امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی ثریا اسپری
سالن زیبایی ثریا اسپری | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی ثریا اسپری را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی ثریا اسپری را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی ثریا اسپری : داستانی برای مردان این داستان کوچک برای زنانی که آن را می خوانند ناامید کننده خواهد بود. همه آنها خواهند گفت: “من چیزی در آن نمی بینم.” احتمالا چیز زیادی نیست. خانم جسامین در هیوستون زندگی می کند. شما می توانید هر روز با هر تعداد خانمی که در خیابان اصلی قدم می زنند ملاقات کنید که بسیار شبیه او هستند.
رنگ مو : او به هیچ وجه معروف یا خارق العاده نیست. او خانواده خوبی دارد، شرایط متوسطی دارد و در خانه خودش زندگی می کند. من او را یک زن معمولی می نامم اگر این بدان معنا نباشد که برخی از آنها کمتر از حد متوسط هستند، که این یک کنایه غیرمنتظره خواهد بود. خانم جسامین یک زن واقعی است. او همیشه ابتدا با پای چپش روی ماشین خیابانی قدم میگذارد.
سالن زیبایی ثریا اسپری
سالن زیبایی ثریا اسپری : در روزهای گلآلود، برفیترین زیر دامنهای توریاش را میپوشد، و میتواند مجله را برش دهد، ساعت را بچرخاند، گردو بچیند، صندوق عقب را باز کند و پایهی مرکب را تمیز کند. یک سنجاق سر او می تواند ۲۰ دلار پیرایش کند و یک لباس قدیمی را بسازد، بنابراین شما نمی توانید آن را از یک لباس پانزده دلاری جدید تشخیص دهید.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
او باهوش است، روزنامهها را مرتب میخواند و یک بار دستور پخت غذا را از مجلهای قدیمی که جایزه ارائه شده توسط روزنامه را برای بهترین دستورالعملهای اصلی برای تهیه پای گوجهفرنگی دریافت کرده بود، برش داد. شوهرش آنقدر به مدیریت خانه اش اطمینان دارد که تمام امور خانه را به او اعتماد می کند و گاهی تا ساعت آخر شب او را به عهده می گیرد.
خانم جسامین متفکر، خوش قلب و مدیری عالی است. او دو فرزند دارد، یک پسر کوچک ۷ ساله و یک دختر کوچک ۴ ساله که به شدت به آنها علاقه دارد. به محض اینکه دستمزد آقای جسامین افزایش پیدا کرد، جسامین ها قرار است آشپز نگه دارند، اما در حال حاضر خانم جسامین کار خودش را انجام می دهد.
در حین انجام وظایفش به بچه ها یک کاغذ سوزن، قیچی، چند بسته نمونه رنگ آنیلین و یک جعبه کبریت ایمنی می دهد تا با آنها بازی کنند و در فواصل پخت و جارو کردن اتاق هایی که با عجله وارد می شود، می بوسد. و آنها را در آغوش می گیرد و سپس با آواز خواندن به سمت محل کارش پرواز می کند.
یک روز بعدازظهر هفته گذشته، خانم جسامین روی تخت دراز کشیده بود و روزنامه یکشنبه را می خواند. بچهها حبابهای صابون را با چند لوله قدیمی از جنس جسامین که او پر از نیکوتین بود، دور انداخته بودند. خانم جسامین در حال خواندن گزارشی از رفتارهای ظالمانه با کودکان بود که توسط انجمن جری کشف شده بود.
و وقتی به مادران بیدل و جنایتکار این سرزمین فکر میکرد، اشک از چشمانش سرازیر شد. به کوچولوهای بی گناهشان در حال حاضر او به خواب رفت و این خواب را دید: او در یک اتاق بزرگ تنها بود. صدای زنگ در و صدای پاها را شنید که در سالن بیرون رفتند و مردند. اتاق عجیبی بود، و او رفت تا آن را بررسی کند.
