امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی : اگر چاپگرها قبل از این او را خوانده بودند، چاپگرها باید دوباره این کار را انجام دهند. من مقاله را تبلیغ کردم تا در شماره بعدی مجله قرار گیرد. هنگامی که مقاله را در galley proofs برگرداندم – تکان خوردم. اصلاً «چیزهای بوکمن » نبود ، به قول آقای هونکر، چند «گردشگر قدیمی» بود که در حال قدم زدن بودند. من فکر نمی کنم که آقای هونکر هنوز از زمان مرگش، به این اظهارات سرسام آور رسیده باشدنوشته می شوند.
رنگ مو : چیزی شبیه به رسمیت شناختن کافی در مطبوعات دریافت کردند. مقالههای «درگذشت» در روزنامهها نشان میدهند که او به سختی بیش از یک «روزنامهنویس» عالی بود – تا حدودی مسنتر، اما چیزی شبیه (به جرأت میتوانم بگویم؟) هیوود برون یا الکساندر وولکات. آه! نه جیمز هونکر یک منتقد و هنرمند و یک چهره در زندگی ملی ما بود.
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی : اگرچه او تمام روزهایش را تقریباً تا آخرین نفسش یک روزنامهنگار سختکوش با یک «تاریخ کپی» فوری پیش از او بود. و اگرچه او به طور طبیعی خود را با غرور عقل سلیم به عنوان یک روزنامه نگار می دانست. به یاد دارم زمانی که او از آرنولد بنت به عنوان “یک روزنامه نگار سخت کوش و همچنین یک رمان نویس” صحبت کرد. نشان دهنده ارج نهادن او به شخصیت روزنامه نگار است.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
و همچنین با غرور و عاطفه برادرانه از جوانانی که کتابهای خوبی نوشته بودند، به عنوان یکی از مردان ما، یعنی با همان کاغذی که خود او در ارتباط بود، صحبت می کرد. در مراسم تشییع جنازه قابل توجهی که در تالار شهر جدید نیویورک برگزار شد، یاد و خاطره او توسط صحنه و حرفه موسیقی برگزار شد.
اما ادبیات به نظر می رسیدبه طور رسمی توسط شخص ریچارد لو گالین به تنهایی نمایندگی شود، و نقاشی و مجسمه سازی اصلا. به نظر می رسد که مقالات همکاران آقای هانکر در میان منتقدان موسیقی تا حد زیادی ادعا می کند که او کاملاً متعلق به خود است. درست است، بدون شک، نافذترین نوشته او در زمینه نقد موسیقی انجام شده است.
اما، همچنین، هونکر یک بشارت بود که به هنرهای هفتگانه تعلق داشت. یک چیز را باید اضافه کرد. این یک چیز غم انگیز است، اما از طبیعت زندگی است. سرمقاله خوبی در نیو ریپابلیک شروع شد: «جیمز هونکر یکی از بهترین کتابهایش را «مسیر فاصله» نامید. در یک روز چهره خود او با ملایمت یادبودی که در آنجا شرح داده شده است.
سرمایه گذاری می شود.” نه، نه در یک روز. او پیش از این، و بیش از آغاز، عقب نشینی در رقت دوری را آغاز کرده بود. استعداد او قهرمانی و تفسیر مردان «جدید» بود. و در بیشتر موارد، مردان جدید او پیرمرد شده بودند. تنومندترین ستایشگر او باید اعتراف کند که کار آقای هونکر “تاریخ” بوده است. اما کجا (و این هنوز هم غم انگیزتر است) امروز او کجاست؟ فصل هفدهم مستاجر سابق اتاقش در اینجا کارهای خاصی وجود دارد.
