امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مروارید اصل
رنگ مروارید اصل | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مروارید اصل را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مروارید اصل را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مروارید اصل : آیا کار دیگری می توانی انجام دهی؟” “خیلی چیزها. اما چرا باید قدرتم را به یک غریبه نشان دهم؟” او پاسخ داد: «اصلاً دلیلی به ذهنم نمی رسد.
رنگ مو : او انتظار داشت اتفاق دیگری بیفتد، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. یک ساعت کامل گذشت و ارویک عصبی شده بود. “چه چیزی می خواهید؟” بالاخره میمون پرسید. ارویک گفت: هیچی. “شاید شما آن را داشته باشید!” میمون پاسخ داد، و در این هنگام همه موجودات عجیب و غریب در اتاق با صدای خنده های خنده دار شکستند.
رنگ مروارید اصل
رنگ مروارید اصل : یک انتظار طولانی دیگر “میدونی من کی هستم؟” میمون را زیر سوال برد ارویک پاسخ داد: “تو باید ریرا سرخ باشی – یوکوهو.” “با دانستن این همه، باید این را هم بدانید که من غریبه ها را دوست ندارم. حضور شما در اینجا در خانه من مرا آزار می دهد. آیا از عصبانیت من نمی ترسید؟” مرد جوان گفت: نه. «آیا میخواهی از من اطاعت کنی و از این خانه بروی؟» ارویک به همان آرامی که یوکوهو صحبت کرده بود.
پاسخ داد: “نه.” میمون قبل از از سرگیری مکالمه مدت طولانی بافتنی کرد. در آن نوشته شده بود: “کنجکاوی باعث شده است که بسیاری از مردها از کار بیفتند. فکر می کنم شما به طریقی یاد گرفته اید که من شعبده بازی می کنم، و بنابراین از طریق کنجکاوی به اینجا آمده اید. ممکن است به شما گفته شده باشد که من آسیب نمی زنم.
پس تو آنقدر جرأت داری که از دستورات من سرپیچی کنی و بروی. تصور می کنی ممکن است شاهد برخی از آداب جادوگری باشی و آنها ممکن است تو را سرگرم کنند. آیا من واقعاً صحبت کرده ام؟” ارویک که در مورد شرایط عجیب آمدنش به اینجا فکر می کرد گفت: “خب” تو از بعضی جهات درست می گویی، اما از بعضی جهات نه. به من می گویند که تو فقط برای سرگرمی خودت جادو می کنی.
خیلی خودخواه. تعداد کمی از مردم جادو را می فهمند. به من می گویند که تو تنها یوکوهو واقعی در تمام اوز هستی. چرا دیگران را به خوبی خودت سرگرم نمی کنی؟” “به چه حقی داری که اعمال من را زیر سوال ببری؟” “اصلا.” “و شما می گویید اینجا نیستید که از من لطفی بخواهید؟” “برای خودم چیزی از تو نمی خواهم.” “تو در آن عاقل هستی. من هرگز لطف نمی کنم.” ارویک گفت: “این من را نگران نمی کند.” “اما شما کنجکاو هستید؟ امیدوارید شاهد برخی از دگرگونی های جادویی من باشید؟” ارویک گفت: «اگر میخواهید جادویی انجام دهید، ادامه دهید. “ممکن است برای من جالب باشد و ممکن است نه. اگر ترجیح می دهید به بافتنی خود ادامه دهید، برای من یکسان است.
من اصلا عجله ای ندارم.” این ممکن است رد ریرا را متحیر کرده باشد، اما صورت زیر کلاه توری، با پوشانده شدن با مو، هیچ حالتی را نشان نمیدهد. شاید یوکوهو در تمام دوران حرفهایاش هرگز کسی را ندیده بود که مانند این مرد جوان چیزی نخواست، انتظاری نداشت و دلیلی برای آمدن نداشت جز کنجکاوی. این نگرش عملاً جادوگر را خلع سلاح کرد و او شروع به نگاه دوستانه تر به کرد.
