امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
لایت شرابی روی موی قهوه ای
لایت شرابی روی موی قهوه ای | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت شرابی روی موی قهوه ای را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت شرابی روی موی قهوه ای را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت شرابی روی موی قهوه ای : این اتاق تقریباً دو برابر بزرگتر از اتاقی بود که آنها در آن بودند – و در آن یک مهمانی درخشان از ارواح آماده شده بود. دیوارهای بلندی از بطری های متناوب در امتداد دو میز سفید پوشیده شده بود. ویسکی، جین، براندی، ورموت های فرانسوی و ایتالیایی، و آب پرتقال، بدون ذکر مجموعه ای از سیفون ها و دو کاسه پانچ خالی عالی. اتاق هنوز خالی از سکنه بود.
رنگ مو : رز عاقلانه سرش را تکان داد، انگار که انتظارش را داشت. نباید تعجب کرد که یک مرد توانا گهگاه شغل خود را تغییر می دهد. او یک بار یک پیشخدمت را میشناخت – در حالی که منتظر بودند که آیا گارسونها دستمزد واقعی را بیشتر میکنند یا انعام، مکالمهای طولانی شروع شد – تصمیم گرفته شد که این بستگی به لحن اجتماعی مشترکی دارد که گارسون در آن کار میکند.
لایت شرابی روی موی قهوه ای
لایت شرابی روی موی قهوه ای : پس از اینکه تصاویر واضحی از میلیونرهایی که در دلمونیکو غذا میخورند و اسکناسهای پنجاه دلاری را بعد از اولین لیوان شامپاین دور انداختند، به یکدیگر دادند، هر دو به طور خصوصی به این فکر افتادند که پیشخدمت شوند. در واقع، پیشانی باریک کی در حال انتشار تصمیمی بود که از برادرش بخواهد برای او شغلی پیدا کند.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
رز با ذوق پیشنهاد کرد: «یک پیشخدمت میتواند تمام شامپاینهایی را که بچهها در بطریها میگذارند بنوشد» و سپس به عنوان یک فکر بعدی اضافه کرد: «اوه، پسر!» زمانی که به دلمونیکو رسیدند، ساعت ده و نیم بود، و با دیدن جریانی از تاکسیها که یکی پس از دیگری به سمت در حرکت میکردند.
متعجب شدند و خانمهای جوان شگفتانگیز و بی کلاهی از خود بیرون میآوردند که هر کدام یک آقای جوان سختگیر با لباس شب حضور داشتند. . رز با کمی ترس گفت: “این یک مهمانی است.” “شاید بهتر است وارد نشویم. او مشغول است.” نه، او این کار را نخواهد کرد. او درست می شود.» پس از اندکی تردید.
وارد دری شدند که به نظرشان کمکمترین دری بود و با بیتصمیمیترین دری که بلافاصله بر آنها افتاد، خود را عصبی در گوشهای از ناهارخوری کوچکی که در آن یافتند، مستقر کردند. کلاه هایشان را برداشتند و در دست گرفتند. ابری از تاریکی بر روی آنها فرود آمد و هر دو با باز شدن دری در یک انتهای اتاق شروع شدند و پیشخدمتی شبیه ستاره دنباله دار را منتشر کرد که روی زمین راه افتاد و از دری دیگر در طرف دیگر ناپدید شد.
سه مورد از این گذرگاههای برق آسا وجود داشت قبل از اینکه جویندگان تیزبینی را برای استقبال از پیشخدمت جمع کنند. برگشت، مشکوک به آنها نگاه کرد و سپس با قدم هایی نرم و گربه مانند نزدیک شد، انگار هر لحظه آماده چرخیدن و فرار بود. کی شروع کرد: «بگو، بگو برادرم را میشناسی؟ او اینجا پیشخدمت است.» رز شرح داد: “اسم او کلید است.” بله، پیشخدمت کی را می شناخت.
