امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی یخی
رنگ مرواریدی یخی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت رنگ مرواریدی یخی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با رنگ مرواریدی یخی را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
رنگ مرواریدی یخی : اما اکنون تمام بدی های خود را فراموش کرده بود و احتمالاً بعد از آن زن خوبی می شد. با انجام این کارها به شیوه ای رضایت بخش، پرنسس اوزما و افرادش با سه آدپت خداحافظی کردند و با خوشحالی از ماجراجویی های جالب خود به شهر زمرد عزیمت کردند. آنها از جاده ای که اوزما و دوروتی از آن عبور کرده بودند، بازگشتند و توقف کردند تا اسب اره و واگن قرمز را به آنجا برسانند.
رنگ مو : جایی که اسکیزرها به گرمی از آنها استقبال کردند. قبل از همه گردهمایی پرنسس اوزما از یک ایوان کاخ سخنرانی کرد و از آنها خواست که او را به عنوان حاکم قانونی خود بشناسند و قول دهند که از قوانین سرزمین اوز پیروی کنند. در عوض او موافقت کرد که از آنها در برابر همه آسیبهای آینده محافظت کند و اعلام کرد که دیگر مورد ظلم و آزار قرار نخواهند گرفت.
رنگ مرواریدی یخی
رنگ مرواریدی یخی : گلیندا گفت: «حالا میتوانیم بالا برویم و تبریک اسکیزرها و دوستانمان اعزامی نجات را دریافت کنیم». آن سوی آب، در ساحل دریاچه، دختر تکه تکه تکان به آنها خوش آمد گفت. فصل ۲۴ پیروزی گلیندا البته همه کسانی که به اکسپدیشن گلیندا پیوسته بودند بلافاصله از پل عبور کردند و به جزیره رفتند.
این امر اسکیزرها را بسیار خوشحال کرد و وقتی اوزما به آنها گفت که ممکن است ملکه ای را برای حکومت بر آنها انتخاب کنند که به نوبه خود تابع اوزمای اوز خواهد بود، آنها به بانو اورکس رای دادند و در همان روز مراسم تاج گذاری ملکه جدید برگزار شد. برگزار شد و اورکس به عنوان معشوقه قصر نصب شد. ملکه ارویک را برای نخست وزیری خود انتخاب کرد.
زیرا سه آدپت از قضاوت خوب، وفاداری و زیرکی او خبر داده بودند و همه اسکیزرها این انتصاب را تایید کردند. گلیندا، جادوگر و آدپت ها روی پل ایستادند و افسونی خواندند که دوباره دریاچه را کاملاً پر از آب کرد و مترسک و دختر تکه تکه به بالای گنبد بزرگ رفتند و شیشه ای را که جدا شده بود جایگزین کردند. اجازه دهید گلیندا و پیروانش وارد شوند.
هنگام غروب، اوزما دستور داد که یک جشن بزرگ آماده شود، که هر اسکیزری به آن دعوت شده بود. روستا به زیبایی و زیبایی تزئین شده بود روشن شد و موسیقی و رقص تا ساعات پایانی برای جشن آزادی مردم وجود داشت. زیرا اسکیزرها نه تنها از آب دریاچه بلکه از ظلم ملکه سابق خود رها شده بودند. هنگامی که مردم شهر زمرد صبح روز بعد آماده رفتن شدند.
رنگ مرواریدی یخی : ملکه اورکس به اوزما گفت: فقط از یک چیز برای مردمم می ترسم، و آن دشمنی سودیک وحشتناک هه های تخت است. او هر لحظه ممکن است به اینجا بیاید و سعی کند ما را آزار دهد، و اسکیزرهای من مردمی صلح جو هستند. قادر به مبارزه با فلت هدهای وحشی و عمدی نیست.» اوزما با اطمینان گفت: نگران نباش. “ما قصد داریم در مسیر خود در کوه افسون شده توقف کنیم و را به دلیل اعمال ناشایستش مجازات کنیم.” این اورکس را راضی کرد و هنگامی که اوزما و پیروانش از روی پل به ساحل رفتند و دوستان خود را ترک کردند.
