امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
امبره بالیاژ یخی
امبره بالیاژ یخی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت امبره بالیاژ یخی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با امبره بالیاژ یخی را برای شما فراهم کنیم.۴ مهر ۱۴۰۳
امبره بالیاژ یخی : او با دانستن اینکه فراریان کجا هستند، توانست آنها را در جهت مخالف مسیری که در آن رفته بودند شکار کند و در نتیجه به آنها فرصت فرار بدهد. این پاسبان و یک مرد رنگین پوست یورک این مهمانی را یکی یکی به مزرعه ذرت ساموئل ویلیس در نزدیکی یورک بردند و آنها را زیر شوک ها پنهان کردند.
رنگ مو : در سال ۱۸۴۲، گروهی متشکل از شانزده برده از شهرستان بالتیمور، Md، به یورک، پنسیلوانیا آمدند. در اینجا توسط ویلیام رایت، جوئل فیشر، دکتر لوئیس، و ویلیام یوکام مسئولیت آنها را بر عهده گرفتند. آخرین نامش یک پاسبان بود و با تظاهر به شکار فراری ها با آدم ربایان، به مدیران راه آهن زیرزمینی کمک می کرد.
امبره بالیاژ یخی
امبره بالیاژ یخی : شب بعد، دکتر لوئیس آنها را خلبانی به نزدیک خانه خود، در لویسبورگ، شهرستان یورک، در سواحل برد. در اینجا آنها چندین روز پنهان بودند، دکتر لوئیس آذوقه را در کیسه های زین برای آنها حمل می کرد. هنگامی که جستجوی آنها در محله ویلیام رایت متوقف شد.
لینک مفید : ایرتاچ
او به لویسبورگ رفت و همراه با دکتر لوئیس کل شانزده نفر را به آن سوی کونواگو بردند، آنها از رودخانه عبور کردند و فراریان را سوار بر اسب های خود به آن سوی دیگر بردند. شب تاریکی در ماه نوامبر بود. هر چند لحظه یک بار ابرها روی ماه شناور می شدند و به طور متناوب رودخانه را روشن می کردند و سایه می انداختند.
رودخانه ای که در اثر باران های پاییزی متورم شده بود، سیل جاری می شد. ویلیام رایت و دکتر لوئیس مردان یا زنان را پشت سر سوار کردند و کودکان را در آغوش گرفتند. وقتی آخرین مورد از بین رفت، دکتر که خود را ملحد میدانست.
فریاد زد: “خدای بزرگ! آیا اینجا یک سرزمین مسیحی است و آیا مسیحیان مجبورند برای آزادی خود فرار کنند؟” ویلیام رایت در آن شب این مهمان را به خانه خود راهنمایی کرد و آنها را در جنگلی همسایه پنهان کرد تا زمانی که برای آنها امن باشد که به سمت کانادا ادامه دهند.
درست در آغاز برداشت سال ۱۸۵۱، چهار مرد از شهرستان واشنگتن، مریلند بیرون آمدند. آنها تقریباً برهنه بودند و به نظر می رسید که با مشکلات زیادی روبرو شده بودند، لباس آنها تقریباً به طور کامل پاره شده بود. به محض اینکه آمدند، ویلیام رایت به فروشگاه رفت و چهار جفت کفش گرفت.
به زودی شنیده شد که اربابان و افسران آنها برای شکار آنها به هریسبورگ رفته اند. دو نفر از آنها، فنتون و تام، در ویلیام رایت و دو نفر دیگر، سم و یکی که نامش فراموش شده است، در نزد جوئل ویرمن پنهان شدند. در یکی دو روز، هنگامی که ویلیام رایت، تعدادی نجار، و کارگران دیگر، از جمله فنتون و تام، در انبار مشغول به کار بودند.
