امروز
(یکشنبه) ۰۲ / دی / ۱۴۰۳
تکنیک رنگ مو ایرتاچ
تکنیک رنگ مو ایرتاچ | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت تکنیک رنگ مو ایرتاچ را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با تکنیک رنگ مو ایرتاچ را برای شما فراهم کنیم.۲ مهر ۱۴۰۳
تکنیک رنگ مو ایرتاچ : و قصد نداشت برای شکار بیرون برود، و صبح روز بعد، وقتی پادشاه آماده شروع کار شد، اینگیبورگ از سیگورد خواست تا پدرش را همراهی کند.
رنگ مو : اما فایده ای نداشت، او کاملاً لجباز بود و به یک کلمه او گوش نمی داد. او گفت: «تو باید دوباره مرا پنهان کنی،» بنابراین به محض اینکه پادشاه رفت، اینگیبورگ سیگورد را بین دیوار و تابلو پنهان کرد.
تکنیک رنگ مو ایرتاچ
تکنیک رنگ مو ایرتاچ : و دور و بر یک بار دیگر صدایی شبیه زلزله شنیده شد. غول زن بزرگی که زانو در عمق زمین میرفت، از در وارد شد. “روز بخیر، خواهر اینگیبورگ!” او با صدایی مانند رعد گریه کرد. شاهزاده سیگورد در خانه است؟ اینگیبورگ پاسخ داد: «اوه، نه، او در آنجا در جنگل لذت میبرد.
لینک مفید : ایرتاچ
من انتظار دارم قبل از بازگشت دوباره او هوا کاملاً تاریک باشد.” “این یک دروغ است!” فریاد زد غول زن و آنها در مورد آن بحث کردند تا اینکه خسته شدند، پس از آن اینگیبورگ میز را گذاشت. و هنگامی که غول زن غذا خوردن را تمام کرد، گفت: “خب، من باید از شما برای همه این چیزهای خوب، و برای بهترین بره، بهترین قوطی آبجو و بهترین نوشیدنی که مدتهاست خورده ام تشکر کنم.
اما آیا کاملا مطمئن هستید که شاهزاده سیگورد در خانه نیست؟ اینگیبورگ گفت: «بسیار. “من قبلاً به شما گفته ام که او امروز صبح با پدرش برای شکار در جنگل حرکت کرد.” در این هنگام غول زن با صدایی هولناک فریاد زد: «اگر به اندازه کافی نزدیک است که سخنان من را بشنود.
این طلسم را بر او می گذارم: بگذارید نیمه سوخته و نیمه خشک شود. و تا مرا بیابد، نه آرامش داشته باشد و نه آرامش.» و با این کلمات او را ترک کرد. اینگیبورگ برای لحظه ای ایستاده بود که انگار سنگ شده بود، سپس سیگورد را از مخفیگاهش بیرون آورد و در کمال وحشت، او آنجا بود.
نیمی سوخته و نیمی پژمرده. او گفت: “اکنون می بینید که با لجبازی خود چه اتفاقی افتاده است.” اما ما نباید زمان را از دست بدهیم، زیرا پدرت به زودی به خانه خواهد آمد. به سرعت به اتاق بعدی رفت، صندوقی را باز کرد و یک توپ نخ و سه حلقه طلا را بیرون آورد و به سیگورد داد و گفت: «اگر این توپ را روی زمین بیندازی، تا به صخرههای بلندی میچرخد.
در آنجا یک زن غول پیکر را خواهید دید که بر فراز صخره ها نگاه می کند. او شما را صدا می کند و می گوید: “آه، این همان چیزی است که من می خواستم! اینجا شاهزاده سیگورد است. او امشب به دیگ خواهد رفت. اما از او نترس او شما را با یک قلاب قایق بلند می کشد و شما باید از طرف من به او سلام کنید و کوچکترین حلقه را به او هدیه دهید.