همه اسکیزرها آنها را تشویق کردند و کلاه و دستمال خود را تکان دادند و گروه نواختند و خروج واقعاً یک مراسم طولانی بود. به یاد آورد. سه آدپت در جادو، که قبلاً عاقلانه و با ملاحظه بر سر فلتهدها حکومت میکردند، همراه با پرنسس اوزما و مردمش رفتند، زیرا به اوزما قول داده بودند که در کوه بماند و دوباره شاهد اجرای قوانین باشند.
به گلیندا همه چیز در مورد فلت هدهای کنجکاو گفته شده بود و او با جادوگر مشورت کرده بود و برنامه ای را برای اینکه آنها را باهوش تر و قابل قبول تر نشان دهد، تنظیم کرده بود. هنگامی که مهمانی به کوه اوزما رسید و دوروتی به آنها نشان داد که چگونه از اطراف دیوار نامرئی عبور کنند – که پس از دگرگونی آدپت ها توسط ساخته شده بود.
و چگونه به پله های بالا و پایین که به قله کوه منتهی می شد دست پیدا کنند. Su-dic نزدیک شدن به مهمانی را از لبه کوه تماشا کرده بود و وقتی دید که سه آدپت فرم طبیعی خود را پیدا کرده اند و به خانه قبلی خود باز می گردند، ترسید. او متوجه شد که قدرتش به زودی از بین خواهد رفت و با این حال تصمیم گرفت تا آخرین لحظه بجنگد.
او همه افراد مسطح را جمع کرد و آنها را مسلح کرد و به آنها گفت که همه کسانی را که از پلکان بالا می آمدند دستگیر کنند و آنها را از لبه کوه به دشت پایین پرتاب کنند. اما با وجود اینکه از دیکتاتور عالی می ترسیدند، که تهدید کرده بود در صورت عدم اطاعت از دستورات او آنها را مجازات خواهد کرد، به محض دیدن سه آدپت، اسلحه خود را به زمین انداختند و از حاکمان سابق خود التماس کردند.
که از آنها محافظت کنند. سه آدپت به فلت هدهای هیجان زده اطمینان دادند که چیزی برای ترسیدن ندارند. با دیدن اینکه مردمش شورش کرده بودند، سودیک دوید دور شد و سعی کرد پنهان شود، اما آدپت ها او را پیدا کردند و او را به زندان انداختند و تمام قوطی های مغزش را از او گرفتند. پس از این تسخیر آسان گلیندا نقشه خود را که قبلاً توسط اوزمای اوز تأیید شده بود.
رنگ مرواریدی یخی : به گفت و آنها با خوشحالی با آن موافقت کردند. بنابراین، در طی چند روز آینده، جادوگر بزرگ، به نوعی، تمام سرهای تخت در کوه را متحول کرد. وقتی آنها را یکی یکی می گرفت، قوطی مغزی که متعلق به هر کدام بود را باز کرد و محتویات آن روی سر صاف پخش شد و پس از آن، به وسیله او او با هنر جادوگری باعث شد تا سر بر روی مغزها رشد کند.
به روشی که بیشتر مردم آن را می پوشند – و بنابراین آنها مانند سایر ساکنان سرزمین اوز باهوش و زیبا شدند. وقتی با همه به این شکل رفتار شد دیگر اصلاً فلت هدها وجود نداشتند و آدپت ها تصمیم گرفتند نام افراد خود را کوهنورد بگذارند. یکی از نتایج خوب جادوی گلیندا این بود که دیگر هیچ کس نمی توانست از مغزهای متعلق به او محروم شود و هر فرد دقیقاً سهمی را داشت که حقش بود.
بخشی از مغز او داده شد سر صاف او مانند دیگران گرد شده بود، اما او از تمام قدرت برای انجام شیطنت های بیشتر محروم بود، و در حالی که آدپت ها دائماً او را تماشا می کردند، مجبور می شد مطیع و فروتن شود. خوک طلایی که در خیابان ها غرغر می کرد، بدون هیچ مغزی، توسط گلیندا مأیوس شد و به شکل زن او مغز و سر گرد به او دادند. این همسر سودیک زمانی حتی از شوهر شرورش هم بدتر بود.