امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی قهوه ای صحرایی
رنگ موی قهوه ای صحرایی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی قهوه ای صحرایی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی قهوه ای صحرایی را برای شما فراهم کنیم.۳۰ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی قهوه ای صحرایی : آب دهانش را قورت داد و خواستار رابطه زاویه ای سیاره چهار به سه شد. کاپیتان کسی را فرستاد تا بفهمد. اما نولان سیاره چهار را قبل از اینکه جوابش بیاید پیدا کرده بود. اولین دیسک به نوعی نمایشی از سیاره سه بود – دنیای زمینی که مرده بود.
رنگ مو : در این سیاره، با صدها پوسته به جای چند مایل ضخامت، گرمای داخلی بیشتر بود. دنیا یخ زده نبود و زندگی در اینجا وجود داشت. این یک نوع زندگی کم رنگ و غیرطبیعی بود که برای زندگی در نور ستارگان با کمک ضعیف یک ستاره بسیار درخشان در نزدیکی که اتفاقاً خورشید آن بود، ایجاد شده بود. اینجا هم پایگاهی بود. کلی آن را زمانی پیدا کرد که بازگشت طنین انداز فرکانس های خاصی از زمین را یافت.
رنگ موی قهوه ای صحرایی
رنگ موی قهوه ای صحرایی : دمای سطح بالای انجماد بود. قوانین لوریاک پیشبینی کرده بود که هسته فلزی مرکزی کوچک بوده و بخش عمدهای از جرم آن سنگی باشد. رادیواکتیوهای موجود در پوسته سنگی نازک زمین جریان ثابتی از گرما را از داخل به سطح تولید می کنند. در نظر گرفته می شود که حرارت کافی برای ذوب کسری از یک اینچ یخ در یک سال است.
این یک انعکاس نبود، بلکه طنین بود. و بنابراین آنها پایگاه را پیدا کردند. این توسط مهندسانی ساخته شده بود که انسان روی لوتوس فقط می توانست آن را تحسین کند. درهای غول پیکری وجود داشت که می توانست خود نیلوفر را بپذیرد . آنها زنگ زده بودند و باید با مواد منفجره باز می شدند. گالری ها و تونل ها و آزمایشگاه ها بود. سکوهای پرتاب موشک و اتاقهای نگهداری موشک وجود داشت.
یک گنبد غولپیکر وجود داشت که تلسکوپی را در خود جای داده بود که مردان حتی در خواب هم برابری کردن با آن را هم نمیدیدند. این یک تلسکوپ نوری نبود. در نهایت آنها یک سردخانه پیدا کردند، جایی که اعضای پادگان هنگام مرگ در آنجا قرار گرفتند. لوتوس برای مطالعات باستان شناسی و فناوری که پایگاه درخواست می کرد مجهز نبود.
وظیفه آن کشف چیزهایی برای اکسپدیشن های واجد شرایط برای مطالعه بود. و البته اوضاع سیاسی بر روی زمین وجود داشت…. در روز چهارم پس از فرود، کاپیتان به دنبال نولان فرستاد. کاپیتان کمی عرق کرد. او با تعجب گفت: “نولان، ما چیزی پیدا کردیم.” “یک هیولا چشم حشره؟” نولان با بی حوصلگی پرسید.
رنگ موی قهوه ای صحرایی : به عقب، در سه، چند نگاهی از بیست میلیون مایل انداختی و فهمیدی چه اتفاقی در آنجا افتاده است. ما در نهایت آن را حل میکردیم، اما شما فوراً آن را دیدید. شما اینطور خوش شانس هستید. حالا ما” چیزی پیدا کردم. این یک ابزار است. وقت ما کم است. با من بیا و چند حدس بزن.” او راه را هدایت کرد و در حالی که می رفت با تند توضیح می داد.
آن چیز در اتاقی به تنهایی بود، با سیستم هوای خودش و ظاهراً فروشگاه غذای خودش. این در داخل چهار سیستم متوالی از درهای قفل شده بود – همه آنها از فولاد ضد زنگ به ضخامت اینچ اینچ بودند. بنا بر این بود که آخرین در از داخل باز شود. آشکارا قلب پایگاه مسلح در سیاره پنج بود. هر چیزی که به این شکل مهر و موم شده باشد.