فکر کرد بالای پله ها بود. یک رقص بزرگ در سالن اصلی در جریان بود. بهش میگفت ده دقیقه بعد جرج کی ظاهر شد و با نهایت شک به برادرش سلام کرد. اولین و طبیعی ترین فکر او این بود که قرار است از او پول بخواهند. جورج قد بلند و چانه ضعیفی داشت، اما شباهت او به برادرش از بین رفت. چشمان پیشخدمت مات نبود، هوشیار بود و چشمک می زد.
و رفتارش شیوا، درون خانه و به شدت برتر بود. تشریفات را رد و بدل کردند. جورج متاهل و دارای سه فرزند بود. او نسبتاً علاقه مند به نظر می رسید، اما خبری مبنی بر اینکه کارول در خارج از کشور در ارتش بوده تحت تأثیر قرار نگرفت. این کارول را ناامید کرد. برادر کوچکتر گفت: «جرج، این امکانات از بین رفته است.
ما میخواهیم مقداری مشروب بخوریم و هیچ کدام را به ما نمیفروشند. میتوانی برای ما بیاوری؟» جورج در نظر گرفت. “مطمئن. امکان دارد من بتوانم. هرچند ممکن است نیم ساعت طول بکشد.» کارول موافقت کرد: «باشه، ما صبر می کنیم.» در این هنگام رز شروع به نشستن روی یک صندلی راحت کرد.
اما جورج خشمگین او را به پا کرد. “سلام! مراقب باش، تو! نمیشه اینجا نشست! این اتاق برای یک ضیافت ساعت دوازده آماده است.» رز با عصبانیت گفت: “من قصد ندارم به آن صدمه بزنم.” “من از طریق دلخراش گذشتم.” جورج با سختی گفت: «مهم نیست، اگر پیشخدمت من را در اینجا می دید که دارم صحبت می کنم.
سرتاسرم را غوغا می کرد.» “اوه.” ذکر گارسون توضیح کاملی برای دو نفر دیگر بود. آنها با عصبانیت کلاههای خود را در خارج از کشور انگشت گذاشتند و منتظر پیشنهادی بودند. جورج پس از مکثی گفت: «به شما میگویم، جایی پیدا کردم که میتوانید منتظر بمانید. تو فقط با من بیا اینجا.” آنها به دنبال او از در دوردست بیرون آمدند.
لایت شرابی روی موی قهوه ای : از میان انباری متروک و از یک جفت پله پر پیچ و خم تیره بالا رفتند و سرانجام وارد اتاق کوچکی شدند که عمدتاً با انبوه سطل ها و پشته هایی از برس های تمیزکننده تزئین شده بود و با یک چراغ برق کم نور روشن شده بود. در آنجا او آنها را ترک کرد، پس از درخواست دو دلار و موافقت کرد که نیم ساعت دیگر با یک لیتر ویسکی برگردد.
کی در حالی که خودش را روی یک سطل وارونه نشسته بود با ناراحتی گفت: “جورج دارد پول در می آورد، شرط می بندم.” شرط می بندم که او هفته ای پنجاه دلار درآمد دارد.
رز سرش را تکان داد و تف کرد. شرط می بندم که او هم همینطور است. “او گفت رقص از چه بود؟” «بسیاری از بچه های کالج. کالج ییل.” هر دو به طور جدی برای هم سر تکان دادند. “تعجب می کنم که آن جمعیت سوجرز الان کجاست؟” “من نمی دانم. می دانم که برای من خیلی طولانی است که بتوانم راه بروم.» “من هم همینطور. تو مرا در حال راه رفتن تا این حد نمیگیری.» ده دقیقه بعد بیقراری آنها را فرا گرفت.
لایت شرابی روی موی قهوه ای : رز با احتیاط به طرف در رفت و گفت: “من می روم ببینم اینجا چه خبر است.” این یک در چرخان از بایز سبز بود و او آن را با احتیاط باز کرد. “چیزی می بینی؟” برای پاسخ، رز به شدت نفس خود را کشید. «دوگون! در اینجا مقداری مشروب است که من می گویم! “مشروبات؟” کلید در به رز پیوست و مشتاقانه نگاه کرد. او پس از یک لحظه نگاه متمرکز گفت: «به دنیا خواهم گفت که این مشروب است.