امروز
(سه شنبه) ۱۳ / آذر / ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس : از این طرف ساختمان هایی با برچسب بهداشت عمومی، و ساختمان هایی با برچسب سوابق عمومی در آن طرف. بعد به آن زندان می آیی به همان اندازه که نامش وحشتناک است به عنوان برج لندن در مفهوم خود رمانتیک است – مقبره ها. خود این سازه، خوشهای از بالهای نسبتاً باریک، از پشت دیوارهای تیرهاش با عنصری از لطف بالا میآید.
رنگ مو : برخلاف آن تودههای سرد، چمباتمهای و قالبگیری که این نام تاریخی را به وجود آورد و به ارث گذاشت. اوه با این حال، آن پنجرههای میلهدار، ردیف به ردیف، به همنوعان دلهرهای میدهند که نمادهای زشت فناپذیری ما را به دنبال دارد. حتی اگر هیچ کاری انجام نداده ای، باعث می شود احساس کنی که مثل درونت غش می کنی! در دیوار جنوبی در کوچکی وجود دارد.
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس : مانند لانه خرگوش، با گروهی کوچک در اطراف آن، و شلوغی بسیار کوچکی در جریان است. ایستاده در این قسمت از درگاه، گویی کاری برای انجام دادن در راه تعلق داشتن به آنجا وجود دارد، بدنی عجیب و غریب و بیضی شکل است که به نظر می رسد ممکن است همان چیزی باشد که به آن «زن سیبی» می گویند. این در با “ورودی بازدیدکنندگان” مشخص شده است.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
این چه چیزی است که همه مردم این طرف خیابان در حال مکث هستند تا آنجا را نگاه کنند؟ یک کابین طراحی شده است. از این به آرامی گام برمی دارد (یا چشمک می زند) رویایی سرگیجه. کلاه «فلاپی»، چرخش دامن کمرنگ، جورابهایی با رنگ صورتی که تا قد انحنای کامل پشت زانو میدرخشند، کفشهای پاشنه بلند ساتن که بر روی انگشتان پا میرقصند.
او از در تاریکی می چرخد. یک ولگردی با ظاهری کبود به دوستم می گوید: «همه ی آن ها ویژگی های خود را دارند. در شمال، سه طبقه بالاتر، زندان با آن بنای افسانهای «پل آهها» به ساختمان دادگاه متصل میشود.
صحنه پر جنب و جوش قبل از ورودی اصلی این عمارت در خیابان سنتر. جریانهایی از چهرهها که با عجله از پلههای جلوی عریض بالا میروند – در راه رسیدن به یک روز شلوغ در اوج فصل جنایت. تاکسیها به سمت بالا پرواز میکنند و گروههای پچ پچ را مانند یک تئاتر تخلیه میکنند.
باز کردن درب تاکسی باز می شود، جهش سه. چند مرد جوان بسیار سخت قیافه، از آن قامت اره شده و تنومند اغلب در این نوع از مردان جوان بسیار سخت دیده می شود. شیک پوشیده، اینها؛ بین آنها یکی از نوع “اوه!-تو-زیبا-عروسک”. آنها به سرعت از پلهها بالا میروند، گویی به خوبی با این مکان آشنا هستند. مربای معمولی داخل. دوست من از یک مهماندار فهمید که مقصد خاص او دو پرواز به بالا است.
له شدن عالی در آسانسور. مرد آسانسوری با خوشحالی به یکی از آشنایانش که بیرون در خانه اش می بیند صدا می زند: “اگر ضعیف نشوی زندگی عالی است!” دوست من دور بالکن می چرخد،به اصطلاح، طبقه بالا. مرکز ساختمان از طبقه همکف تا پشت بام باز است. جلوه: جادار، زیبا، تزیین شده در غنای خانه ای از اپرای بزرگ. درب مناسب را پیدا می کند.
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس : کارت روی دیوار نزدیک. چند نفر (جوانان خشن با کلاه و یقه نرم) در حال خواندن آن هستند. این لیست مراحل روز قبل در این اتاق دادگاه را نشان می دهد. می گوید: فلانی; آدم کشی؛ متهم (یا چیزی شبیه به آن). سپس اسامی وکلای مدافع ذکر شده است.
