امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو سوسکی
لایت مو سوسکی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو سوسکی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو سوسکی را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت مو سوسکی : دیگری با کلاهی از پوست فوک، نه چندان فقیر، با تظاهر به بوهمیای دانشمند. او از برف، رنگ پریدگی، چراغ های لامپ، آثار مشکی شفافی که پای رهگذران روی برف می گذاشت، خوشش می آمد.
رنگ مو : امروز می روم.” “برای کجا؟” “برای کریمه… منظورم قفقاز است.” “پس برای مدت طولانی؟” “من نمی دانم.” کتی بلند می شود و با لبخندی سرد دستش را به من می دهد و از من دور می شود. من می خواهم از او بپرسم: “یعنی تو در تشییع جنازه من نخواهی بود؟” اما او به من نگاه نمی کند. دستش سرد و مثل غریبه هاست.
لایت مو سوسکی
لایت مو سوسکی : در سکوت او را تا در همراهی می کنم …. او از اتاق من بیرون می رود و بدون اینکه به پشت سر نگاه کند از گذرگاه طولانی می رود. او می داند که چشمان من او را تعقیب می کنند و احتمالاً در فرود به عقب نگاه خواهد کرد. نه، او به عقب نگاه نکرد. لباس مشکی برای آخرین بار خودنمایی کرد، قدم هایش آرام بود… خداحافظ گنج من!
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
متناسب من مایر، دانشجوی پزشکی، و ریبنیکوف، دانشجوی دانشکده نقاشی، مجسمه سازی و معماری مسکو، یک روز عصر نزد دوست خود واسیلیف، دانشجوی حقوق آمدند و به او پیشنهاد کردند که با آنها به خیابان S——v برود. برای مدت طولانی واسیلیف موافقت نکرد، اما در نهایت خودش لباس پوشید و با آنها رفت.
زنان بدبخت را فقط از روی شنیده ها و کتاب ها می شناخت و در عمرش حتی یک بار هم در خانه هایی که آنها زندگی می کنند نرفته بود. او میدانست که زنان بداخلاقی هستند که تحت فشار شرایط فاجعهبار – محیط زیست، بد تربیتی، فقر و مانند آن – مجبور شدهاند آبروی خود را به پول بفروشند. آنها عشق خالص را نمی شناسند.
فرزندی ندارند و حقوق قانونی ندارند. مادران و خواهران آنها را برای مردگان سوگواری می کنند، علم با آنها به عنوان یک شیطان رفتار می کند، مردان با آنها آشنا هستند. اما با وجود همه اینها، تصویر و تشبیه خدا را از دست نمی دهند. همه آنها به گناه خود اعتراف کرده و به نجات امیدوارند. آنها آزادند که از هر وسیله رستگاری استفاده کنند.
درست است که جامعه گذشته مردم را نمی بخشد، اما نزد خدا مریم مصری از سایر مقدسین پایین تر نیست. هرگاه واسیلیف زنی بدبخت را در خیابان از روی لباس یا رفتارش می شناخت یا تصویر یکی از آنها را در یک روزنامه طنز می دید، هر بار داستانی که در جایی می خواند به ذهنش می رسید: یک جوان پاک و قهرمان عاشق می شود.
با زنی نگون بخت و از او می خواهد که همسرش شود، اما او چون خود را شایسته چنین خوشبختی نمی داند، خود را مسموم می کند. واسیلیف در یکی از خیابان های بلوار Tverskoi زندگی می کرد. وقتی او و دوستانش از خانه بیرون آمدند، حدود ساعت یازده بود – اولین برف تازه باریده بود و تمام طبیعت در طلسم این برف جدید بود. هوا بوی برف می داد، برف به آرامی زیر پا می ترکید.
زمین، سقف ها، درختان، نیمکت های بلوارها – همه نرم، سفید و جوان بودند. به همین دلیل خانه ها ظاهری متفاوت با دیروز داشتند، لامپ ها روشن تر می سوختند، هوا شفاف تر می شد، صدای تق تق تاکسی ها مات می شد و با هوای تازه، آسان و یخبندان، احساسی مانند سفیدی به وجود می آمد.
لایت مو سوسکی : برف جوان و پر “به این سواحل غم انگیز ناآگاه” پزشک شروع به آواز خواندن با تنور دلپذیر، “قدرت ناشناخته فریبنده”. “ببین آسیاب”… صدای نقاش او را بلند کرد، “اکنون خراب است.” پزشک در حالی که ابروهایش را بالا میبرد و با ناراحتی سرش را تکان میدهد، تکرار کرد: «ببین آسیاب، اکنون در حال نابودی است.
مدتی سکوت کرد، دستش را روی پیشانی اش گذاشت و سعی کرد کلمات را به خاطر بیاورد و با صدای بلند و آنقدر خوب شروع به خواندن کرد که رهگذران به عقب نگاه کردند. “اینجا، خیلی وقت پیش، عشق مجانی و رایگان به من آمد”… هر سه به یک رستوران رفتند و بدون اینکه کت هایشان را در بیاورند، هر کدام دو بند انگشتی ودکا در بار داشتند.
قبل از نوشیدن دومی، واسیلیف متوجه یک تکه چوب پنبه در ودکای خود شد، لیوان را روی چشمش برد و مدتی طولانی با اخم های کوته بینانه به آن نگاه کرد. پزشک بیان او را اشتباه متوجه شد و گفت: “خب، به چه خیره شده ای؟ فلسفه نیست، لطفا. ودکا برای نوشیدن، خاویار برای خوردن، زنان برای خوابیدن، برف برای راه رفتن ساخته شده است.
برای یک غروب مثل یک مرد زندگی کنید.” واسیلیف با خنده گفت: “خب، من چیزی برای گفتن ندارم، من رد نمی کنم؟” ودکا سینه اش را گرم کرد. به دوستانش نگاه می کرد، آنها را تحسین می کرد و حسادت می کرد. چقدر همه چیز در این افراد سالم، قوی و با نشاط متعادل است. همه چیز در ذهن و روح آنها صاف و گرد است. آنها آواز می خوانند.
علاقه زیادی به تئاتر دارند، نقاشی می کنند، مدام حرف می زنند و مشروب می نوشند و روز بعد هرگز سردرد ندارند. آنها عاشقانه و متزلزل، احساساتی و گستاخ هستند. آنها می توانند کار کنند و بی بند و بار باشند و به هیچ چیز بخندند و حرف های بیهوده بزنند. آنها سر گرم، صادق، قهرمان و به عنوان یک انسان اندکی بدتر از واسیلیف نیستند.
لایت مو سوسکی : که مراقب هر قدم و حرف اوست، مراقب، محتاط و قادر است به کوچکترین چیزها وقار یک مشکل بدهد. و تصمیمش را گرفت که فقط برای یک شب مثل دوستانش زندگی کند، خودش را رها کند و از کنترل خودش رها شود. آیا او باید ودکا بنوشد؟ او می نوشد، حتی اگر فردا سرش تکه تکه شود. آیا باید او را نزد زنان برد؟ او خواهد رفت. او می خندد.
احمق بازی می کند و به رهگذران ناراضی پاسخ شوخی می دهد. با خنده از رستوران بیرون آمد. او دوستانش را دوست داشت – یکی با کلاه کتک خورده با لبه پهن که از اختلال زیبایی شناختی پیروی می کرد.