


امروز
(شنبه) ۲۰ / بهمن / ۱۴۰۳
لایت روی موی مشکی کوتاه
لایت روی موی مشکی کوتاه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت روی موی مشکی کوتاه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت روی موی مشکی کوتاه را برای شما فراهم کنیم.
۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت روی موی مشکی کوتاه : الکساندر برکمن چهارده سال را در زندان گذراند، در شرایطی که شاید بیشتر از معمول سخت و شدید باشد. زندگی در زندان تمایل به تخریب بدن، تضعیف ذهن و منحرف کردن شخصیت دارد.
رنگ مو : زیرا آزادی یک روح است و او ساکن است به همان اندازه در زندان که روی تپه ها. در تمام دنیا این روز روح وجود ندارد آزادتر از تو، برشکوفسکی، در حالی که ایستاده ای رو به آینده در سلول باریک خود. زیرا شما آزاد از خود و بدون ترس هستید، آن سایه های دوقلو که در کمین انسان هستند وقتی او از جاده بادگیر بیرون می آید که به عظمت انسان و به درد می انجامد.
لایت روی موی مشکی کوتاه
لایت روی موی مشکی کوتاه : برکمن آگاهانه با این شرایط نامطلوب و مخرب مبارزه کرد. او مراقب بدنش بود. مراقب ذهنش بود. او این کار را به شدت انجام داد. این یک تلاش اخلاقی بود. او ایده های دیوانه کننده ای را احساس می کرد که می خواستند او را تصاحب کنند.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
یک بار دیگر عصای زائر را در دست بگیرید- دست لطیف تو از شب ها بد شکل شده در معادن کارا؛ به کمر خم نشده خود ببندید مدتهاست که بارهای مسابقه را به دوش کشیده است، بسته تبعیدی، و روی پای تو صندل های فرسوده ایمانی خستگی ناپذیر را ببندید. تو برای ترحم خیلی بزرگی بعد از تو ما نه هق هق، بلکه آهنگ می فرستیم.
و تمام روزهای ما ما شجاع تر راه می رویم تا بدانیم شما کجا هستید. در سیبری نوشته کاترین برشکوفسکی ( گزارش شده توسط ارنست پول ) به عنوان مجازات تلاشم برای فرار، به چهار سال کار سخت در کارا و به چهل ضربه شلاق محکوم شدم. یک پزشک به سلول من آمد تا ببیند آیا آنقدر قوی هستم که بتوانم در این رنج زندگی کنم.
فوراً دیدم که از ترس شلاق زدن یک زن «سیاسی» بدون سابقه، با این ترفند که من را مریضتر از حد مجازات میدانند، میخواستند سابقه حکم را ثابت کنند تا دیگران در آینده شلاق بخورند. من اصرار داشتم که به اندازه کافی قوی هستم و دادگاه حق ندارد چنین حکمی را ثبت کند، مگر اینکه بلافاصله شلاق بزنم. حکم اجرا نشد.
چند هفته بعد، هشت نفر از مردان سیاسی دو به دو فرار کردند و آدمک هایی را در جای خود گذاشتند. به عنوان نگهبانان هرگز بیش از یک نگاه عجولانه به آن سلول پر سر و صدا نکردند، آنها برای هفته ها این حیله را کشف نکردند. سپس قزاق های سواره سوار شدند. شکار انسان گسترش یافت. برخی از فراریان در جنگلها، کوهها و باتلاقها هزاران مایلی تا ولادیووستوک مبارزه کردند.
کشتیهای مورد انتظار آمریکایی را دیدند، و در اسکلهها دوباره دستگیر شدند. همه به کارا برگردانده شدند. برای این همه ما مجازات شدیم. یک روز صبح، نگهبانان قزاق وارد سلولهای ما شدند، ما را گرفتند، لباسهایمان را دریدند و لباسهای محکوم را زنده با حیوانات موذی به ما پوشاندند. آن صحنه قابل توصیف نیست. یکی از ما اقدام به خودکشی کرد.
