***۰۹۱۲-۶
در ساعت ۲۳:۱۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۲۱
آیناز گفت:
۶۷۰***۰۹۰۳-۱
در ساعت ۹:۴۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۱۸
رویا گفت:
۹۱۱***۰۹۱۷-۲
در ساعت ۱۸:۱۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۸/۱۴
رضایی گفت:
۵۹۲***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۶:۰۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۰۷/۲۰
باران گفت:
۱۰۱***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۱۷:۲۷
در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۰
توفیقی گفت:
۷۲۲***۰۹۱۱-۲
در ساعت ۱۰:۴۱
در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۲۷
بهار گفت:
۰۹۸***۰۹۱۲-۸
در ساعت ۲۳:۳۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۴/۱۴
پرنیا گفت:
۳۰۳***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۲:۱۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۲۰
رها گفت:
۶۰۸***۰۹۳۶-۷
در ساعت ۱۵:۲۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۱۴
پانیذ گفت:
۳۷۲***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۱۹:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۰۹
نیکی گفت:
۱۹۴***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۶:۱۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۲۶
پریا گفت:
۵۹۵***۰۹۱۲-۴
در ساعت ۲۱:۰۲
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۸
پرستو گفت:
۸۹۱***۰۹۳۵-۶
در ساعت ۱۹:۴۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۶
تامیلا گفت:
۲۹۵***۰۹۱۲-۷
در ساعت ۱۲:۲۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۰
دریا گفت:
۱۱۱***۰۹۰۲-۲
در ساعت ۱۸:۱۴
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۲۸
درسا گفت:
۱۴۶***۰۹۳۸-۶
در ساعت ۱۳:۵۸
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۲۳
نیلوفر گفت:
۸۰۴***۰۹۱۲-۹
در ساعت ۵:۳۳
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۱۸
ساحل گفت:
۰۷۸***۰۹۳۵-۷
در ساعت ۲۳:۴۹
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۱۲
مری گفت:
۷۴۷***۰۹۱۴-۴
در ساعت ۸:۳۶
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۷
دل آرا گفت:
۶۳۹***۰۹۱۹-۵
در ساعت ۲۰:۴۱
در تاریخ ۱۴۰۲/۱/۳
مینا گفت:
۸۴۳***۰۹۱۲-۰
در ساعت ۵:۲۵
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲۶
رزا گفت:
۰۰۶***۰۹۳۷-۷
در ساعت ۸:۴۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
سارا گفت:
۶۹۶***۰۹۹۲-۳
در ساعت ۱۲:۵۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۱۰
رها گفت:
۲۹۴***۰۹۱۸-۶
در ساعت ۱۶:۳۱
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۹
جواهریان گفت:
۶۱۱***۰۹۱۱-۱
در ساعت ۲:۳۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۲/۲
ساناز گفت:
۲۲۰***۰۹۹۰-۲
در ساعت ۱۷:۵۵
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۲۲
شمیم گفت:
۴۱۴***۰۹۳۶-۸
در ساعت ۲:۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
شایلی گفت:
۰۳۰***۰۹۳۳-۹
در ساعت ۱۴:۱۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۵
عسل گفت:
۱۳۶***۰۹۹۱-۶
در ساعت ۴:۳۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۱۰/۹
نیلی گفت:
۷۲۲***۰۹۱۱-۴
در ساعت ۱۳:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۳۰
غزل گفت:
۲۳۱***۰۹۱۴-۸
در ساعت ۱:۴۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۹/۵
هانیه گفت:
۲۷۸***۰۹۳۰-۴
در ساعت ۱۵:۴۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۱۴
فرگل گفت:
۱۸۰***۰۹۱۵-۹
در ساعت ۱۱:۱۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۸/۳
نیکزاد گفت:
۸۲۱***۰۹۳۹-۸
در ساعت ۱:۱۷
در تاریخ ۱۴۰۱/۷/۱۰
رژین گفت:
۹۴۵***۰۹۳۹-۰
در ساعت ۲۰:۳۳
در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۱۸
کاترین گفت:
۷۱۰***۰۹۱۷-۲
در ساعت ۱۲:۳۸
در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۵
کیانلو گفت:
۲۹۴***۰۹۱۳-۲
در ساعت ۱۴:۳۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱۷
کیمیا گفت:
۹۹۲***۰۹۳۷-۴
در ساعت ۶:۵۴
در تاریخ ۱۴۰۱/۴/۱
گندم گفت:
۶۲۲***۰۹۰۵-۳
در ساعت ۱۲:۲۹
در تاریخ ۱۴۰۱/۳/۹
مهگل گفت:
۴۵۹***۰۹۳۵-۸
در ساعت ۱۵:۵۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۳/۸
نگین گفت:
۶۷۱***۰۹۱۲-۵
در ساعت ۲۳:۴۰
در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۱۶
ویدا گفت:
۴۰۸***۰۹۱۱-۵
در ساعت ۱۱:۶
در تاریخ ۱۴۰۱/۲/۳
خاطره گفت:
۳۰۵***۰۹۱۲-۳
در ساعت ۱۳:۱۹
در تاریخ ۱۴۰۱/۱/۸