امروز
(جمعه) ۱۸ / آبان / ۱۴۰۳
سالن زیبای شیمر
سالن زیبای شیمر | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبای شیمر را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبای شیمر را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبای شیمر : و از چنین اشتیاق نمیتوانستم تخمین بزنم، مگر با گشاد شدن معجزهآسا آن چشمهایی که در یک لحظه مرا بسیار خوشحال و وحشت زده کردند – با ملودی تقریباً جادویی، مدولاسیون، متمایز بودن و آرامش صدای بسیار پایین او – و با انرژی شدید (در مقایسه با شیوه بیان او، تأثیری مضاعف دارد) از کلمات وحشی که او معمولاً به زبان می آورد.
رنگ مو : با این حال، ویژگیهای او از آن قالب منظمی نبود که به دروغ به ما آموختهاند که در کارهای کلاسیک بتها پرستش کنیم. بیکن، لرد ورولام، می گوید: «هیچ زیبایی بدیعی وجود ندارد»، که واقعاً از همه اشکال و جنس های زیبایی صحبت می کند، «بدون مقداری عجیب و غریب .با این حال، اگرچه دیدم که ویژگیهای Ligeia از نظم کلاسیک برخوردار نیست.
سالن زیبای شیمر
سالن زیبای شیمر : اگرچه میدانستم که زیبایی او واقعاً «نفیس» است و احساس میکردم که «عجیب» زیادی در آن وجود دارد، اما بیهوده سعی کردم بینظمی را تشخیص دهم و درک خودم از “غریب” را دنبال کنم. خطوط پیشانی بلند و رنگ پریده را بررسی کردم – بی عیب و نقص بود – واقعاً چقدر سرد است که این کلمه در مورد عظمتی بسیار الهی به کار می رود.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
پوستی که با خالصترین عاج، وسعت و آرامش، برجستگی ملایم نواحی بالای معابد رقابت میکند؛ و سپس خرچنگهای سیاه، براق، مجلل و بهطور طبیعی فرفریشونده، که تمام قدرت لقب هومری را به نمایش میگذارد. من به خطوط ظریف بینی نگاه کردم – و هیچ جا جز در مدال های برازنده عبرانیان کمال مشابهی را ندیده بودم.
همان سوراخ های بینی منحنی هماهنگ که روح آزاد را بیان می کند. به دهان شیرین توجه کردم. اینجا واقعاً پیروزی همه چیزهای آسمانی بود – چرخش فوقالعاده لب بالا کوتاه – خواب نرم و هوسانگیز پایین – فرورفتگیهایی که ورزش میکردند و رنگی که صحبت میکردند – دندانهایی که به عقب نگاه میکردند، با درخششی تقریباً حیرتانگیز. هر پرتوی از نور مقدس که در آرام و آرام و در عین حال شادی آورترین لبخندهای او بر آنها فرود آمد.
شکل گیری چانه را به دقت بررسی کردم – و در اینجا نیز لطافت وسعت، نرمی و عظمت، پری و معنویت یونانی را یافتم – خطی که خدای آپولو اما در رویا به آن آشکار کرد. کلئومنس، پسر آتنی. و سپس به چشمان درشت لیژیا نگاه کردم. برای چشم ما هیچ مدلی در عتیقه از راه دور نداریم. ممکن است رازی که لرد ورولام به آن اشاره می کند نیز در چشمان معشوق من نهفته باشد.
باید باور کنم که آنها بسیار بزرگتر از چشمان معمولی نژاد خودمان بودند. آنها حتی از پرترین چشم های غزال قبیله دره نورجهاد پرتر بودند. با این حال، تنها در فواصل زمانی – در لحظات هیجان شدید – بود که این ویژگی در لیگیا بیش از اندکی قابل توجه بود. و در چنین لحظاتی زیبایی او – در تخیلات داغ من شاید به نظر می رسید.
زیبایی موجودات بالا یا جدا از زمین – زیبایی هوری افسانه ای ترک. رنگ گویها درخشانترین رنگ مشکی بود، و تا حد زیادی بالای آنها، مژههایی با طول زیاد آویزان بود. ابروها، اندکی نامنظم در طرح کلی، همان رنگ را داشتند. با این حال، «عجیب» که در چشمانم یافتم، ماهیتی متمایز از شکلگیری، یا رنگ، یا درخشندگی ویژگیها داشت، و بالاخره باید به عبارت اشاره کرد.
