امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی هستی سعادت آباد
سالن زیبایی هستی سعادت آباد | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی هستی سعادت آباد را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی هستی سعادت آباد را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی هستی سعادت آباد : اکثر مارها “جغجغه” هستند. دندانهای نیش آنها برداشته نمیشود و تنها احتیاط هندیها در برابر گاز گرفتن این است که بدنشان را با مادهای رنگ کنند که اثرات سم را خنثی کند. در پایان رقص، مارها را به دره میبرند و اجازه میدهند تا جایی که میخواهند بروند، در حالی که رقصندهها به استوفا برمیگردند و رنگی را که بدنشان را پوشانده است میشویند.
رنگ مو : درست در زیر جایی که ما ایستاده بودیم یک تخته چوبی بود که از شاخه های چوب پنبه ساخته شده بود. اندکی بعد از نشستن ما، یک سرخپوست سه کیسه بزرگ آورد و آنها را داخل کمان گذاشت. اینها حاوی مارها بودند. قبل از اینکه یک مهمانی متشکل از پانزده سرخپوست به سرعت وارد میدان شدند، مرد به سختی از دید خارج شده بود.
سالن زیبایی هستی سعادت آباد
سالن زیبایی هستی سعادت آباد : همه برهنه بودند جز برای کوتاه، تن پوش های قرمز مایل به قرمز که از کمر تا زانو می رسید و بدن و صورت آنها به رنگ های مختلف رنگ آمیزی شده بود. هر مرد جغجغهای با خود حمل میکرد که با کشیدن تکهای از پوست خشک شده روی کدو حلوایی و سبدی از غذای مقدس درست میشد، و چندین رشته از سمهای بز کوهی دور قوزکهای خود میبستند.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
رقصندگان چهار بار دور ستون سنگی راهپیمایی میکردند و در تمام مدت صدای جغجغههای خود را تکان میدادند، رقصندهها در حالی که از کمان مار رد میشدند روی زمین میکوبیدند و روی آن غذا میپاشیدند. پس از آن صفی طولانی تشکیل دادند و رقص و آواز نسبتاً یکنواختی را آغاز کردند که تقریباً در هر قبیله ای به همان شیوه اجرا می شود.
این آهنگ شامل چند کلمه است که بارها و بارها به صورت آواز-آواز تکرار می شود، و در رقص بدن ها به آرامی به جلو و عقب می چرخند و پاها به طور متناوب چند اینچ از زمین بلند می شوند. در حالی که این رقص یک مهمانی دوم برگزار می شد، با لباس کسانی که برای اولین بار ظاهر شده بودند، و تعداد آنها به پنجاه و هفت مرد می رسید.
به تماشا رفتند و قدم زدن خود را در اطراف سنگ آغاز کردند. اینها مار رقصندگان و آمدنشان بودند با شادی فراوان توسط تماشاگران جمع شده مورد استقبال قرار گرفت. به جای جغجغه، عصای کوچکی از پرهای عقاب حمل می شد که به تقلید از صدای خش خش مارها به سرعت در هوا حرکت می کردند. مردان وحشی و هوشیار به نظر می رسیدند.
گویی از چشم انداز پیش روی خود می ترسیدند، و چهره هایشان سیاه شده بود و غیرقابل تشخیص بود. در طول راهپیمایی در اطراف ستون سنگی، گروهی از دوشیزگان، که هر یک شال قرمز روشنی به سر داشتند و صورتش کاملاً پودر شده بود، خود را در نزدیکی رقصندهها جمع کردند و آماده شدند تا غذا را که در سبدها حمل میکردند بپاشند.
پس از پایان راهپیمایی، هر دو طرف به دو خط موازی در نزدیکی شاخههای چوب پنبهای شکل گرفتند و به آهنگ و رقصی بزرگ پرداختند که به نظر میرسید نه تنها اجراکنندگان، بلکه رقصندگان را به بالاترین سطح هیجان میبرد. در پایان، پیرمردی جلوی مارها قدم گذاشت و دعایی خواند، که به سختی آن را تمام کرده بود تا اینکه عجلهای سرکش به سمت کمان شروع شد.
