امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی براق گیاهی
رنگ موی مشکی براق گیاهی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ موی مشکی براق گیاهی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ موی مشکی براق گیاهی را برای شما فراهم کنیم.۲۹ فروردین ۱۴۰۳
رنگ موی مشکی براق گیاهی : سپس یک درخت مارولا با یک چنگال مانند یک چوب منجنیق غول پیکر. و غیره با تعداد زیادی چیز دیگر که همه به راحتی به ذهن می رسد. این همان چیزی بود که من را به طرز ناامیدکننده ای اشتباه کرد.
مو : میتوانستم فوراً او را از هر کجا که میایستاد و هر چند بیحرکت تشخیص میدهم. زیرا، از آنجایی که جدا کردن اشیای ساکن در بوته قبل از اینکه چشمتان به آن عادت کند، بسیار دشوار است، کاری که می توانید انجام دهید زمانی که چشمتان در داخل است و خونسرد و باهوش هستید و می دانید به دنبال چه هستید، فوق العاده است. من گاو پیر را به عنوان مال من علامت گذاری کرده بودم و تمام جزئیات او را می دانستم.
رنگ موی مشکی براق گیاهی
رنگ موی مشکی براق گیاهی : اما هیچ احساس ناامیدی و فکری برای دست کشیدن از آن وجود نداشت: هر بار که آنها به چشم می آمدند ما مشتاق تر و هیجان زده تر می شدیم و پایان نزدیک تر و مطمئن تر به نظر می رسید. من می دانستم که این شش حیوان چیست – چهار گاو، یک گاو نر جوان، و یک پیرمرد باشکوه با سر با شکوه و شاخ های مارپیچ بزرگ. من عکس او را در چشمانم گرفتم.
تحمل زیبا، گردن پشمالو قوی با یال تا پژمرده و گلوی ریش دار، رنگ کبوتری خاکستری ملایم کت با راه راه های سفیدش، حرکت متعادل کننده آسان. در حمل شاخ های عظیم هنگام دور شدن، و ترفند پرتاب آنها به عقب تا سر خوردن آنها از میان بوته. آخرین اجرا طولانی و سخت بود. و به نظر می رسید که کودو مسائل را جدی گرفته اند و تصمیم خود را گرفته اند که بین ما و آنها فاصله ایمن بگذارند.
آبریزش اغلب دشوار و سرعت آن داغ بود. من از کار سخت خیس شده بودم و به قدری درگیر بودم که تلاش بیشتر تقریباً غیرممکن به نظر می رسید. اما ما به سرعت دور شدیم—تصویر گاو نر کودو که مرا فریب می دهد و جوک از تعقیب و گریز راضی است. بدون او، هول از مدتها قبل از بین می رفت. خیلی جاها خیلی کمرنگ و پراکنده بود که نتوانم دنبالش کنم، اما او به آرامی بو می کشید.
با نگاه های رضایت مندانه اش به من و تکان دادن سریع آن دم کثیف نشان می داد که او دوباره روی آن نشسته است، و ما خاموش می شویم به یک یورتمه خسته دیگر بروید. اما در نهایت حتی کمک او نیز کافی نبود: ما به پایان تعقیب و گریز رسیده بودیم و هیچ خراش، خراش یا نشانه ای از آن دیده نمی شد. زمان بدون توجه گذشته بود، و تنها زمانی که مشخص شد جستجوی بیشتر بی فایده است.
به ساعتم نگاه کردم و متوجه شدم که ساعت نزدیک به پنج است. این یک شوک بود، زیرا منطقی به نظر میرسید که فکر کنیم، چون تقریباً دو ساعت بیرون رفته بودیم و بیشتر وقتها تند حرکت میکردیم، تقریباً به همان اندازه طول میکشید تا دوباره برگردیم. من حتی یک بار متوجه مسیرمان نشده بودم و به خورشید نگاه نکرده بودم، اما وقتی نوبت به کمپ آمدن دوباره می رسید.
رنگ موی مشکی براق گیاهی : هرگز به ذهنم نمی رسید که راه را گم کنم. در مورد راهی که آمده بودیم کوچکترین شکی نداشتم و به نظر طبیعی می رسید که از همان راه برگردیم. در فاصله کوتاهی از جایی که در نهایت از تعقیب و گریز دست کشیدیم، ارتفاعی وجود داشت که تاج آن را چند صخره با اندازه خوب و درختان برهنه داشت. ارتفاع آن به اندازهای نبود که بتوان منصفانه آن را کپی نامید.
اما به احتمال زیاد از آن بالا رفتم تا منظرهای از کشور اطراف را ببینم، تا در صورت امکان، ببینم تا کجا پیش رفتهایم. با این حال، افزایش برای ارائه دیدگاه کافی نبود. چیزی دیده نمی شد و من روی بلندترین سنگ نشستم تا چند دقیقه استراحت کنم و سیگار بکشم. بیش از بیست سال از آن روز می گذرد، اما آن سیگار فراموش نشده است، و خیز کوچکی که در آن استراحت کردیم.
هنوز هم برای من سیگار کوپجه است. آنقدر از گرما و کار سخت خیس شده بودم که کبریت های جیب سینه پیراهنم همگی نمناک بودند و سرهای بیشترشان قبل از آن که به آرامی با اصرار به نور دادن بپردازند، جدا شدند. پنج دقیقه استراحت کافی بود. هر دوی ما می خواستیم یک نوشیدنی بنوشیم، اما آن موقع فرصتی برای شکار آب در چنین قسمت خشکی وجود نداشت.
رنگ موی مشکی براق گیاهی : بنابراین به کمپ رفتیم و برای مدتی خوب، شاید نیم ساعت، دویدیم. سپس کم کم شروع به احساس عدم اطمینان در مورد راه کردم و برای یادآوری از این طرف به آن طرف نگاه کردم. شروع به عقب به اندازه کافی آسان بود: آن قسمت از زمین که ما اسپور را از دست داده بودیم کاملاً از بین رفته بود و همه چیز آشنا بود.
اما در عقب تر، جایی که ما برای مدت طولانی با یورتمه به دنبال اسپور رفته بودیم و من به سختی چشمانم را از روی زمین در مقابلم بلند کرده بودم، موضوع بسیار متفاوت بود. من همه چیز را در مورد آن کشش های طولانی که در آن به جز صدای کودو توجه نشده بود، فراموش کردم و ناخودآگاه به دنبال چیزهایی بودم که در فواصل بسیار طولانی از آنها عبور کرده بودیم.
البته، آنها پیدا نشدند، اما من به دنبال آنها بودم – ابتدا احساس ناراحتی، سپس متحیر و سپس نگرانی. مشکلی پیش آمده بود و ما به مسیر قبلی خود بر نمی گردیم. چندین بار به عنوان راهنما به دنبال اسپور کودو گشتم. اما ممکن است عرض آن بیش از صد یارد باشد، و به نظر می رسید زمان گرانبهایی را برای جستجو در زمین خشک پر از علف و برگ برای آن تلف می کند.
رنگ موی مشکی براق گیاهی : در اولین توقف متحیرانه سعی کردم برخی از چیزهای قابل توجه تری را که در طول تعقیب و گریز پشت سر گذاشته بودیم به یاد بیاورم. دو میموزا با سطح صاف وجود داشت که شبیه میزهای روستایی بزرگ روی چمنزار بودند و ما بین آنها رد شده بودیم. یک تپه مورچه بزرگ، با بالای پیچ و تاب مانند دودکش گلی کج وجود داشت، که گاو نر کودو با آرامش در پشت آن ایستاده بود و ما را نزدیک می کرد.