سالن زیبایی ثریا اسپری : جلوی آینه مکث کرد و انعکاس خود را دید، و ببین، کودک کوچکی بود، در صورتی سفید، با چشمهای گشاد و شگفتانگیز و فرهای تیره درهم. صدای بسته شدن در ورودی زیر پله ها و باز و بسته شدن دروازه را شنید. او شروع به بازی در اطراف اتاق با تعدادی عروسک و عکس کرد و برای مدتی کاملاً خوشحال بود.
او لباس عروسکش را درآورد و لباس پوشید و آرام با آن صحبت کرد و آن را در رختخواب گذاشت. او میتوانست از پنجره بیرون را ببیند، اما چند درخت تنومند در حیاط رشد کرده بودند و باد شاخهای را به گوشه خانه کوبید و صدای عجیبی ایجاد کرد که او را ترساند. سپس در کمد را دید که باز ایستاده بود و تعداد زیادی بطری به شکل های مختلف روی یک قفسه کم.
او یک صندلی را جلوی قفسه کشید و داخل آن رفت. بطری ها انواع مایعات رنگارنگ زیبا را در خود داشتند و او برخی از آنها را پیدا کرد که می توانست به راحتی چوب پنبه ها را از آنها بیرون بکشد. یکی دو تا از چوب پنبه ها را چشید. برخی از آنها شیرین و خوب و یکی تلخ و بد مزه بود. یک بطری پر از چیزی شفاف مانند آب بود.
بنابراین او آن یکی را گرفت و چوب پنبه را بیرون آورد، اما بطری از دستش لیز خورد، روی زمین افتاد و شکست. جایی که مایع ریخته شد، بخار کرد و پاشید و سبز شد و نوعی بخار داغ و گزنده پدید آمد. او پایین آمد و شروع به احساس تنهایی و ترس کرد. او سه چهار بار با صدای بلند «ماما» را صدا کرد، اما تمام خانه ساکن بود.
بعد شروع کرد به گریه کردن و به طرف در دوید. درست در همان لحظه او فکر کرد که چیزی از پشت تخت شنیده است، و جیغ زد و با دستانش به در زد و گریه کرد که مادرش بیاید. کسی جوابش را نداد سپس با ترس کمی گوش داد و خزید و عروسکش را از تختش بیرون آورد و در گوشه ای خم شد و عروسکش را محکم در آغوش گرفت و قلبش به شدت می تپید و با چشمانی ترسیده به مکان تاریک زیر تخت نگاه کرد.
در حال حاضر او یک جعبه قرمز زیبا روی یک میز دید و کنجکاوی برای لحظه ای بر ترس او غلبه کرد. او جعبه را باز کرد و تعداد زیادی چوب کوچک بامزه را دید که سرهای گرد کوچکی روی آنها قرار داشت. او روی زمین با آنها بازی می کرد و خوک های کوچک و حصارها و خانه ها می ساخت.
در حال تغییر وضعیت پاشنهاش به چوبهای کوچک افتاد و لحظه بعد شعلهای بزرگ شعلهور شد، لباسش را گرفت و با جیغی بلند، در حالی که در شعلههای سوزان و سوزان پیچیده بود، در عذابی از درد و درد به سمت در قفل شده دوید. وحشت جسامین خانم با شروعی از خواب بیدار شد و به طرز وحشیانه ای از روی تخت بلند شد.
بچهها با خوشحالی روی زمین بازی میکردند و او بهسمت آنها دوید و به شکرانه اینکه رویای وحشتناک تمام شده بود، آنها را در آغوش گرفت. چقدر او آرزوی کسی را داشت که بتواند آن را با او در میان بگذارد و با او همدردی کند.
سالن زیبایی ثریا اسپری : سه بلوک دورتر، خانم فلاتر، بهترین دوست و محرم او زندگی می کرد. مدت زیادی بود که خانم جسامین خوابی ندیده بود که چنین تأثیری در ذهن او ایجاد کرد.