امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی شکلاتی
رنگ مو تنباکویی شکلاتی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو تنباکویی شکلاتی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو تنباکویی شکلاتی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی شکلاتی : هیچ چیز نمی توانست جلوی پدر را بگیرد! اما اکنون او در فاصله ۳۰ مایلی در حال خزیدن بود! “موضوع چیه؟” از پسر پرسید و جواب گرفت: “قاضی لارکی!” اوه، به اندازه کافی! آنها در کانتی سن جرونیمو بودند، جایی که قاضی لارکی وحشتناک، سرعت دهنده ها را به زندان می فرستاد!
رنگ مو : آنها اکنون با دنده کم خزیده بودند و ماشین را عقب نگه می داشتند که از آن رنجش می برد و بی صبرانه می لرزید. بابا عینکش را در بغل داشت، زیرا مه آنها را تار کرده بود. موهایش را پر از رطوبت کرده بود و از پیشانی اش به چشمانش می چکید. نفس کشیدن و احساس سرما لذت بخش بود. رسیدن به سمت و صدا کردن بوق لذت بخش بود.
رنگ مو تنباکویی شکلاتی
رنگ مو تنباکویی شکلاتی : پسر هم همین کار را کرد و از سردی کره های درخشان آب خوشش آمد. یک پارچه تمیز در محفظه وجود داشت که برای خشک کردن دست ها در آنجا نگهداری می شد و هر چند وقت یکبار تعویض می شد. آن دو دوباره کت های خود را پوشیدند و به جای خود ادامه دادند و ماشین با کمی سرعت بیشتر، اما همچنان با احتیاط و دور از برنامه حرکت کرد. “درجه گوادالوپ: ارتفاع زمین: احتیاط: پانزده مایل در ساعت در منحنی ها.” پس علامت را اجرا کرد.
پدر به شما اجازه می دهد این کار را انجام دهید، هر آنچه که می خواهید. ماشینی از میان مه به سمت آنها خزنده آمد و به همین ترتیب هوس آلود بود. این یک فورد بود که از بالا رفتن پف می کرد و بخار از رادیاتور بیرون می آمد. سپس ناگهان مه رقیق تر شد. چند صدای دیگر، و آن از بین رفت. آنها آزاد بودند، و ماشین به جلو پرید و به منظره ای رسید.
اوه، فوق العاده! تپه در زیر تپه در حال رها شدن است، و منظره ای گسترده تا همیشه. بال می خواستی تا در آنجا شیرجه بزنی و بر فراز تپه ها و دشت های هموار بادبانی کنی. محدودیتهای سرعت، منحنیها، و مهار دندهها و ترمزها چه فایدهای داشت؟ – بابا با حالتی پیش پا افتاده گفت: «عینکم را خشک کن». منظره خوب بود، اما او باید سمت راست خط سفید رنگ شده در جاده را حفظ می کرد.
رنگ مو تنباکویی شکلاتی : گفت: بوق، در تمام منحنی های بیرونی. آنها به پایین سر خوردند و کم کم مناظر ناپدید شدند. آنها انسان های معمولی بودند، بر روی زمین. منحنی ها گسترده تر شدند، آنها آخرین شانه آخرین تپه را ترک کردند و پیش از آنها یک فرود طولانی و مستقیم بود. باد شروع به سوت زدن کرد و ارقام از خط قرمز سرعت سنج عبور کردند. زمان از دست رفته را جبران می کردند.
وای! درختان و تیرهای تلگراف چگونه ویز می کردند! اکنون شصت مایل؛ شاید بعضی ها می ترسیدند، اما وقتی پدر در فرمان بود، هیچ آدم عاقلی نمی ترسید. اما ناگهان ماشین شروع به کند شدن کرد. می توانستی احساس کنی که در صندلیت به جلو می لغزی، و خط قرمز کوچک پنجاه، چهل، سی را نشان می داد. جاده درست جلو بود، ماشین دیگری در چشم نبود.
