امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی قرمز
رنگ مو تنباکویی قرمز | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مو تنباکویی قرمز را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مو تنباکویی قرمز را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مو تنباکویی قرمز : حالا شما حفرهای را در حوضچه سوراخ کرده بودید و نفت و گاز به سمت شما میآمد – اما به شرطی که اجازه ندهید هیچ آب سطحی پایین بیاید تا فشار را از بین ببرد.
رنگ مو : یا آقای سهم، گچ کار، باغ کوچکش را با ردیف های ذرت و لوبیا که با شلنگ آبیاری می کردند، مراقبت می کرد. بانی خانم گروتی را میدید که به جوجههایش غذا میداد و کلبههای خرگوشهایش را تمیز میکرد – اما دیگر هرگز لباس شب فانتزی ساتن زرد را ندید! او میرفت داخل، و مینشست و گپ میزد، تا «گیر» به نظر نرسد.
رنگ مو تنباکویی قرمز
رنگ مو تنباکویی قرمز : و پلکانی بود که به هیچ جا منتهی نمیشد، و نسخهای از «راهنمای خانمها: کتابچه راهنمای عملی جنتلیتی» که هنوز روی میز وسط قرار داشت، ابریشم آبیاش که اکنون به اندازه انگشتانش خاک شده بود، و حروف طلایی آن کدر شده بود. چشمان بانی به این چیزها توجه کرد و متوجه شد که پدر وقتی بازی نفت را با بهشت مقایسه کرد.
جایی که خیلی ها خوانده می شوند و تعداد کمی انتخاب می شوند، منظور پدر چیست. هشتم اینجا و آنجا بر فراز تپه پراکنده شده بود، و خدمه حفاری در حال مسابقه بودند تا اولین کسانی باشند که به گنج گرانبها ضربه بزنند. روزها پفکهای سفیدی از موتورهای بخار میدیدی، و شبها چراغهایی را میدیدی که بر روی سطلها میدرخشیدند.
و روز و شب صدای چرخش ماشینهای سنگین را میشنیدی که میچرخید- «امپ-ام-امپ-اوم-امپ-آم» -اومم. روزنامه ها نتایج را گزارش کردند و صدها هزار دلال و دلالان احتمالی گزارش ها را خواندند و سوار اتومبیل های خود شدند و به میدانی که سندیکاها چادرهایشان را داشتند، رفتند، یا اتاق های هیئت مدیره شهر را که قیمت ها در آن بالا بود، هجوم آوردند.
روی تختههای سیاه گچ میزدند، و «واحدها» به افرادی فروخته میشد که یک نفتدان را از «چت کردن چاه» نمیدانستند. به نظر شما چه کسی در گزارش های روزنامه ها اول شد؟ فقط باید یک حدس بزنی – شماره ۱ راس بانکساید. پدر دقیقاً آنجا بود، روز و شب، مردانی را که برای او کار میکردند، تماشا میکرد، تشویق میکرد، در صورت لزوم سرزنش میکرد. حتی یک تصادف هم نداشت.
یک روز و شب را از دست نداده بود. چاه تا سی و دویست پا پایین بود و در طبقه اول ماسه نفتی قرار داشت. آنها از یک بیت هشت اینچی استفاده می کردند و مدتی بود که یک هسته می گرفتند. پدر در مورد حفاری هسته سخت بود. او اصرار داشت که شما باید هر اینچ از سوراخ را بشناسید، و او داستان مردانی را تعریف میکرد که شنهای نفتی را حفاری کرده بودند و هرگز آن را نشناختند.
رنگ مو تنباکویی قرمز : بنابراین مته یک استوانه از سنگ را بیرون آورد، دقیقاً مانند هسته ای که از یک سیب بیرون می آورید. و بانی یاد گرفت که شیل را از ماسه سنگ تشخیص دهد و کنگلومرا را از هر کدام تشخیص دهد. او یاد گرفت که شیب طبقات را اندازه گیری کند، و آنچه را که در مورد شکل اشیاء پایین و جهت احتمالی تاقدیس به زمین شناس می گوید. وقتی آثاری از نفت وجود داشت.