تکنیک رنگ مو ایرتاچ : این او را خوشحال می کند و از شما می خواهد که با او کشتی بگیرید. وقتی خسته شدید، او به شما شاخ می دهد تا از آن بنوشید، و با اینکه نمی داند، شراب آنقدر شما را قوی می کند که به راحتی می توانید او را تسخیر کنید. پس از آن او به شما اجازه می دهد تمام شب را در آنجا بمانید. در مورد دو خواهر دیگرم هم همین اتفاق خواهد افتاد.
اما، مهمتر از همه، این را به خاطر بسپار: اگر سگ کوچولوی من به سمت شما بیاید و پنجه هایش را روی شما بگذارد، در حالی که اشک روی صورتش جاری است، سپس به خانه بروید، زیرا زندگی من در خطر خواهد بود. حالا خداحافظ و نامادریت را فراموش نکن.» سپس اینگیبورگ توپ را روی زمین انداخت و سیگورد با او خداحافظی کرد.
در همان شب، توپ در پای چند صخره بلند از غلتیدن ایستاد و سیگورد با نگاهی به بالا، غول زن را دید که به بالا نگاه می کرد. “آه، همان چیزی که می خواستم!” وقتی او را دید فریاد زد. «اینجا شاهزاده سیگورد است.
او امشب داخل گلدان خواهد رفت. بیا بالا ای دوست من و با من کشتی بگیر.» با این کلمات، دستش را به قلاب قایق بلندی دراز کرد و او را از صخره بالا برد. سیگورد در ابتدا ترسیده بود، اما آنچه اینگیبورگ گفته بود را به خاطر آورد و پیام خواهرش و حلقه را به غول زن داد. غول زن خوشحال شد و او را به مبارزه با او دعوت کرد.
سیگورد به همه بازی ها علاقه داشت و با شادی شروع به کشتی گرفتن کرد. اما او با غول زن همخوانی نداشت، و چون متوجه شد که او در حال غش کردن است، به او شاخ داد تا از آن بنوشد، که از طرف او بسیار احمقانه بود، زیرا سیگورد را چنان قوی کرد که به زودی او را سرنگون کرد. او گفت: “شما می توانید.
امشب اینجا بمانید.” و او از بقیه خوشحال بود. صبح روز بعد سیگورد دوباره توپ را به پایین پرتاب کرد و مدتی دور آن غلتید، تا اینکه در پای یک صخره بلند دیگر متوقف شد. سپس سرش را بلند کرد و غول زن دیگری را دید، حتی بزرگتر و زشت تر از اولی، که او را صدا زد: “آه، این همان چیزی است که من می خواستم!
اینجا شاهزاده سیگورد است. او امشب داخل گلدان خواهد رفت. سریع بیا بالا و با من کشتی بگیر.» و او هیچ زمانی را برای بردن او از دست نداد. شاهزاده پیام نامادری و دومین حلقه بزرگ را به او داد. غول زن وقتی حلقه را دید بسیار خوشحال شد و بلافاصله سیگورد را به چالش کشید تا با او کشتی بگیرد.
آنها برای مدت طولانی تلاش کردند تا اینکه در نهایت سیگورد غش کرد. پس شاخى به او داد تا از آن بنوشد، و چون مشروب خورد، چنان قوى شد که او را با یک دست به زیر انداخت.
در صبح سوم سیگورد بار دیگر توپ خود را زمین گذاشت، و توپ به دورتر غلتید، تا اینکه بالاخره زیر صخره ای بسیار مرتفع ایستاد، بالای آن شنیع ترین غول زنی که تا به حال دیده شده بود.
تکنیک رنگ مو ایرتاچ : به پایین نگاه کرد. وقتی دید چه کسی آنجاست فریاد زد: «آه، این همان چیزی است که من میخواستم! اینجا شاهزاده سیگورد می آید. او همین شب به داخل قابلمه می رود.