آه، کلمه بی معنی! ما در پشت پهنای وسیعی از صدای صرف، ناآگاهی خود را نسبت به بسیاری از امور معنوی عمیق می کنیم. بیان چشم های لیگیا! چقدر ساعت های طولانی در آن فکر کرده ام! چگونه من در تمام یک شب نیمه تابستان تلاش کردم تا آن را درک کنم! چه چیزی عمیق تر از چاه دموکریتوس بود.
که در بین شاگردان معشوق من قرار داشت؟ چی بود ؟ من در اشتیاق کشف بودم. آن چشم ها! آن بزرگ ها، آن هایی که می درخشند، آن گوی های الهی! آنها برای من ستاره های دوقلوی لدا شدند و من برای آنها عابدترین ستاره شناسان. در میان بسیاری از ناهنجاریهای غیرقابل درک علم ذهن، هیچ فایدهای هیجانانگیزتر از این واقعیت وجود ندارد.
سالن زیبای شیمر : به اعتقاد من، هرگز در مدارس به آن توجه نشده است – به اندازه تلاش ما برای یادآوری چیزی که مدتها فراموش شده است، که اغلب خودمان را متوجه میشویم . همان لبهی یاد، بدون اینکه بتوان در نهایت به یاد آورد. و بنابراین، در بررسی دقیق چشمان لیگیا، چقدر مکرراً نزدیک شدن به آگاهی کامل از بیان آنها را احساس کردم.
احساس کردم که نزدیک می شود – اما کاملاً مال من نیست – و بنابراین درازا به طور کامل ترک می کنم! و (عجیب، آه، عجیب ترین راز از همه!) من در رایج ترین اشیاء جهان، دایره ای از قیاس با آن عبارت را یافتم. میخواهم بگویم پس از آن دورهای که زیبایی لیگیا به روح من رفت، در آنجا که در یک زیارتگاه زندگی میکردم.
از بسیاری از موجودات در جهان مادی، احساسی را گرفتم که همیشه در اطراف، درونم، توسط او احساس میکردم. گوی های بزرگ و درخشان با این حال، نمیتوانستم آن احساس را تعریف کنم، یا تحلیل کنم، یا حتی به طور پیوسته آن را مشاهده کنم. من آن را تشخیص دادم، اجازه دهید تکرار کنم، گاهی اوقات در بررسی یک درخت انگور که به سرعت در حال رشد است.
در تفکر یک پروانه، یک پروانه، یک گل داودی، یک جریان آب جاری. من آن را در اقیانوس احساس کرده ام – در سقوط یک شهاب سنگ. من آن را در نگاه های افراد مسن غیرعادی احساس کرده ام. و یک یا دو ستاره در بهشت وجود دارد (یکی به خصوص، ستاره ای با قدر ششم، دو برابر و متغیر، که در نزدیکی ستاره بزرگ لیرا یافت می شود) در یک بررسی تلسکوپی که من از احساس آن آگاه شده ام.
من با صداهای خاصی از سازهای زهی پر شده ام، و نه به ندرت با قطعاتی از کتاب ها. در میان نمونههای بیشمار دیگر، چیزی را به خوبی به یاد دارم در جلدی از جوزف گلانویل، که (شاید صرفاً به خاطر عجیب بودنش – چه کسی بگوید؟) هرگز نتوانست این احساس را به من القا کند: “و اراده در آن نهفته است، کسی که نمی میرد.
اسرار اراده را با قوت آن می داند؟زیرا خداوند اراده ای بزرگ است که همه چیز را بر اساس اراده اش فرا می گیرد.انسان او را به فرشتگان نمی سپارد و به مرگ مطلق نمی سپارد، مگر با ضعف اراده ضعیفش. ” طول سالها و تأمل بعدی به من این امکان را داد که در واقع، ارتباطی دور بین این قسمت در اخلاقگرای انگلیسی و بخشی از شخصیت Ligeia را ردیابی کنم.
سالن زیبای شیمر : شدت در فکر، کردار یا گفتار احتمالاً در او نتیجه یا حداقل شاخصی از آن اراده غولپیکر بود که در طول آمیزش طولانی ما، نتوانست مدرک دیگری و فوریتر از وجود خود ارائه دهد . از بین تمام زنانی که من تا به حال می شناسم، او که ظاهراً آرام و همیشه آرام بود، با خشونت ترین طعمه کرکس های شوریده اشتیاق شدید بود.