که باید انجام شود تا در جوانی بهترین عملکرد را داشته باشد. برای یک چیز، فقط یک بار در زندگی وجود دارد که به دریا فرار کنید. اگر در جوانی به دریا فرار نمی کردی، دیگر برای تو دیر شده است که هیچ ورزشی را از آن بیرون بیاوری. زندگی در حیاط یا اتاق خواب سالنی مشابه است. اگر «رابینسون کروزوئه» را در زمانی که پسر بودید نخوانده اید، اکنون خواندن آن فایده ای ندارد.
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی : آن را نخواهی فهمید چیزهای دیگری وجود دارد که می توانید در دوران پیری از آنها لذت ببرید – برای مثال، نوه ها. اما زمان رسیدن به یک شهر بزرگ در جوانی است. زمان پیاده روی در برادوی در شب، و احساس ذوق در مورد آن، و خیابان پنجم در روز، زمانی است که فرد جوان است. آن زمان، زمانی مسحور کننده است، زمانی که انجام دادن، زندگی در یک پانسیون درجه دو، کار سختی است.
وقتی دلسردی ماجراجویی است. وقتی حتی ارزشش را داردفقیر بودن؛ هنگامی که یک نفر دوستان مادام العمر پیدا می کند. وقتی عشق جوان می نوشند وقتی شجاعت در سینه آدمی است. وقتی توهمات یک نفر هنوز بکر است. و همه چیز با دنیا خوب است. در آن فصل می توان با غرور شخصی غنی در «شنلی» غوغا کرد.
تقریباً در همان زمان، شام تئاتر خود را در اتاق «ناهار لبنیات» که در آن هر مشتری پیشخدمت خودش است و جایی که میزش است، خورد. بازوی گشاد شده صندلی او به دیوار است. ریچارد دی، دانشجوی حقوق، ساندویچ تخم مرغ خود را نوشید (ساندویچ تخم مرغ غذای مورد علاقه در “ناهار لبنیات” بود تا زمانی که تخم مرغ ها بالا رفتند) و قهوه خود را از فنجانی نوشید که به شکل قابل توجهی شبیه لیوان اصلاح بود و در آن تزئین شده بود.
مد مشابه بلوک های شکر (دو قطعه برای ریچارد) برای این نوشیدنی محرک (ساخته شده از کاسنی) توسط مشتری با انگشتانش از یک کاسه پر از پانچ بزرگ که روی پایه ای در وسط اتاق نصب شده بود، برداشت. مرد جوانی با کت سفیدی شبیه آرایشگر، آن را از یک موتور نیکل اندود شده با لوله های شیشه ای کشیده بود.
که آن را با کرلر، تکه پای یا ساندویچ، روی نوعی میله کوچک در انتهای پشتی سرو می کرد. اتاق طولانی دی ماشینهای واگن برقی مملو از رژه را تحقیر کرد و با قدرت به سمت خیابان چرخید.
در بالای گذرگاه، تابلوی الکتریکی عظیمی (در اندازهاش که نشان میدهد به نوعی توسط گالیور از کشور بروبدینگ ناگ بازگردانده شده و در اینجا بر روی یک ساختمان کوچک محکم برای نمایشگاه افتضاح نصب شده است) حروف نورانی غولپیکر آن با املای مه را برای بلوک هایی که به آن نزدیک می شوند روشن کرد و مرز شمالی قلمرو را برای شادی مشخص کرد.
آرایشگاه زنانه در گلبرگ غربی : حالا پیاده روها خیلی ساکت تر بود. یکی از آن پرندگان شب شهری با ماهرانه ای وسیله نقلیه خود را در کنار عابر پیاده ما چرخاند و چهارپا صدای تلق خود را با خشونت به عقب کشید تا جایی که در امتداد پیاده رو لغزنده لیز خورد. “تاکسی، آقا؟ تاکسی؟” بعد دوباره دور شد.
مدت زیادی نگذشته بود که ریچارد وارد محله خوابگاههای خوابیده شده بود، و زمان زیادی نگذشته بود که از پلههای جلوی در خانهاش، یا به تعبیر واقعیتر، در خانه صاحبخانهاش دوید.