امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو قرمز طبیعی
رنگ مو قرمز طبیعی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو قرمز طبیعی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو قرمز طبیعی را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو قرمز طبیعی : تعداد کمی از آنها شکارچی بودند. به جز زمانی که به نبرد پیشنهاد شد، بیشتر آنها فقط لاشخور بودند. آنها صحنه های کابوس را فقط برای مردگان و در حال مرگ شکار می کردند، اما اگر طعمه های آنها مورد بازجویی قرار می گرفت، به شدت با آنها مبارزه می کردند.
رنگ مو : به جز نوع فراری برل – حشرات بودند. آنها قبل از آمدن انسان ها اینجا بودند و با روش های خارق العاده سیاره سازگار شده بودند. با دنیایی که قبل از ورود اولین اجدادشان آماده شده بود، حشرات به طرز باورنکردنی رشد کرده بودند. با ذخایر نامحدود غذا، آنها بزرگ شده بودند. با افزایش اندازه، فرصت برای بقا افزایش یافت و بزرگ شدن ارثی شد. به غیر از رشد قارچی، سبزیجات منفرد ورزش گونه های ناپایدار گیاهان بودند.
رنگ مو قرمز طبیعی
رنگ مو قرمز طبیعی : اینجا جنگل های وزغ و جنگل های قارچ بود. آنها با شدت تب در زیر آسمان پنهان ابر رشد کردند، در حالی که در بالای آنها پروانه هایی که کمتر از آنها بزرگ شده بودند، پروانه ها به همان اندازه بزرگ شده و سایر موجوداتی که می توانستند با فساد آنها رشد کنند، بال می زدند. تنها موجودات روی این سیاره که می خزیدند یا می دویدند یا پرواز می کردند.
که توسط لودرد به جا مانده بودند . کلمهای عظیمی وجود داشت، با برگهایی به اندازه بادبانهای کشتی، که روی آنها و کرمهای پف کرده و کرمها خودشان را میخوردند تا به بلوغ برسند، و سپس در پیلههای قوی به زیر میچرخند تا خواب مسخ را بخوابانند. کوچکترین پروانههای زمین در اینجا اندازه خود را افزایش داده بودند تا اینکه بالهایشان به اندازه پاهایشان باز شد.
پروانههای امپراتور – بالهای بنفش را دراز کردند که چند متر طول داشتند. خود برل زیر بال یک پروانه بزرگ کوتوله شده بود. اما او یک پارچه شیک پوشیده بود. پروانه ها و پروانه های غول پیکر برای مردان بی ضرر بودند. هم قبیلههای برل، گاهی زمانی که تازه میخواست باز شود، به پیلهای برخورد میکردند، و اگر جرأت میکردند، به شدت در کنار آن منتظر میماندند تا موجودی که در آن بود.
پوستهی خوابش را شکست و به نور بیرون آمد. سپس، قبل از اینکه از هوا انرژی جمع کند و قبل از اینکه بالهایش به شدت و استحکام متورم شود، افراد قبیله بر آن افتادند. آنها بالهای ظریف را از بدنش جدا کردند و اندامهای هنوز سست را از جای خود جدا کردند. و هنگامی که در برابر آنها درمانده بود، فرار کردند تا با اندام های پر از گوشت آبدارش بزمند. البته جرات نداشتند درنگ کنند.
آنها طعمه خود را درمانده رها کردند – قبل از اینکه لاشخورها برای اعتراض به مالکیت آن بیایند – به طرز عجیبی از چشمان چندوجهی اش به جهان پیرامون آن خیره شده بودند. اگر چیزی مرگبارتر ظاهر نمی شد، مطمئنا مورچه ها می آمدند. برخی از آنها فقط اینچ طول داشتند، اما برخی دیگر به اندازه فاکس تریر بودند. مردان باید از همه آنها دوری می کردند.
رنگ مو قرمز طبیعی : آنها لاشه شب پره را پیروزمندانه، تکه تکه و لقمه به شهرهای زیرزمینی خود می بردند. اما بیشتر دنیای حشرات نه آنقدر درمانده بودند و نه آنقدر خطرناک. برل زنبورهایی به اندازه طول بدن خودش میدانست، با نیشهایی که فوراً کشنده بودند. با این حال، برای هر گونه زنبور، برخی از حشرات دیگر طعمه از پیش تعیین شده هستند. نباید زیاد از زنبورها ترسید.
