امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
نانو کراتین مو چیست
نانو کراتین مو چیست | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت نانو کراتین مو چیست را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با نانو کراتین مو چیست را برای شما فراهم کنیم.۱۱ مهر ۱۴۰۳
نانو کراتین مو چیست : بوتا نیز به محل سکونت خود رفت و در آنجا به همنوعان خود گفت که چگونه خود را درگیر دردسر بزرگی کرده است و به سختی از آن فرار کرده است . همه آنها به حماقتش خندید و گفت: «تو چه احمق بزرگی! کوتاس نبودند . در واقع هیچ کوتا در جهان وجود ندارد.
رنگ مو : پس گفت: «پس گوسفند را زمین بگذار و شکمش را بشکافیم تا هر کدام فقط نصف آن را حمل کنیم.» این باعث ترس بوتا شد و او بر سر آقای توانای دستانش ذوب شد که با رهایی از بار اهریمنی، خوشحال بود که با دوستش سالم به خانه بازگشت.
نانو کراتین مو چیست
نانو کراتین مو چیست : آنها مرد بودند و از همه احمقانه تر بود که خود را به دست آنها انداختی. خجالت نمیکشی که برای فرارت اینقدر هیاهو درست کنی؟» بوتای مجروح پاسخ داد که اگر کوتاها را می دیدند چنین اظهاراتی نمی کردند.
لینک مفید : نانو کراتین
آنها گفتند: «پس این کوتاها را به ما نشان بده ، همانطور که میخواهی نامشان را بگذاری، و ما در یک چشم به هم زدن آنها را خرد خواهیم کرد.» بوتای مجروح گفت: موافقم و فردای آن شب آنها را به خانه بزرگان برد و از دور گفت: خانه آنها آنجاست. من نمی توانم به آن نزدیک شوم.
هر کاری دوست داری بکن.» سایر بوتاها از ترس برادر ترسو خود شگفت زده شدند و تصمیم گرفتند که حتی یک نفر از گروه خود را به دشمنان خود پایان دهند.
پس با انبوهی از مردم به خانه اعظم رفتند. برخی بیرون از خانه ایستادند تا ببینند هیچ یک از زندانیان فرار نمی کنند و برخی در حیاط پشتی تماشا می کردند، در حالی که تعدادی از آنها از روی دیوارها پریدند و وارد حیاط شدند.
آقای توانا در ایوان مجاور حیاط خوابیده بود و وقتی صدای پریدن مردم را شنید، چشمانش را باز کرد و با وحشت چند بوته در دربار دید . بدون اینکه دهانش را باز کند آرام خودش را غلت داد[ ۹۸ ]در امتداد زمین و به اتاقی رفت که آقای مایتی با همسر و فرزندانش خوابیده بود.
با ضربه آرام به در، دوستش را بیدار کرد و گفت: «حالا چه کنیم؟ بوتاها به خانه ما هجوم آورده اند و به زودی ما را خواهند کشت. » آقای مایتی به آرامی به او گفت که نترس، برو در جای اصلی خود بخواب و خود او بهوت ها را فراری می دهد . آقای توانای دستانش متوجه منظور دوستش نشد.
اما نمیخواست بحث کند راهش را به محل اصلی خود برگشت و وانمود کرد که خوابیده است، اگرچه قلبش از ترس به شدت میتپید.
آقای مایتی از دهان همسرش را بیدار کرد و به او چنین دستور داد: “عزیزترین همسر من، بهوتای احمق به خانه ما هجوم آورده اند.
اما اگر به توصیه من عمل کنی، ما در امان هستیم و اجنه بی ضرر خواهند رفت. کاری که از شما می خواهم این است که به سالن بروید و چراغی روشن کنید، برگ ها را روی زمین پهن کنید و سپس وانمود کنید که مرا برای شام بیدار می کنید.
من بلند می شوم و می پرسم چه چیزی برای خوردن به من داری؟ سپس پاسخ خواهید داد که فقط آب فلفل و سبزیجات دارید. با چهره ای خشمگین می گویم: “با آن سه بوتا که پسرمان در راه بازگشت از مدرسه گرفتار آنها شد.
نانو کراتین مو چیست : سرکش وقتی به خانه آمد مقداری شیرینی می خواست. متأسفانه من در خانه نداشتم.
بنابراین او سه بوتا را کباب کرد و آنها را بلعید.» به این ترتیب با دستور دادن به همسرش آقای توانای دهان وانمود کرد که به خواب می رود. زن بر همین اساس برگها را پهن کرد و شوهرش را برای شام فرا خواند.
در طی گفتگوی بعدی، این واقعیت که پسر سه اجنه را برای شیرینی بریان کرده بود، به بوتاها منتقل شد . آنها از توانایی خارق العاده پسر می لرزیدند و فکر می کردند: «وقتی پسری سه بوتا برای شیرینی کباب میکند.
پدر باید برای وعدههای غذایی خود چه کند ؟» بنابراین آنها بلافاصله به پاشنه خود رفتند. سپس نزد برادری که مسخره کرده بودند.
رفتند و به او گفتند که در واقع کوتاها بزرگترین دشمنان آنها هستند و هیچ یک از آنها در امان نبودند تا جایی که بودند، همانطور که در همان غروب پسر کوتا کباب کرده بود . سه تا از آنها برای شیرینی. بنابراین همه آنها تصمیم گرفتند به جنگل مجاور پرواز کنند و بر همین اساس ناپدید شدند.
به این ترتیب آقای توانای دهان خود و دوستش را در دو نوبت از دست بوتاها نجات داد . دوستان بعد از این یک روز به روستای مجاور رفتند و عصر نسبتاً دیر به خانه برمی گشتند.
قبل از طی شدن نیمی از راه، تاریکی بر آنها فرود آمد و قبل از آن دراز کشیده بود[ ۱۰۰ ]آنها چوب انبوهی بودند که توسط جانوران شکاری هجوم آورده بودند: بنابراین آنها تصمیم گرفتند که شب را در درختی مرتفع بگذرانند و صبح روز بعد به خانه بروند و به همین دلیل در یک پیپال بزرگ بلند شدند.
این همان چوبی بود که بوتاها در آن کوچ کرده بودند، و در نیمه شب همگی با مشعل فرود آمدند تا شغال ها و حیوانات دیگر را برای ضیافت بگیرند. ترس از آقای توانا از دستان او ممکن است بیشتر تصور شود تا توصیف شود. بهوتای مخوف پای همان درختی بودند که او شب را در آن جا گرفته بود! دستانش میلرزید. بدنش لرزید.
دستش را از دست داد و با صدای خش خش هولناک برگها پایین آمد. دوستش اما طبق معمول با یک وسیله آماده بود و با صدای بلند گفت: «من آرزو داشتم این موجودات بیچاره را به عیاشی خودشان رها کنم. اما شما گرسنه هستید و برای گرفتن برخی از آنها باید به پایین بپرید.
دست خود را روی محکمترین بوتا بگذارید .» اجنه صدایی را شنیدند که قبلاً به گوش آنها آشنا بود، زیرا آیا این کوتا که پسرش سه بوتا برای شیرینی بریان کرده بود صحبت نمی کرد؟ بنابراین آنها بلافاصله فرار کردند و فریاد زدند: «افسوس، چه بدبختی!
نانو کراتین مو چیست : دشمنان سرسخت ما حتی تا این جنگل ما را تعقیب کرده اند!» بنابراین هوش و ذکاوت آقای توانا برای سومین بار خود و دوستش را نجات داد.