امروز
(شنبه) ۱۹ / آبان / ۱۴۰۳
سالن زیبای مریم رئوف
سالن زیبای مریم رئوف | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت سالن زیبای مریم رئوف را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با سالن زیبای مریم رئوف را برای شما فراهم کنیم.۱۹ مهر ۱۴۰۳
سالن زیبای مریم رئوف : آنها در اثر تراشیدن گردن در جهت اشتباه ایجاد می شوند. گاهی اوقات ویسکی باعث می شود آنها به این روش عمل کنند. ویسکی چیز وحشتناکی است. آیا آن را می نوشید؟» مرد پست فقط یک چشم از تمام ویژگیهایش با کف پوشانده شده بود و سعی میکرد حالت جذابی را که حاکی از نفی بود به این اپتیکال بیافزاید.
رنگ مو : اما آرایشگر برای او خیلی سریع عمل کرد و با یک ضربه ماهرانه برس چشم را با صابون پر کرد. آرایشگر ادامه داد: برادرم بیل مشروب می خورد. او میتوانست بیشتر از هر مردی در هیوستون ویسکی بنوشد، اما هرگز مست نشد. او یک صندلی در مغازه من داشت، اما من مجبور شدم او را رها کنم. بیل قانون اساسی فوق العاده ای داشت.
سالن زیبای مریم رئوف
سالن زیبای مریم رئوف : وقتی تمام چیزی را که می توانست نگه دارد به دست می آورد، نوشیدنی را ترک می کرد. تنها راهی که نشان داد در چشمانش بود. آنها به نوعی لعاب و ماهی می شدند و در سر او نمی چرخیدند. وقتی بیل می خواست به یک طرف نگاه کند، انگشتانش را می گرفت و کره چشم هایش را کمی آنطور که می خواست ببیند می چرخاند.
لینک مفید : سالن آرایشگاه زنانه
چشمانش دقیقاً شبیه همان پنجره های گرد کوچکی بود که در گنبد دفتر پست می بینید. وقتی بیل سیر شد، می توانستی صدای نفس کشیدن بیل را در آن سوی خیابان بشنوی. او میتوانست ریش مردم را در هنگام مستی بتراشد و همچنین هوشیار باشد. مرد پست سعی کرد یکی از دستانش را تکان دهد تا احساس درد را رد کند.
اما چشم سریع آرایشگر این حرکت را جلب کرد و وزنش را به دست تکیه داد و آن را به صندلی له کرد. آرایشگر ادامه داد: «موازم متوجه شدم که بیل حدوداً چهار مشتری را به یکی از من میبرد، حتی اگر اینقدر مشروب بخورد. وقتی صندلی من خالی بود، مردم هر بار سه یا چهار میآمدند و مینشستند و منتظر نوبتهای خود با بیل میشدند.
نمیدونستم ازش چی بسازم بیل تمام کاری که می توانست انجام دهد داشت و آنقدر شلوغ بود که وقت نداشت به سالن برود، اما یک کوزه بزرگ در اتاق پشتی نگه می داشت و هر چند دقیقه یک بار در آنجا سر می خورد و نوشیدنی می خورد. . «یک روز متوجه مردی شدم که از روی صندلی بیل خارج شد و در حال بیرون آمدن بود و او تلوتلو خورد.
یکی دو روز بعد مغازه از صبح تا شب پر از مشتری بود و یک مرد برگشت و ظهر سه بار اصلاح کرد. یکی دو روز دیگر در مغازه انبوهی از مردها بودند و از دو سه در پایین پیاده رو صف تشکیل شده بود. بیل در آن روز ۹ دلار درآمد داشت. عصر آن روز، یک پلیس وارد شد و مرا به خاطر اداره سالن بدون مجوز، به پا کرد.
