امروز
(سه شنبه) ۲۴ / مهر / ۱۴۰۳
طریقه بوتاکس مو
طریقه بوتاکس مو | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت طریقه بوتاکس مو را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با طریقه بوتاکس مو را برای شما فراهم کنیم.۱۰ مهر ۱۴۰۳
طریقه بوتاکس مو : بنابراین پادشاه با چهره ای خندان نامه حاوی قرار ملاقات را به گونداپا داد که با دلی شاد به خانه بازگشت. او به همسرش در مورد تغییری که بر سر آیندهاش ایجاد شده بود گفت و میخواست فوراً مسئولیت پست جدید را شروع کند.
رنگ مو : افسران فوراً رسولانی را به نانجاگوخ فرستادند و به افسران آمیلداری اطلاع دادند که آمیلدار تازه منصوب شده به زودی خواهد آمد. پس همگی نزدیک دروازه شهر منتظر ماندند تا به آمیلدار جدید ادای احترام کنند و او را به داخل آن بدرقه کنند.
طریقه بوتاکس مو
طریقه بوتاکس مو : گونداپا صبح روز بعد در حالی که بستهای حاوی لباسهای تمیز به طول شش در دوازده ذراع روی سرش بود، به سمت نانجاگوخا رفت. بیچاره کشیش! هر جا که علف کوشا را در جاده می دید ، با طراوت آن به سمت آن کشیده می شد و تا آخر راه به نگهداری آن ادامه می داد.
لینک مفید : بوتاکس مو
چمن مقدس چنان برایش عزیز شده بود که، اگرچه فرصتی برای استفاده از آن به عنوان آمیلدار نانجیاگوخا نداشت ، نمی توانست بدون جمع آوری مقداری از آن از کنار آن عبور کند. بنابراین گونداپا با دستهای از لباسهایش روی سر و علفهای کوشا محبوبش در دستانش، حدود بیستمین غائیکای آن روز به شهر نانجیاگوخا نزدیک شد.
با اینکه روز بسیار دیر شده بود، هیچ یک از افسران که برای پذیرایی از آمیلدار بیرون آمده بودند، برای صرف غذا به خانه بازنگشته بودند. همه در دروازه منتظر بودند و وقتی گونداپا آمد، هیچ کس او را به عنوان کشیش نپذیرفت. بستهای که روی سرش بود و علفهای آیینی سبزی که در دستانش بود.
حرفهاش را اعلام میکرد. اما همه فکر میکردند که وقتی کشیشی از همان جادهای که آمیلدار طی میکند میآید، ممکن است خبری از او بیاورد – آیا او در جاده توقف کرده است یا خیر.[ ۲۵۱ ]قبل از غروب ممکن است یا انتظار می رود.
پس افسر بعدی در رتبه امیلدار نزد کشیش بزرگوار آمد و از او پرسید که آیا خبری از آمدن آمیلدار دارد یا نه ؟ که قهرمان ما دستهاش را روی آن گذاشت و با مشتی علف کوشا جلدی را که حاوی دستور قرار ملاقاتش بود بیرون آورد ، مبادا اگر دست خالی لباسهایش را لمس کند.
به زیردستانش خبر داد که او خود آمیلدار است ! همه کسانی که گرد هم آمدند از یافتن چنین کشیش بدبختی که به این مقام مسئول منصوب شده بود شگفت زده شدند، اما وقتی معلوم شد که گونداپا آمیلدار جدید است، موسیقی مرسوم پخش شد و او را به دلیل موقعیتش به شهر بدرقه کردند.
او از صبح روزه گرفته بود و در خانه مقام ارشد بعدی برایش ضیافت بزرگی تدارک دیده بودند که گونداپا برای صرف شام و استراحت وارد آن شد. او در آنجا به مقامات اطلاع داد که در بیست و پنجمین غاتیک غروب در دفتر خواهد بود.
از نحوه صدور فرمان همه فکر می کردند که او واقعاً مردی تواناست و در کسوت یک کشیش ساده آمده بود تا از وضعیت واقعی منطقه خود مطلع شود. بنابراین هر افسری به خانه رفت، حمام کرد، غذای خود را با عجله صرف کرد و در دفتر شرکت کرد.