رنگ مروارید اصل : مدتی بافتنی کرد، ظاهراً در فکر عمیقی بود، و سپس بلند شد و به سمت کمد بزرگی رفت که مقابل دیوار اتاق ایستاده بود. وقتی در کمد باز شد، ارویک میتوانست کشوهای زیادی را در داخل آن ببیند، و ریرا دست پرمویی را به یکی از این کشوها – دومی از پایین – فرو برد. تا به حال ارویک می توانست شکل خمیده میمون را ببیند، اما ناگهان شکلی که پشت به او بود.
به نظر می رسید که صاف شد و کمد کشوها را پاک کرد. میمون به شکل زنی درآمده بود که لباس زیبای گیلیکین به تن داشت و وقتی برگشت دید زن جوانی بود که چهره اش کاملاً جذاب بود. “اینجوری منو بهتر دوست داری؟” ریرا با لبخند پرسید. با خونسردی گفت : تو بهتر به نظر میرسی ، اما مطمئن نیستم که تو را بهتر دوست داشته باشم .
او خندید و گفت: “در گرمای روز دوست دارم میمون باشم، زیرا میمون لباسی نمی پوشد که بتوان در موردش صحبت کرد. اما اگر کسی با آقایان تماس می گیرد، درست است که لباس بپوشد.” ارویک متوجه شد که دست راستش بسته است، انگار چیزی در آن نگه داشته است. او در کمد را بست، روی کروکودیل خم شد و در یک لحظه آن موجود به یک گرگ قرمز تبدیل شد.
حتی الان هم زیبا نبود و گرگ در کنار معشوقهاش خمیده بود، همانطور که ممکن است یک سگ انجام داده باشد. دندان های آن به همان اندازه خطرناک به نظر می رسید که دندان های تمساح. بعد یوکوهو تمام مارمولک ها و وزغ ها را لمس کرد و با لمس او تبدیل به بچه گربه شدند. موش هایی که او به سنجاب تبدیل کرد. اکنون تنها موجودات وحشتناکی که باقی مانده بودند.
چهار عنکبوت بزرگ بودند که خود را پشت تارهای ضخیم خود پنهان کردند. “آنجا!” ریرا گریه کرد: “اکنون کلبه من ظاهر راحت تری دارد. من وزغ ها و مارمولک ها و موش ها را دوست دارم، زیرا بیشتر مردم از آنها متنفرند، اما اگر همیشه یکسان بمانند از آنها خسته می شوم. گاهی اوقات شکل آنها را ده ها بار تغییر می دهم. روز.” ارویک گفت: تو باهوشی. “من نشنیدم.
رنگ مروارید اصل : که هیچ افسون یا کلمات جادویی بر زبان آورید. تنها کاری که کردید این بود که موجودات را لمس کنید.” “اوه، شما اینطور فکر می کنید؟” او پاسخ داد. خوب، اگر دوست دارید، خودتان آنها را لمس کنید و ببینید که آیا می توانید شکل آنها را تغییر دهید. اسکیزر گفت: “نه، من جادو را نمی فهمم و اگر می فهمیدم، سعی نمی کردم از مهارت تو تقلید کنم.
تو یک یوکوهو فوق العاده ای، در حالی که من فقط یک اسکیزر معمولی هستم.” به نظر میرسید که این اعتراف ریرا را خوشحال میکرد، که دوست داشت از جادوگری او قدردانی شود. “حالا میری؟” او پرسید. “ترجیح می دهم تنها باشم.” ارویک گفت: ترجیح می دهم اینجا بمانم. “در خانه شخص دیگری، جایی که شما تحت تعقیب نیستید؟” “آره.” “آیا کنجکاوی شما هنوز ارضا نشده است؟” ریرا با لبخندی خواست. “نمی دانم.