به نظر می رسد که نفس بیل آنقدر پر از ویسکی بود که هر مردی را که او اصلاح می کرد با احساس خنده داری بیرون می رفت و دوستانش را به آنجا می فرستاد تا اصلاح شوند. بیرون آمدن از آن برای من ۳۰۰ دلار هزینه داشت و خیلی زود بیل را به فلوریدا فرستادم. در حالی که گوش قربانی خود را گرفت و سرش را به طرف دیگر کوبید.
سالن زیبای مریم رئوف : روی آرایشگر گفت: «من برای یک بار فرستاده شدم تا در خیابان پینی بیرون بروم و مرده ای را بتراشم. آرایشگران چنین شغلی را دوست ندارند، اگرچه از ۵ تا ۱۰ دلار برای کار دریافت می کنند. خیابان پینی ۱۹۰۸ بود. حدود ساعت ۱۱ شب شروع کردم. خیابان را کاملاً درست پیدا کردم و از گوشه گوشه حساب کردم تا اینکه سال ۱۹۰۸ را پیدا کردم.
من تیغ، صابون و لیوان خود را در یک جعبه کوچک داشتم که برای چنین اهدافی استفاده می کنم. داخل شدم و در زدم. پیرمردی در را باز کرد و چشمش به کیس من افتاد. “تو آمده ای؟” او درخواست کرد. “خب، برو بالا. او در اتاق جلویی سمت راست شماست. کسی با او نیست او هیچ دوست یا خویشاوندی در شهر ندارد. او فقط یک هفته است که اینجا سوار شده است.
چه مدت از زمان وقوع آن گذشته است؟ من پرسیدم. پیرمرد می گوید: حدس می زنم حدود یک ساعت. من از این خوشحال شدم زیرا اجساد همیشه قبل از اینکه خوب و سرد شوند بهتر تراشیده می شوند. رفتم تو اتاق و لامپ رو روشن کردم. مرد روی تخت دراز کشیده بود. هنوز گرم بود و حدود یک هفته ریشش رشد کرده بود.
من دست به کار شدم و در عرض نیم ساعت یک ریش تمیز به او داده بودم که اگر زنده بود برایش خوب می شد. بعد رفتم پایین و پیرمرد را دیدم. “چه موفقیتی؟” او درخواست کرد. من میگویم: «خوب است. او خوب است. چه کسی باید پرداخت کند؟ پیرمرد می گوید: «دیروز ۳۰ دلار به من داد تا افرادش را به آلاباما بفرستم.
من حدس میزنم هزینه شما باید از آن خارج شود. گفتم: پنج می شود. پیرمرد یک اسکناس پنج دلاری به من داد و من خیلی راضی به خانه رفتم. در اینجا آرایشگر صندلی را گرفت، آن را به حالت عمودی پرتاب کرد.
پارچه را ربود، دستانش را در موهای پستچی فرو کرد و مشتی را پاره کرد، ضربه ای به سرش زد، آن را به شدت تکان داد و با کنایه زمزمه کرد: “بی رام؟” مرد پست به طرز احمقانه ای سر تکان داد.
چشمانش را بست و سعی کرد دعایی را به یاد بیاورد. آرایشگر گفت: «روز بعد، چند خبر شنیدم. به نظر می رسد که مردی در خیابان پینی ۱۹۰۸ مرده بود و درست اندکی قبل از آن که مردی در خانه بعدی سم بخورد.
مردم یک خانه برای دکتر فرستادند و آنهایی که در خانه دیگر بودند برای آرایشگر. قسمت خنده دار دکتر است و من هر دو اشتباه کردم و وارد خانه اشتباهی شدم.
سالن زیبای مریم رئوف : او برای دیدن مرد مرده وارد شد و متوجه شد که پزشک خانواده در حال آماده شدن برای رفتن است. دکتر هیچ وقت برای سوال پرسیدن تلف نکرد، اما پمپ معدهاش را بیرون آورد، آن را به مرده چسباند و مشغول پمپاژ سم شد. در تمام این مدت مشغول تراشیدن مردی بودم که سم خورده بود.