ما را به یک زندان قدیمی بردند به درون «سیاهچالهها» – اصطبلهای کوچک کثیفی از یک سالن کثیف که حاوی دو اجاق بزرگ و دو پنجره کوچک بود. هر کدام از ما یک غرفه شش فوت در پنج داشتیم. در شب های زمستان درهای غرفه برای گرما باز می ماندند، اما در تابستان هر کدام در شب در سیاهچاله خود قفل می شدند.
ما به مدت سه ماه از تختخواب خود استفاده نکردیم، اما با شمع و سطل های آب سوزان جنگیدیم تا اینکه در نهایت حیوانات موذی همه کشته شدند. ما تحت “رژیم سیاه چاله” نان سیاه و آب قرار گرفته بودیم. به مدت سه سال هرگز هوای بیرون را تنفس نکردیم. ما دائماً در برابر ظلم هایی که به ما تحمیل می شد مبارزه می کردیم.
پس از یک بار عصبانیت، ما مانند یک ردیف از زنان مرده به مدت ۹ روز بدون دست زدن به غذا دراز کشیدیم، تا اینکه سرانجام وعده های خاصی از سرپرست گرفته شد. این “اعتصاب غذا” بارها مورد استفاده قرار گرفت. برای خنثی کردن آن، ما اغلب دست و پایمان را میبستند، در حالی که قزاقها سعی میکردند غذا را به زور در گلویمان فرو ببرند.
کارا بعد از رفتن من بدتر شد. برای اشاره به آنچه اتفاق افتاده است، به طور خلاصه داستان دوست عزیزم ماریا، زنی با تحصیلات گسترده و ظرافت عمیق را تعریف می کنم. مدت کوتاهی پس از رفتن من، ماریا دید که مادام سیگیدا به مقامی که بارها به زنان توهین کرده بود، ضربه زد. دو چند روز بعد او مرگ سیگیدا را دید که ناله می کرد و از شلاق خون می آمد.
لایت روی موی مشکی کوتاه : آن شب او سه زن را دید که خودکشی کردند تا اعتراضی به جهان باشد. او میدانست که بیست مرد در شب بعد اقدام به خودکشی کردهاند، و تصمیم گرفت با ترور فرماندار ماورای بایکال، که دستور شلاق زدن سیگیدا را صادر کرده بود، اعتراض را دوچندان کند. در این زمان ماریا حامله بود. دوران زندان او به پایان رسید.
او شوهرش را ترک کرد و صدها مایل پیاده تا خانه فرماندار رفت و او را به ضرب گلوله کشت. او سه ماه را در یک «سلول مخفی» سرد، کثیف و نه چندان طولانی گذراند که در آن دراز بکشد یا آن قدر بلند باشد که بتواند در آن بایستد، با پوشیدن کت و شلوار آزاد شده یک محکوم، روی زمین برهنه خوابیده و در عذاب حیوانات موذی. او سپس به اعدام محکوم شد.
او اکنون تردید داشت که آیا جان فرزند متولد نشده اش را نجات دهد یا خیر. او میدانست که اگر وضعیتش را فاش کند، حکمش به حبس تغییر میکند. او تصمیم گرفت سکوت کند و فرزندش را قربانی کند تا وقتی اعدام تمام شد و وضعیت او مشخص شد، تأثیر آن بر روسیه بیشتر شود. با این حال، وضعیت او آشکار شد و او را به زندان ایرکوتسک فرستادند.
اواسط زمستان بود، چهل درجه زیر صفر. او راه می رفت. به او نه پالتو و نه چکمه داده شد، تا اینکه برخی از مجرمان معمولی در ستون مال خود را به او دادند. فرزند او در زندان مرده به دنیا آمد و کمی بعد او نیز درگذشت.
لایت روی موی مشکی کوتاه : خاطرات زندان یک آنارشیست نوشته الکساندر برکمن (داستان زندگی مردی که به دلیل سوء قصد در زندان غربی پنسیلوانیا محکومیت چهارده ساله خود را سپری کرد) ( مقدمه توسط هاچینز هاپگود ) این کتاب نه تنها به سند انسانی علاقه دارد. بلکه دلیلی برجسته بر قدرت روح انسان است.