گروهی از مردان سوار شدند و مردان رنگین پوست را برده یکی از خود شناختند. عدد. رنگین پوستان گفتند کت هایشان را در خانه جا گذاشته اند. ویلیام رایت با جدیت به آنها نگاه کرد و به آنها گفت که به خانه بروند و کتهایشان را بیاورند. آنها رفتند و چند لحظه بعد یکی از آنها توسط یکی از خانواده مشاهده شد.
که کت خود را با عجله از جایی که در یکی از خانه ها آویزان بود پایین آورد. پس از چند لحظه صحبت در انبار، ویلیام رایت بردهداران را به خانه آورد، جایی که او، همسر و دخترانش آنها را درگیر بحثی در مورد بردهداری کردند که حدود یک ساعت به طول انجامید. یکی از آنها بسیار تحت تأثیر به نظر می رسید.
امبره بالیاژ یخی : و سخت تلاش کرد تا میزبان خود را متقاعد کند که استاد خوبی است و با مردانش به خوبی رفتار خواهد کرد. سرانجام یکی از طرفین از ویلیام رایت خواست تا این مردان را تولید کند. او پاسخ داد که این کار را نمی کند، اگر بخواهند محل او را بازرسی کنند، اما نمی توانند او را مجبور کنند که فراریان را بیاورد.
آنها که دیدند فریب خورده اند، بسیار عصبانی شدند و بلافاصله خانه و تمام خانه های اطراف آن را بازرسی کردند، اما کسانی را که به دنبال آنها بودند، پیدا نکردند. همانطور که آنها از خانه خارج شدند و به سمت انبار رفتند، ویلیام رایت در حالی که دست خود را به سمت اولی تکان داد.
سپس به انبار رفتند و آن را به طور کامل جستجو کردند.بین آن و خانه، کمی دورتر از مسیر، اما در منظره، کالسکه خانه ای قرار داشت که بدون توجه به آن از کنار آن گذشتند. بعد از اینکه آنها رفتند، تام بیچاره در همین خانه پیدا شد که زیر صندلی های کالسکه قدیمی خانواده حلقه زده بود.
او هرگز به خانه نیامده بود، اما صدای شکارچیانش را از مخفیگاهش شنیده بود، در تمام مدت جستجو. حدود ساعت دو بامداد، ویلیام رایت فنتون را در میدان پیدا کرد. او در امتداد بستر یک مسیر آبی کوچک که در آن زمان از سال خشک بود دویده بود، تا اینکه به مزرعه چاودار رسید.
که در میان دانه های بلند آن خود را پنهان کرد تا اینکه فکر کرد خطر گذشته است. از ویلیام رایت، بردهها به جوئل ویرمن رفتند، جایی که، علیرغم تمام کارهایی که میتوانست انجام دهند، سم بیچاره را گرفتند، او را به مریلند بردند و به تاجران فروختند تا به جنوب منتقل شود.
در سال ۱۸۵۶ ویلیام رایت نماینده ای از شهرستان آدامز به کنوانسیون فیلادلفیا بود که جان سی. فرمونت را برای ریاست جمهوری ایالات متحده نامزد کرد. از آنجایی که شهرستان ها به ترتیب حروف الفبا نامیده می شدند، او ابتدا در میان هیئت پنسیلوانیا پاسخ داد. گمان می رود که او در طول زندگی خود به نزدیک به هزار برده کمک کرد.
امبره بالیاژ یخی : در سالهای آخر زندگی، فرزندانش در انجام کارهای خوب از او کمک گرفتند، که هرگز از قربانی کردن لذت خود برای کمک به فراریان تردید نکردند. به نظر می رسد اعتقادات او در مورد برده داری با او متولد شده است، با رشد او رشد کرده و با قدرت او تقویت شده است. او نمیتوانست به خاطر بیاورد که اولین بار کی به این موضوع علاقه مند شد.
ویلیام رایت عمر طولانی و مفید خود را در ۲۵ اکتبر ۱۸۶۵ بست. خوش شانس تر از همکارش، دانیل گیبونز، او زندگی کرد تا شاهد پیروزی هدفی باشد که در تمام عمرش تلاش کرده بود.