باید آنالیزهای شیمیایی انجام می شد و او یاد گرفت که این گزارش ها را تفسیر کند. هر استخر نفت در جهان متفاوت بود – هر کدام یک معما، با جوایز عظیم برای مردانی که می توانستند آن را حدس بزنند! پدر حدس زد که او درست بالای استخر است، و بنابراین او دستور “تانک” خود را داده بود. قرار بود عجلهای برای این کار وجود داشته باشد.
مانند هر چیز دیگری، و بابا پول نقد داشت – و مهمتر از آن، شهرت داشتن پول نقد! او “تانک” خود را در اجاره می گرفت، و اگر از امیدش به نفت ناامید می شد – خوب، شخص دیگری آن را دریافت می کرد و آنها خوشحال می شدند که “تانک” را از دست او بردارند. بنابراین، جریانی از کامیونهای سنگین آمد، و روی زمین ورقههای صاف فولادی و ورقههای منحنی، که همه دقیقاً مطابقت داشتند.
روی هم چیده شده بود. ممکن است مطمئن باشید که خریداران “واحدها” از توجه به آن کوتاهی نکرده اند! آنها روز و شب دور تالار آویزان بودند و سعی میکردند نکاتی را دریافت کنند. آنها مردان را به خانه هایشان تعقیب کردند و سعی کردند به آنها رشوه بدهند یا با همسرانشان گفتگو کنند. در مورد بانی، او محبوب ترین پسر در شهر ساحلی بود.
بسیار شگفت انگیز بود که چه تعداد از آقایان مهربان و حتی خانم های مهربانی وجود داشتند که مشتاق خرید بستنی برای او بودند یا از جعبه های آب نبات به او غذا می دادند! پدر او را از گفتن کلمه ای به غریبه ها یا داشتن کاری با آنها منع می کرد. و در حال حاضر بابا بحث سر میز خانواده را ممنوع کرده است – چون عمه اما در کلوپ های خانم ها حرف می زد و خانم ها به شوهرانشان می گفتند.
علاوه بر اینکه “خودشان” قمار می کردند! هسته نشانه های بیشتری نشان داد و پدر دستور ساخت پایه تانک ها را داد. سپس دستور داد تانکها را نصب کنند و صدای تق تق ماشینهای پرچین شنیده شد و به طرز جادویی سه مخزن ده هزار بشکهای که به تازگی با سرب قرمز شعلهور رنگ آمیزی شده بودند، بلند شد. و سپس – ساکت! – آنها در شن های نفتی واقعی بودند.
رنگ مو تنباکویی قرمز : پدر گروهی از مکزیکی ها را به حفر سنگر برای خط لوله وادار کرد. و سگ های اجاره ای و فروشندگان واحدها آن را کشف کردند و شهر وحشی شد. نیمه های شب بابا را از تخت بیرون کردند و بانی را صدا کرد و آنها با لباس های کهنه پریدند و به سمت چاه رفتند و اولین نشانه های فشار بود، گل شروع به پریدن کرد و حباب در سوراخ! حفاری متوقف شده بود.
و مردان با عجله مشغول پیچاندن سرپوش بزرگی بودند که پدر فراهم کرده بود. او حتی به این هم راضی نبود – آنها را قرار داد تا تیغههای سنگین را به سر ببندند، و چند مرد سیمانی را به هم زد و بلوکهای بزرگی از سیمان روی خرطومها ساخت تا او را علیرغم هر فشاری نگه دارد. شرط میبندید، قرار نبود ضربهای در شماره ۱ راس بانکساید رخ دهد.
هر چه روغن از آن سوراخ می آمد به مخازن می رفت و از آنجا به حساب بانکی بابا می رفت! زمان آن فرا رسیده بود که چاه ضد آب شود و از ماسه های نفتی گرانبها محافظت شود. در زیر زمین، حوضچه ای از نفت وجود داشت که در زیر لایه ای از سنگ نفوذ ناپذیر، دقیقاً مانند یک ظرفشویی معکوس، گیر کرده بود. نفت پر از گاز بود که باعث فشار شد.