و زنبورها نیز به همین ترتیب دور بودند. آن زنبورها به سختی به آن پرداختند. از آنجایی که تعداد کمی از گلها شکوفا شدند، آنها به مواردی تبدیل شدند که زمانی نشانه انحطاط نژاد آنها به حساب می آمد: مخمرهای جوشان و چیزهای کثیف، یا گهگاه شکوفه های بدون شهد کلم های غول پیکر. برل زنبورها را می شناخت.
آنها در بالای سرشان، تقریباً به بزرگی او، با چشمان برآمده خود به او و هر چیز دیگری در یک مشغله انتزاعی خیره شدند. جیرجیرک ها و سوسک ها و عنکبوت ها بودند… برل عنکبوت ها را می شناخت! پدربزرگ او طعمه یک رتیل شکار شده بود که با وحشیانه ای باورنکردنی از تونل خود در زمین پریده بود. یک گودال عمودی، به قطر یک یارد، بیست فوت پایین رفت.
در پایین لانه، هیولا منتظر صداهای کوچکی بود که او را از نزدیک شدن طعمه به مخفیگاهش آگاه می کرد. پدربزرگ برل بی خیال بود. فریادهای وحشتناکی که او به هنگام دستگیری به زبان آورد هنوز به طور مبهم در ذهن برل باقی مانده بود. و همچنین تارهای گونه دیگری از عنکبوت را دیده بود – کابلهای ابریشم کثیف به ضخامت اینچ – و از فاصله ای مطمئن تماشا کرد.
رنگ مو قرمز طبیعی : که هیولای بد شکل آب جیرجیرک سه فوتی را که تله اش گرفته بود می مکد. راه راه های زرد و سیاه و نقره ای را به یاد آورد که روی شکمش می گذشت. او قبل از اینکه عنکبوت جشن خود را آغاز کند، مجذوب مبارزه کور جیرجیرک شده بود که در حلقه های ناامیدکننده طناب صمغی در هم پیچیده بود. برل این خطرات را می دانست. آنها بخشی از زندگی او بودند.
این دانش بود که زندگی را ممکن کرد. او راه های فرار از این خطرات را می دانست. اما اگر یک لحظه تسلیم بی احتیاطی می شد یا یک لحظه احتیاط خود را کم می کرد، با اجدادش یکی می شد. آنها وعده های غذایی فراموش شده هیولاهای غیرانسانی بودند. اکنون، مطمئناً، برل به مأموریتی دست زد که احتمالاً هیچ یک از قبیله او تصورش را نمی کرد.
روز قبل، او پشت تپه ای بی شکل از رشدهای درهم پیچیده خمیده بود و دوئل بین دو سوسک بزرگ شاخدار را تماشا می کرد. طول بدن آنها یک متر بود. وقتی میخزدند کاراپاسهایشان تا کمر تا برل بود. فک پایینهایشان که بهطرف جانبی فاصله میگرفتند، روی زره نفوذ ناپذیر یکدیگر کلیک کردند و درگیر شدند. پاهای آنها مانند سنجهای زیادی که به یکدیگر برخورد میکردند به هم خورد.
رنگ مو قرمز طبیعی : آنها بر سر یک قطعه مخصوصاً جذاب از لاشه دعوا کردند. برل با چشمانی گشاد شده تماشا کرده بود تا اینکه سوراخی در زره کوچکتر ظاهر شد. فریاد شدیدی بر زبان آورد – یا به نظر می رسید. سر و صدا در واقع پاره شدن پوسته آن بین فک پایین پیروز بود. موجود زخمی بیشتر و ضعیف تر تقلا می کرد. هنگامی که جنگ را متوقف کرد، فاتح قبل از اینکه طعمه اش از بین برود، با آرامش شروع به غذا خوردن کرد.
اما این رسم موجودات روی این کره خاکی بود. برل، ترسناک اما امیدوار، تماشا کرد. وقتی غذا تمام شد، در حالی که غذاخوری در حال دور شدن بود، به سرعت وارد شد. او حتی در آن زمان تقریباً خیلی دیر شده بود. یک مورچه – پیشرو بسیاری – قبلاً قطعات را با آنتن های لرزان هیجان زده بازرسی کرده بود. برل نیاز داشت سریع حرکت کند و این کار را کرد. مورچه ها حشرات احمق و کوته بین بودند.