امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
پلاتینی فرانسه
پلاتینی فرانسه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت پلاتینی فرانسه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با پلاتینی فرانسه را برای شما فراهم کنیم.۳۱ فروردین ۱۴۰۳
پلاتینی فرانسه : و آنجا، یکباره جلوی چشمانم بلند می شود و از آن لبه بلند می شود، چیزی شبیه یک درگاه شوم است، از دو تیرک سیاه که یکی بر دیگری تکیه دارند، با چیزی مانند یک پوست سر پاره شده از وسط آویزان است.
رنگ مو : به او زنگ میزنم: “آنجا هستی، پسر پیر؟” – “بله، جلوی تو،” او به سمت من گریه میکند و برمیگردد. وقتی می چرخد از باد و باران بوفه ای به صورتش می آید، اما می خندد. چهره شاد صبح او با او می ماند. هیچ بارانی نمی تواند محتوایی را که در قلب قوی و استوار خود دارد از او سلب کند. هیچ شب بدی آفتابی را که چند ساعت پیش دیدم افکار او را تسخیر کرد خاموش نکرد.
پلاتینی فرانسه
پلاتینی فرانسه : زیرا کف سنگر در حال چسبندگی است. وقتی داخل میشویم، به سختی وقت داریم شمعی روشن کنیم، روی یک تکه سنگ چسبیدهایم، و همه جا بلرزیم – “بیا، در مسیر!” ما خودمان را به تاریکی مرطوب و بادخیز بیرون می بریم. من می توانم شانه های قدرتمند پوترلو را تاریک ببینم. در صفوف ما همیشه در کنار هم هستیم. وقتی راه میافتیم.
ما راهپیمایی می کنیم و با همدیگر برخورد می کنیم و تلو تلو می زنیم. باران پیوسته است و آب در کف سنگر جاری است. با خیس شدن خاک، توری های کف تولید می شوند. برخی از آنها به راست یا چپ شیب دارند و ما روی آنها می لیزیم. در تاریکی نیز نمی توان آنها را دید، بنابراین در چرخش ها از دستشان می افتیم و پاهای خود را در سوراخ های پر از آب می گذاریم.
حتی در خاکستری شب، درخشش تیغه کلاه پوترلو را که مانند سقفی از زیر سیلاب جاری است، از دست نخواهم داد، و نه پشت پهنی که با مربعی از پوست روغنی درخشان آراسته شده است. قدمهایم را در قدمهایش قفل میکنم، و گهگاه از او سؤال میکنم و او به من پاسخ میدهد – همیشه با شوخ طبعی، همیشه آرام و قوی. وقتی دیگر از شبکه های چوبی کف نمانده، در گل و لای غلیظ ول می کنیم.
الان هوا تاریک است. یک توقف ناگهانی رخ می دهد و من روی پوترلو پرتاب می شوم. بالاتر، سرزنش های نیمه عصبانی را می شنویم – “این چه شیطانی، سوار می شوی؟ ما از هم می پاشیم!” “من نمی توانم ران هایم را گیر کنم!” با صدای رقت انگیزی پاسخ می دهد غرق شده بالاخره روشن می شود و ما باید بدویم تا از بقیه شرکت سبقت بگیریم.
ما شروع به نفس نفس زدن و شکایت می کنیم، و علیه کسانی که رهبری می کنند غرغر می کنیم. پاهای ما تصادفی پایین می رود. تلو تلو می خوردیم و خود را از دیوارها بالا می گیریم، طوری که دست هایمان با گل گچ بری می شود. راهپیمایی به یک ازدحام تبدیل می شود، پر از سر و صدای چیزهای فلزی و سوگند. در باران مضاعف توقف دوم وجود دارد.
پلاتینی فرانسه : یک نفر افتاده است، و هول عمومی است. خودش را برمی دارد و ما دوباره راه می افتیم. سعی می کنم کلاه پوترلو را که شب ها در مقابل چشمانم می درخشد را از نزدیک دنبال کنم، و هر از گاهی فریاد می زنم: “خیلی خب؟” – “بله، بله، خوب” او در حالی که پف می کند و می دمد، پاسخ می دهد. صدا همیشه آواز می خواند و طنین انداز است.
کولهپشتیهای ما که در این مسابقه غلتان زیر حمله عناصر پرتاب شدهاند، شانههای ما را میکشند و آسیب میزنند. این سنگر در اثر رانش زمین اخیر مسدود شده است و ما به سمت آن فرو می رویم. باید پاهایمان را از زمین نرم و چسبیده پاره کنیم و در هر قدم آنها را بالا ببریم. سپس، هنگامی که این گذر به زحمت انجام شد.
دوباره به داخل جوی لغزنده فرو می افتیم که در پایین آن دو شیار باریک چکمه پوش وجود دارد که پای انسان را مانند رذیله نگه می دارد و حوض هایی وجود دارد که با یک آبراه به داخل می رود. چلپ چلوپ عالی در یک جا باید خیلی کم خم شویم تا از زیر پل سنگین و چسبناکی که از سنگر می گذرد عبور کنیم و به سختی از آن عبور کنیم.
ما را وادار می کند که در گل زانو بزنیم، خود را روی زمین پهن کنیم و چند قدمی چهار دست و پا بخزیم. کمی دورتر، تغییراتی برای اجرا وجود دارد، همانطور که ما یک پست را درک می کنیم که فرورفتن زمین در وسط راه آهن شیب دار شده است. به یک گذرگاه سنگر می رسیم. “الونز، به جلو! مراقب خودتون باشید.
پسرها!” آجودانی که خود را در گوشه ای پهن کرده تا اجازه دهد عبور کنیم و با ما صحبت کند، می گوید. “این یک نقطه بد است.” صدایی به قدری خشن فریاد می زند که «تمام کار تمام شد» که نمی توانم گوینده را شناسایی کنم. دیگری در انتهای باد و عضله اش ناله می کند: “لعنتی! بسه دیگه، اینجا می ایستم.” “میخواهی من چه کاری برات انجام بدم؟” آجودان پاسخ می دهد: “تقصیر من نیست.
نه؟ آلونز، دست به کار شوید، نقطه بدی است – در آخرین کمک گلوله باران شد!” از میان طوفان باد و آب پیش می رویم. به نظر می رسد که ما همیشه پایین و پایین می رویم، مانند یک گودال. لیز میخوریم و غلت میزنیم و به دیواره سنگر فرو میرویم که آرنجهایمان را محکم به داخل آن میبریم تا دوباره خودمان را به حالت قائم پرتاب کنیم. رفتن ما نوعی اسلاید طولانی است.
پلاتینی فرانسه : که چگونه و هر کجا که می توانیم در آن پیگیر هستیم. آنچه مهم است این است که فقط به جلو، و تا حد امکان مستقیم لغزش کنید. ما کجا هستیم؟ سرم را با وجود رگبار باران از این خلیجی که در آن دست و پنجه نرم می کنیم، بلند می کنم. در برابر پس زمینه به سختی قابل تشخیص آسمان مدفون، می توانم لبه سنگر را تشخیص دهم.