امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
هایلایت مو رنگی
هایلایت مو رنگی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت هایلایت مو رنگی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با هایلایت مو رنگی را برای شما فراهم کنیم.۱۴ مهر ۱۴۰۳
هایلایت مو رنگی : احتمالا می تواند شک داشته باشد صداقت او صورت مرد از خودش بود گواهی اعتماد کامل او خود رفتار و آداب او غیرقابل قبول بود همیشه خود مرد تجسم بود از حقیقت. بر این اساس، زمانی که من برخی از خالکوبی را مشاهده کردم یک روز روی بازویش آثاری که به من گفت زمانی که او در نیروی دریایی بود.
رنگ مو : آنجا قرار گرفتند به ذهنم خطور نمی کند که از او در مورد حقیقت سوال کنم[۴۱] از آن داستان برعکس، من به این فکر کردم لحظه توضیح احتمالی کل موضوع: شاید او یک جراح بوده است خدمات، و اگر چنین است ناآگاهی فنی خود را از قایق سواری اصلاً غیرقابل پاسخگویی نبود.
هایلایت مو رنگی
هایلایت مو رنگی : من با این حال، از دیدن این نامه ها شگفت زده شد روی بازوی او واقعیتی که او داوطلبانه توضیحی در مورد آن ارائه کرد. او گفت: «اسم من راسل نیست، اما والاس اگرچه برای سالهای زیادی من ترجیح دادهام از مادرم استفاده کنم اسم پدر من.” البته من از او نپرسیدم که بی ادب نباشد.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
سوالات او در کل بیش از حد یک جنتلمن بود تا من به چنین چیزی فکر کنم قبول کردم توضیحاتش را داد و به خواسته اش احترام گذاشت هنوز “راسل” نامیده می شود. او نه را تحمیل کرد عهد رازداری با من بود، اما من او را نگه داشتم راز مقدس، احترام به آن به عنوان یک محرمانه ارتباط از یک آقا به آقا دیگر من به سختی آن را در ذهن خودم.
حل و فصل کرده بودم که ارتباط راسل با نیروی دریایی برقرار بود ظرفیت یک جراح، وقتی او آمد روز با این درخواست که ممکن است به او اجازه داده شود رفتن به چارلستون به منظور ایستادن آزمون برای پذیرش در نیروی دریایی به عنوان یک افسر این بار، اعتراف می کنم، شگفت زده شدم.
و بنابراین من با او به چارلستون و قبل از آن رفتم تخته. در کمال تعجب، او امتحان خود را قبول کرد[۴۲] چنان درخشان، که او مأمور شد به یکباره و فرماندهی جدید قرار داده است قایق تفنگی ساخته شده است.
اندکی بعد او رسیدگی کرد کشتی او به خوبی در یک مبارزه خارج از بندر برای تضمین یک تعریف رسمی و ارتقاء. حدود یک هفته بعد از آن رویداد من آن را فهمیدم او نیروی دریایی را ترک کرده بود و در میان آنها بود گم شده ظاهراً بیچاره یک بود مردی که از گذشته اش فرار می کند و هیچ به اندازه تمایز برای او فاجعه بار بود.
بنابراین من راسل را از دست دادم و تا اوت، ۱۸۷۳، من دیگر از او چیزی نشنیده ام. داشتم a را ویرایش می کردم هفته نامه خانوادگی در نیویورک در آن زمان زمان، و به طرز عجیبی من تازه شروع کرده بودم این طرح آشنایی منفرد را بنویس وقتی راسل خودش وارد دفتر من شد ۲۴۵ برادوی و از من پرسید.
هایلایت مو رنگی : که آیا یادم هست؟ به او. او خوب لباس پوشیده بود، در یک کت و شلوار آرام آرام، و به ندرت تغییر کرده بود. او به من گفت که متاهل بود و در معینی زندگی می کرد شماره در خیابان ۴۳d غربی; که داشت تمرین می کرد حقوق، عضو ارشد شرکت بودن وینترموت و راسل، به خاطر نام واقعی او وینترموت بود و شریک او، راسل، از طرف مادر پسر عمو بود.
او کارت شرکت را به من داد و التماس کرد او را هم در خانه و هم در خانه او بخوانند دفتر که البته قول داده بودم انجام بدم. اول زنگ زدم تو خونه خوش ساخت بود یکی از آجر فشرده، و به نظر می رسید که پوشیده است.
چیزی از وقار خود راسل، ایستاده به عنوان آن را در یک ردیف از مدعی تر عمارت های سنگی قهوه ای صفحه در – برای در آن زمان هنوز از صفحات در استفاده می شد کلمه ساده “وینترموت” “آیا آقای وینترموت در خانه است؟” من پرسیدم. “فرمانده وینترموت در کتابخانه اش است.” لاکی پاسخ داد و تاکید خاصی بر آن داشت.
عنوان نیروی دریایی “آه، قطعا، فرمانده وینترموت،” من جواب داد. “فراموش کرده بودم. می دهی او کارت من؟ من یک دوست قدیمی هستم.» من را به سالن نشان دادند، – به وضوح آپارتمان خوش سلیقه، مبله دقیقاً به همان شکل من باید انتظار داشتم راسل آن را فراهم کند.
بعد از کمی در باز شد و یک پیرمرد جنتلمن، آشکارا انگلیسی، با نگه داشتن وارد شد کارت من به شکلی متحیرانه قبل از عینک او بینی گفت: مرا ببخش. «بنده باید شما را اشتباه فهمیده اند او شما را اعلام کرد به عنوان یک دوست قدیمی.» پاسخ دادم: بله، من فرمانده خواستم.
وینترموت.” آقا پاسخ داد: من او هستم. “اگر چه من مطمئناً نمی توانم نام شما را تشخیص دهم یا صورتت. حتما اشتباهی رخ داده است.» من پاسخ دادم: “به نظر می رسد قطعا وجود دارد.” «مگر اینکه آقای دیگری در شما باشد[۴۴] خانواده. کسی که من به دنبالش هستم ویلیام است.
وینترموت که مادرش راسل نام داشت.» پاسخ داد: «پس قطعاً من آن مرد هستم همدم من. «اسم من ویلیام وینترموت است و نام مادرم راسل بود. آنجا هیچ آقای دیگری در خانه زندگی نمی کند، و تا جایی که من شنیده ام هیچ چیز دیگری وجود ندارد ویلیام وینترموت در هر کجا.” جز این نمی شد.
کاری کرد معذرت خواهی کن و مرخصی ام را بگیر که همین کار را کردم با مهربانی تا آنجا که می توانستم تحت شرایط. بالاخره از دست راسل عصبانی شدم. من بودم اغلب به اندازه کافی از او متحیر می شود. این بار من بودم پر از کینه من بلافاصله به دنبال دفتر حقوقی رفتم.
راسل کارتی که من حفظ کرده بودم تمام اطلاعات لازم را به من داد محل اختفای آن است و من دیری نپایید که آن را پیدا کردم. آقای وینترموت آنجا بود. آقای راسل هم همینطور. اما مردی که من دنبالش بودم هم نبود. هیچکدام تا به حال نام او را نشنیده بودند.
من هنوز در مورد این سؤالات گیج مانده بودم: راسل کیست؟ بالاخره او دروغگو است؟ یا اینکه او صرفاً یک تصادف قابل توجه است مطالب فوق را منتشر کردم.
هایلایت مو رنگی : طرح در یک مجله کوچک ماهانه چاپ شده است در یک شهر کالج مبهم در ایلینوی، که داشت[۴۵] تیراژ تنها چند صد نسخه و در کل فقط پنج ماه زندگی کرد.