دوست من فکر می کند، من این بار به فروشگاه واقعی رسیده ام. او هنوز چند لحظه فرصت دارد، و بنابراین به سمت دری در طرف مقابل ساختمان قدم می زند. کارت دیگری وجود ندارد. چیزهای مشابه: قتل، قتل، سرقت بزرگ، قتل، قتل، قتل. (اگر باور نمی کنید، به آنجا بروید و به آن کارت ها نگاه کنید.) “گربه مقدس!” دوستم با خود میگوید، “بسیار کمی از این جنایات وارد روزنامهها میشود.
اینطور نیست؟ من هرگز در مورد هیچ یک از این موارد نشنیدهام.” وارد اتاق دادگاه می شود می نشیند. اتاقبه زودی پر شد اکنون در تجربه دوست من به عنوان یک هیئت منصفه کوچک، او خود را در میان یک گروه نسبتاً عجیب و غریب از شخصیت های بسیار کوچک پیدا کرده بود که غالباً از نظر ظاهری تا حدودی غمگین بودند.
در اینجا او بسیار تحت تأثیر کیفیت مشخص و درجه یک ظاهر تقریباً هر مردی در اتاق قرار گرفت. همچنین، پیش از این، او با ناراحتی فراوان مشاهده کرده بود که یک دادگاه حقوقی میتواند حدود بیست و نه برابر زمان را برای انجام یک موضوع بسیار ساده که به موضوعی با پیامد مشابه در هر دفتر تجاری عملی اختصاص میدهد، صرف کند.
اینجا در این آسیاب پر رونق برای رسیدگی به جرایم بزرگ، منشی دادگاه (یا هر چه شما او را صدا می کنید) پانزده دقیقه قبل از ساعت تعیین شده برای باز شدن دادگاه شروع به فراخوانی اعضای هیئت منصفه حاضر کرد. و به همین ترتیب، امور با اعزام به خوبی پیش رفت. «اویز-ممبل-جاببر-جاببر-یاه میو-واو-جمبل-جاببر-جمبل» (یا هر شیطون که هست)، خادمی که آن را فریاد می زند آواز خواند.
همه به یکباره از جای خود بلند می شوند. آنور تنومندش وارد میشود، با تند تند تاب میخورد، لباسش از پشت بیرون میآید و به تخت سایبان چوبیاش سوار میشود. صورت درشت، براق، نسبتاً خوش تیپ، سبیل های تیره مرتب، و عینک های چشمی در حال چرخشاز یک روبان مشکی پهن اثر کلی که میتوان آن را «مرد باشگاهی» سنگینوزن نامید، به نظر میرسد که وقتی با «پسران» بیرون میآید، ممکن است بسیار دلچسب باشد.
در پشت اتاق باز می شود صدای قدم های راهپیمایی سپس از میان یک قفس باغ وحش مانند در دو طرف اتاق، سه چهره دیده میشوند که یکی در وسط لباس غیرنظامی تنومند، جلو و عقب افسر یونیفرم پوشیده شده است. آنها در این سمت از راه آهن صف می کشند که اعضای هیئت منصفه را از منطقه ای در برابر قاضی حصار می کشد. هیکل تنومند خیلی خوش لباس است.
محکم روی پای خود می ایستد و چشمانش مستقیماً به قاضی تعلیم داده می شود. کلاه نرم تیره ای را در دستان خود دارد که آن را پشت سرش می بندد. چیزی که از یک موقعیت تا حدودی به سمت عقب از کناره صورت او دیده میشود، جای زخم سنگینی را نشان میدهد، که ظاهراً نتیجه یک ضربه چاقو بر روی یک گونه است.
آرایشگاه زنانه نزدیک میدان قدس : قاضی کف دستش را روی هم می گذارد و این شخص را خطاب می کند. او شروع می کند: «شما متهم به قتل هستید. او این را با ملایمت می گوید، به شیوه ای تا حدی سرزنش آمیز، گویی که گفته است: “رفیق بد، هموطن بد.” درست در آن زمان، “برای متهم!” یک خدمتکار را صدا می کند و چهره دیگری با عجله جلو می رود.