طریقه بوتاکس مو : دستیار ارشد آمیلدار را به خانهاش برد و از مهمانش پذیرایی کرد.[ ۲۵۲ ]گونداپا که یک کشیش بود، غذاخور بسیار خوبی بود، زیرا هرگز در طول عمرش حتی یک روز از جیب خود برای صرف غذا پول خرج نکرده بود، پس چه دلیلی داشت که قیمت آذوقه را جویا شود؟ به ضرر دیگران بود که خیلی چاق شده بود!
و گونداپا بیش از عدالت کامل در مورد همه چیزهای خوب، برای سرگرمی پنهانی میزبان و دستیارش، از غذا برخاست و دستانش را شست. او سپس برگ فوفل را می خواست، اما درخواست این برگ ها قبل از اینکه میزبان آنها را ارائه دهد بسیار بی ادبانه است.
اما زیردستان او آن را به دستور استاد تعبیر کرد و بشقاب حاوی جوز هندی، گرز، آجیل، برگ و چونام (آهک) لازم را آورد. “دکشینا کجاست؟” ۳ بعد از آمیلدار پرسید . میزبان او کاملاً متوجه نشد که این به طور جدی یا شوخی است، اما قبل از اینکه بتواند این سؤال را در ذهن خود حل کند: ” دکشینا کجاست ؟” امیلدار تکرار کرد.
دستیارش به گمان اینکه مافوق جدیدش مستعد رشوه گرفتن است، بی درنگ کیسه ای حاوی ۵۰۰ محار آوردند و در بشقاب گذاشتند. حالا یک داکشینا به یک براهمین معمولاً بیشتر از دو روپیه نیست.
اما اگر یک آمیلدار یک روپیه بخواهد، دستیارش طبیعتاً او را اشتباه میگیرد و فکر میکند که به رشوه اشاره میکند![ ۲۵۳ ] گونداپا از داکشینا شاهزادهای که در تمام عمرش هرگز ندیده بود بسیار خرسند بود ، فوراً کیسه را باز کرد و تکههای طلا را که در آن بود شمارش کرد.
با احتیاط آنها را در بستهی بستهاش بست. سپس شروع به جویدن فوفل کرد و در یک لقمه تمام جوز هندی و گرز را در بشقاب بلعید! همه اینها باعث شد دستیار او به شدت به ماهیت واقعی آمیلدار جدید مشکوک شود . اما پس از آن دستور پادشاه بود و باید اطاعت کرد!
گونداپا سپس از دستیارش خواست که پیش از او به دفتر برود و گفت که او خودش آنجا در یک قاتیکاست . بر این اساس، دستیار برای حضور در آمیلدار ، قاصدی را ترک کرد و از آنجایی که بسیار مشتاق بود اوضاع را به خوبی ببیند، خانه خود را به سمت دفتر ترک کرد.
گونداپا اکنون سه نصیحت پادشاه را به یاد آورد که اولین آن این بود که در زمان تصدی پست، همیشه چهره ای سیاه داشته باشد. حالا او کلمه «سیاه» را به معنای تحت اللفظی آن فهمید و نه به معنای تمثیلی آن «اخم کردن»، و پس از رفتن به آشپزخانه، یک تکه خمیر زغال خواست.
وقتی این آماده شد، تمام صورتش را با آن سیاه کرد، و صورتش را با پارچه اش پوشانده بود – همانطور که از نشان دادن آن خجالت می کشید – وارد دفتر شد. آمیلدار جدید در حالی که صورتش سیاه شده بود و تا حدی با پارچه پوشانده شده بود آمد و روی صندلی نشست.
هرازگاهی پارچه را از چشمانش برمی داشت تا ببیند[ ۲۵۴ ]افسران او چگونه کار می کردند، و در همین حین همه کارمندان و سایر افراد حاضر در آستین به رفتار عجیب و غریب رئیس خود می خندیدند. عصر رو به پایان بود و دستورات خاصی باید امضا می شد.
طریقه بوتاکس مو : دستیار همه آنها را در دست گرفت و به آمیلدار نزدیک شد و در فاصله ای محترمانه ایستاد. اما گونداپا از او خواست که نزدیکتر بیاید و دستیار نزدیکتر آمد. گونداپا گفت: «هنوز نزدیکتر» و دستیار نزدیکتر آمد.