امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
سالن زیبایی سارای سعادت اباد
سالن زیبایی سارای سعادت اباد | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبایی سارای سعادت اباد را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبایی سارای سعادت اباد را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبایی سارای سعادت اباد : در این شام من شاهد یک رسم بودم که مرا به یاد یک داستان قدیمی رومی انداخت. غلام دو گوی قند را در ظرف های جداگانه آورد. وقتی اینها را روی میز گذاشتند، یکی از مهمانان دعوت شد تا آنها را باز کند. بلافاصله پس از شکسته شدن یکی، یک کبوتر سفید دوست داشتنی به پرواز درآمد که گردنش با زنگ های کوچکی احاطه شده بود که در حین پرواز با خوشحالی زنگ می زدند.
رنگ مو : کبوتر دیگر در ابتدا پرواز نکرد، وقتی از قفس قند خود آزاد شد. اما یکی از میهمانان آن را بلند کرد تا اینکه مانند دیگری بال زد. اگر هیچکدام از کبوترها پرواز نکند، این خرافات از آن فال بد میکشند. بسیاری از غذاهای عربی پیش روی ما چیده شد، از جمله[۵۵] پرندگان استخواندار پر از کشمش، پسته، آجیل، نان و جعفری. شیرینی و خربزه به دنبال. اما از آنجایی که یک عرب با سرعت قابل توجهی غذا می خورد.
سالن زیبایی سارای سعادت اباد
سالن زیبایی سارای سعادت اباد : به سختی یک غذا پیش از آن که دیگری جای آن را بگیرد، آورده شد. ما به زودی آماده شدیم تا میزبان خود را به اتاقی که قرار بود مراسم عقد برگزار شود، همراهی کنیم، جایی که ما را در میان موسیقی عربی، نواختن سنج، بخور دادن، زاغریت و غرغرهای نامفهوم بسیاری از کشیشان به داخل خانه بردند. داماد، با پوشیدن یک شنل ابریشمی سفید بزرگ که با ابریشم و طلا دوزی شده بود.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
روی یکی از دو صندلی که به نظر قصر بود، به انتظار نشسته بود. در میان طوفان بینقص موسیقی و سردرگمی، دری گشوده شد و عروس که هنوز چهرهاش محجبه بود، وارد شد و صندلی کنار داماد را گرفت. چهار کشیش برای انجام این ازدواج بدیع حضور داشتند که سه نفر از آنها نابینا بودند. این دعاهای قبطی زمزمه می کرد و هوا را پر از بخور می کرد.
در حالی که کشیشی که چشمانش کامل بود عقد را با بستن زن و شوهر منتظر با چند متر نوار به یکدیگر گره زد و آنها را کوبید سرها را کنار هم قرار داد و در نهایت دستانش را بر پیشانی آنها به نشانه رحمت گذاشت و آخرین نعمت را به آنها داد. این مراسم به پایان رسید. ما خوشحال بودیم که از اتاق نزدیک به هوای خالص بیرون رفتیم.
ما زیر آسمان روشن و ستارهای، از میان خیابانهای باریک با خانههای بلند و بالکنهای بیرون زده، به سمت موسکی، برادوی قاهره، که اکنون ساکت و متروکه است، رفتیم. به خیابان های وسیع و جدید و به همین ترتیب خانه. اما نزدیک صبح بود که خوابم برد، زیرا موسیقی پر سر و صدا و تریل و غرغر آن مراسم عجیب در گوشم طنین انداخت و افکارم را با شادی های عجیبی پر کرد که انگار حشیش خورده باشم.
چند سال اول زندگی من در پاریس سپری شد و با وجود اینکه والدینم آمریکایی بودند، من مانند برادر و دو خواهر کوچکم مانند یک کودک فرانسوی بزرگ شدم. بخش اعظم وقت ما در پاریس سپری شد و از آنجایی که در نزدیکی زندگی میکردیم، هر روز ما را به آنجا میبردند و اجازه میدادند تا به دلخواه خود بازی کنیم.
برخی از شما احتمالاً در این پارک زیبا بوده اید و در خیابان های وسیع و صدها کوچه کوچک سایه دار آن قدم زده اید. ممکن است همانطور که ما انجام دادیم برخی از جریان های کوچک شاد را دنبال کرده باشید تا بفهمید که آنها شما را به کجا می برند، یا بهتر از همه ممکن است در بازی برخی از کودکان فرانسوی شرکت کرده باشید و بازی هایی جدید و عجیب برای شما کشف کرده باشید.
سالن زیبایی سارای سعادت اباد : این برای ما بسیار آشنا شد و من اغلب به اوقات خوبی که در آنجا داشتیم فکر می کنم، زمانی که همه روزها مانند روزهای جشن بود، و به بازی های زیبایی که در آنجا با کودکان جذاب فرانسوی بازی می کردیم. کودکان فرانسوی فکر می کنند “هرچه بیشتر بهتر است”. بنابراین هنگامی که یک بازی پیشنهاد می شود اولین کاری که آنها انجام می دهند.
این است که به آن نگاه کنند و ببینند آیا کودکان دیگری در نزدیکی وجود ندارند که بتوانند درخواست کنند به آنها بپیوندند. این کار به همان اندازه برای نشان دادن ادب و افزایش تعداد انجام می شود و طبق رسم، مادران یا پرستاران کودکان دعوت شده هرگز از شرکت در این تفریح امتناع نمی کنند. مخفی کاری یا ” کش کش” ، “مرد کور” یا ” کالین میلارد “، برچسب، تیله، همه اینها که ما نیز بازی کردیم.
اما بازی های دیگری وجود داشت که من هرگز در این کشور ندیده بودم. یکی از آنها که ما هرگز خسته نشدیم ” لو لوپ – گرگ” بود. معمولاً پسری را برای گرگ انتخاب میکردند، و در حالی که او کمی عقب میرفت، بقیه در میان درختها غوطهور میشدند و این آهنگ کوچک را میخواندند: [۵۹] موسیقی بیایید در جنگل قدم بزنیم در حالی که گرگ آنجا نیست.
بگذارید در جنگل قدم بزنیم، در حالی که گرگ در مورد آن نیست. بعد صدا می زنند ” لوپ، وین تو؟ – گرگ می آیی؟” گرگ پاسخ می دهد: ” نه نه، من بلند می شوم.” سپس دوباره آواز می خوانند و صدا می زنند: این برای مدتی ادامه دارد، گرگ عذاب را تا آنجا که ممکن است طولانی می کند و می ایستد تا کلاه، عصا یا سیگارش را بیاورد.
اما در نهایت با عجله می گوید: او در میان جمعیت شیرجه میزند و بچهها را به هر طرف پراکنده میکند و کلی ویرانی ایجاد میکند. کسی که اتفاقاً اسیر می شود دفعه بعد «گرگ» است. بازی دیگری که بیشتر محدود به دختران کوچک است بود. حلقه درست کردیم و دور تا دور رقصیدیم و آواز خواندیم: [۶۰] موسیقی روی پل آوینیون ، ما می رقصیم، می رقصیم.
سالن زیبایی سارای سعادت اباد : روی پل آوینیون ، همه در یک دایره می رقصیم. خانم ها این کار را اینگونه انجام می دهند و دوباره آنطور. “روی پل آوینیون مردم در یک حلقه می رقصند، خانم ها این کار را انجام می دهند.” دفعه بعد ” فونت زن شوینده و غیره” است.