با این حال پای بابا روی ترمز بود. پسر با پرسشی به بالا نگاه کرد. مرد گفت: آرام بنشین. “به دور نگاه نکن. یک تله سرعت!» اوهو ماجرایی برای پریدن قلب یک پسر! او می خواست نگاه کند و ببیند، اما فهمید که باید سفت بنشیند، به بیرون خیره شود، کاملاً بی گناه. آنها هرگز در زندگی خود با سرعتی بیشتر از سی مایل در ساعت رانندگی نکرده بودند.
و اگر یکی از افسران راهنمایی و رانندگی فکر می کرد که آنها را با سرعت بیشتری در حال پایین آمدن دیده است، این فقط یک توهم نوری بود، خطای طبیعی مردی که شغلش ایمان او را از بین برد. در طبیعت انسان بله، این باید چیز وحشتناکی باشد که یک “پلیس سرعتی” باشید و کل نژاد بشر را برای دشمن خود داشته باشید! خم شدن در برابر اقدامات بدنام.
مخفی کردن خود در بوتهها، نگه داشتن یک کرونومتر در دست، و با یک همپیمان در فاصلهای مشخص در مسیر جاده، همچنین در دست گرفتن یک کرونومتر، و با یک خط تلفن که آن دو را به هم وصل میکند، بنابراین آنها می توانند از رانندگانی که عبور کرده اند مطلع شوند! آنها حتی یک وسیله آینه ای اختراع کرده بودند که می توانست در کنار جاده نصب شود تا یک نفر بتواند فلاش ماشین را در حین عبور دریافت کند و زمان را حفظ کند.
این مشکلی بود که راننده مجبور بود مدام مراقب آن باشد. در صورت کوچکترین نشانه ای از هر چیز مشکوکی، او باید به سرعت – و نه خیلی سریع – کند. کمی محدودیت های ایمنی کامل در رانندگی. پدر گفت: «آن شخص ما را تعقیب خواهد کرد. آینه کوچکی جلوی چشمانش نصب کرده بود تا بتواند از این قبیل دشمنان نسل بشر چشم پوشی کند. اما پسر نمی توانست در آینه ببیند.
بنابراین مجبور شد روی سوزن و سوزن بنشیند و سرگرمی را از دست بدهد. “چیزی می بینی؟” “نه. هنوز نه؛ اما او خواهد آمد او می داند که ما سرعت داشتیم. او خود را در آن درجه مستقیم قرار می دهد، زیرا همه در چنین مکانی سریع می روند. در آنجا ماهیت تحقیرآمیز “پلیس سرعتی” را دیدید! او نقطه ای را انتخاب کرد که در آن سرعت رفتن کاملاً ایمن بود.
رنگ مو تنباکویی شکلاتی : و می دانست که همه بی تاب خواهند بود، زیرا برای مدت طولانی توسط پیچ های کوهستانی و جاده های خیس نگه داشته شده بودند! آنها چقدر به بازی جوانمردانه اهمیت می دادند، آن «پلیس های سرعت»! آنها با سرعت ۳۰ مایل در ساعت خزیدند. این محدودیت قانونی در آن زمانهای ناامید شده، در سال ۱۹۱۲ باز میگردد. این کار تمام هیجان را از رانندگی خارج کرد و برنامه را به هم ریخت.
پسرک دیدی از بن اسکات داشت، “شگ اجاره ای” که در لابی هتل امپریال در شهر ساحلی نشسته بود. افراد دیگری نیز منتظر خواهند بود – همیشه ده ها نفر در انتظار بودند، مسائل سنگین تجاری با “پول کلان” در خطر بود. با تلفن از راه دور صدای پدر را میشنید، و او با ساعتش مشورت میکرد و تعداد مایلهایی که باید انجام شود را محاسبه میکرد و قرار ملاقاتش را بر اساس آن میگرفت.
رنگ مو تنباکویی شکلاتی : و سپس او باید آنجا می بود. هیچ چیز نباید او را متوقف کند. اگر ماشین خراب میشد، چمدانهایشان را بیرون میآورد و ماشین را قفل میکرد، از یک راننده عبوری استقبال میکرد و به شهر بعدی میرفت، و در آنجا بهترین ماشینی را که میتوانست پیدا میکرد کرایه میکرد – یا آن را کاملاً میخرید. در صورت نیاز – و رانندگی کنید و ماشین قدیمی را رها کنید تا کشیده شود و تعمیر شود.