باید بسیار ارزشمند یا فوق العاده خطرناک باشد. نولان درهای شکسته شده را تعقیب کرد و در حال حاضر کاپیتان یک حرکت درمانده انجام داد. کشف وجود داشت. بیشتر شبیه یک تلسکوپ قدیمی بود تا هر چیز دیگری. این یک بشکه برنجی داشت و بسیار محکم نصب شده بود و تنظیمات میکرو میکرو برای نشان دادن آن با دقت تقریبا بی نهایت وجود داشت.
در یک محیط کاملاً هوابند مهر و موم شده بود و رطوبت موجود با فلزات دیگر ترکیب شده بود. زنگ زده نبود یک چشمی وجود داشت که در موقعیتی غیرمحتمل قرار داشت و یک ماشه وجود داشت. مثل ماشه تفنگ نبود، اما هدف دیگری نمیتوانست داشته باشد. هیچ روزنه ای برای شلیک آن وجود نداشت. محفظه ای که در آن مهر و موم شده بود در اعماق زمین بود.
نولان با ناراحتی گفت: “البته این یک سلاح است.” “البته!” گفت کاپیتان پیشانی اش را پاک کرد. “من – فکر می کنم باید آن را به خانه ببریم. ممکن است برای WDA تفاوتی ایجاد کند. اما ما نمی دانیم چه کار می کند! ممکن است یک اشتباه باشد….” نولان دور آن قدم زد. او دید که تقریباً می توان آن را به هر جهتی نشانه رفت.
رنگ موی قهوه ای صحرایی : جهتی وجود داشت که توقف ها مانع از اشاره آن می شد. نولان گفت: “در آن جهت چیست؟” کاپیتان پرید. وقتی نولان این سوال را پرسید، به پاسخ های زیادی مشکوک شد. او با صدایی بهتزده گفت: «اینجا موشکها پرتاب شدند و بقیه در آنجا ذخیره شدند». نولان به آن چیز خیره شد. نفرت انگیز به نظر می رسید.
حس وحشیانه یک خرخر یخ زده را داشت. شمع برق؟ کاپیتان سری تکان داد. دوباره صورتش را پاک کرد. ما فکر کردیم که آنها میخواهند بقیه پایگاه را از مواد رادیواکتیو محافظت کنند.» نولان با دقت گفت: ممکن است آنها بخواهند از مواد رادیواکتیو در برابر چیزی در پایگاه محافظت کنند. او با دردناکی گفت: “مردان نمی توانند سرعت شکافت را تغییر دهند مگر با ایجاد یک توده بحرانی.
اما شاید – احتمالاً هیولاهای چشم حشره می توانند.” کاپیتان عرق کرد. او در درازمدت همین کار را انجام می داد، اما نولان آن را بلافاصله دید. او رفت و مهندسان کشتی را گرفت. آنها برای یافتن عیوب فلزی اشعه ایکس آوردند. آنها از قسمت داخلی ساز برنجی در جای خود عکس گرفتند. آنها دو مدار مجزا و غیرقابل درک را ردیابی کردند. اما آنها جدا بودند.
بالاخره کاپیتان سرش را تکان داد تا نولان چشمی را امتحان کند تا ببیند با فلزات سنگین و خاک و پوشش گیاهی زیاد چه چیزی را نشان می دهد. آنها ماشه را چسبانده اند تا جابه جا نشود. کنترلها روی چشمی که آنها را آزاد گذاشتند تأثیر میگذارند. وقتی نولان مدار چشمی را روشن کرد و به داخل نگاه کرد، کاپیتان تقریباً عرق چکید. برای مدت طولانی او چیزی ندید.
رنگ موی قهوه ای صحرایی : سپس یک دیسک کوچک به آرامی وارد میدان چشمی شد. به سختی بزرگتر از یک نقطه بود. نولان یکی از کنترل های چشمی را حرکت داد. دیسک بزرگ شد. دوباره بزرگ شد یک نقطه قرمز کوچک در مرکز میدان دید ظاهر شد. با بزرگ شدن دیسک، نقطه قرمز بزرگتر شد و به یک دایره قرمز کوچک تبدیل شد. نولان دستپاچه شد. او با یک میکروکنترل موقعیت ساز را تغییر داد.
او دیسک کم نور را حرکت داد تا جایی که در دایره قرمز محصور شد. او بزرگ شد …. در حال حاضر دیسک بسیار بزرگ بود و دایره قرمز دیگر بزرگ نمی شد. فقط قسمتی از دیسک را در بر می گرفت. نولان سرمای سرد را در ستون فقراتش احساس کرد.