سالن زیبایی هستی سعادت آباد : با رسیدن دستان خود به محل، هر مرد به سرعت با صدای خش خش دوباره ظاهر شد مار گزنده و گزنده ای که در حالی که یک بار دیگر راه رفتن خود را در اطراف میدان باز شروع می کرد، بلافاصله بین دندان هایش گذاشت. با گذشت زمان، چهل مرد، هر کدام مار خود را داشتند، و صحنه به شدت وحشتناک شد.
در کنار هر رقصنده، خدمتکاری راه میرفت که با عصای پر عقابش سر مار را قلقلک میداد، اما با وجود این نوازش آرامشبخش، مارها تلاشهای وحشیانهای برای گاز گرفتن و فرار کردند. یک مرد گونه اش را به شدت گزیده بود و دیگری دستش را، در حالی که اغلب مار بدنش را دور گردن شکنجه گرش می پیچید تا مجبور شود با نیروی اصلی باز شود.
ما خوشحال بودیم که به اندازه خودمان از رقصندگان بالاتر بودیم، زیرا گاهی اوقات یک مار فرار می کرد و در میان تماشاگران به شدت سردرگم می شد. دخترانی که غذای مقدس بر سر مردان می ریختند اغلب چنان ترسیده بودند که برای فرار هجوم می آوردند، اما وقتی مار گرفتار شد، دوباره به جای خود بازگشتند. به مدت نیم ساعت رقص عجیب ادامه یافت، مردانی که مارها را در دست داشتند هر لحظه هیجانزدهتر میشدند.
از اولین حزبی که ظاهر شده بود به آهنگ آنها جان تازه ای بخشید که در تمام مدت بدون وقفه ادامه یافت. در نهایت، عرق کرده، گاز گرفته، هیجان زده تا زمانی که چشمانشان برق زد، مردان مارها را با هم در توده ای مشترک در مرکز میدان انداختند، جایی که آنها تپه ای هولناک از اشکال چرخان را تشکیل دادند. سپس با یک علامت، تقلای دوم رخ داد.
و در یک لحظه انبوه ناپدید شد و هر رقصنده خزنده ای را در دست داشت که با آن به سرعت از مسیر می دوید و به دره می رفت و دیوانه وار از مسیر باریک می پرید. بعداً با عجله از دره گذشتند و در حالی که می دویدند مارهایی را که حمل می کردند رها کردند. در این زمان خورشید غروب کرده بود. همین فکر در دل همه شعله ور شد.
ویکوی ها همگی جرأت کردند چشمانشان را به آن سمت بلند کنند. یکی و دیگری هر جوان سعی کردند از دختر رونکولا خواستگاری کنند، اما هم خودش و هم پدر ویلپو خواستگاران دومی را با انزجار رد کردند، زیرا آنها معمولاً افراد عادی و معمولی بودند که برای نابودی آمده بودند.
من دخترم را برای آقایان بزرگ نکردهام و آنقدر کار نکردهام که چند روز دیگر زنهایم که از اقبالشان به باد رفته، عرقشان را هدر دهند و تنها فرزندم را بدبخت کنند؛ حتی یک دهقان هم به چیزی نیاز دارد. ویلپو به یکی از این خواستگاران گفت: «رونکولا به مردی نیاز دارد که جرات داشته باشد و بداند چگونه کار کند.
نزدیکترین همسایهها – نیم گوشهای از – یک خانه خبری کوچک و الکاوی بود. وان کوروه نام داشت. در زمان ما، خانه ای که نه چندان دور زندگی می کرد، نزدیک ترین همسایه محسوب می شد.
سالن زیبایی هستی سعادت آباد : اما شایان ذکر است که در مدت زمانی که ما در مورد آن صحبت می کنیم، استروبوتنیا هنوز پرجمعیت بود. وانهوس کوروه به عنوان نسل دوم مردان، قبلاً با صنوبرهای ریشدار تیره و خائنان جنگیده بود.