امروز
(دوشنبه) ۱۴ / آبان / ۱۴۰۳
شینیون مو لایت
شینیون مو لایت | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت شینیون مو لایت را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با شینیون مو لایت را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
شینیون مو لایت : هرگز به دنبال محبوبیت در اختلاف با نادانان نبودم، و هیچ سخنرانی نه در شام و نه در تشییع جنازه همکارانم نداشتم. در مجموع یک نقطه در نام آموخته شده من وجود ندارد و چیزی برای شکایت وجود ندارد.
رنگ مو : روی میز، قبل از سر خم شدهاش، کاغذی گذاشته بود که روی آن چیزی با دستی کوچک نوشته شده بود. بانکدار فکر کرد: “شیطان بیچاره او خواب است و احتمالاً میلیون ها نفر را در رویاهای خود می بیند. من فقط باید این چیز نیمه جان را بردارم و روی تخت بیندازم، لحظه ای او را با بالش خفه کنم و دقیق ترین معاینه این کار را انجام می دهد.
شینیون مو لایت
شینیون مو لایت : هیچ اثری از مرگ غیرطبیعی پیدا نکنید، اما ابتدا اجازه دهید آنچه را که او در اینجا نوشته است بخوانیم.” بانکدار برگه را از روی میز برداشت و خواند: “فردا در ساعت دوازده نیمه شب، آزادی و حق اختلاط با مردم را به دست خواهم آورد. اما قبل از اینکه از این اتاق بیرون بیایم و خورشید را ببینم لازم می دانم چند کلمه با شما بگویم.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
وجدان و در پیشگاه خدایی که مرا می بیند به شما اعلام می کنم که از آزادی، زندگی، سلامتی و هر آنچه که کتاب های شما نعمت های دنیا می نامند بیزارم. “پانزده سال است که با پشتکار زندگی زمینی را مطالعه کرده ام. درست است، من نه زمین را دیدم و نه مردم را، اما در کتاب های شما شراب معطر نوشیدم، آواز خواندم.
آهو و گراز وحشی را در جنگل ها شکار کردم، زنان را دوست داشتم… و زنان زیبا، چون ابرهای اثیری، آفریده شده از جادوی نبوغ شاعران تو، شبانه به دیدارم می آمدند و قصه های شگفت انگیزی برایم زمزمه می کردند که سرم را مست می کرد. آفتاب صبح طلوع کرد و عصر آسمان و اقیانوس و پشته های کوه را با طلای ارغوانی پر کرد.
از آنجا دیدم که چگونه رعد و برق از بالای سرم می درخشد که ابرها را می شکافد؛ جنگل های سبز، مزارع، رودخانه ها، دریاچه ها را دیدم، شهرها؛ آواز سرودها و نواختن لوله های پان را شنیدم؛ بال های شیاطین زیبایی را لمس کردم که به سوی من پرواز کردند تا از خدا صحبت کنند… در کتاب های شما خود را به ورطه های بی انتها انداختم.
شهرها به زمین افتادند، ادیان جدید را تبلیغ کردند، کل کشورها را فتح کردند… “کتابهای شما به من خرد داد. تمام آن اندیشههای خستگی ناپذیر بشری که در قرنها آفریده شده، به صورت تودهای کوچک در جمجمه من فشرده شده است. میدانم که از همه شما باهوشتر هستم. “و من کتابهای شما را تحقیر میکنم.
همه نعمتها و حکمتهای کلامی را تحقیر میکنم. همه چیز مانند سراب باطل، ضعیف، رویایی و فریبنده است. اگر چه مغرور و دانا و زیبا باشید، اما مرگ شما را مانند موشها از روی زمین محو خواهد کرد. زیرزمین؛ و آیندگان، تاریخ و جاودانگی مردان نابغهات مانند سربارههای یخزده خواهد بود که همراه با کره زمینی سوخته است. “شما دیوانه هستید و راه را اشتباه رفته اید.
دروغ را به عنوان حقیقت و زشتی را به عنوان زیبایی. تعجب خواهید کرد اگر در شرایط خاص به جای میوه، قورباغه و مارمولک، و اگر گل رز به طور ناگهانی روی درختان سیب و پرتقال رشد کند. شروع کن به استشمام بوی اسبی که عرق کرده.پس من از تو تعجب می کنم که بهشت را با زمین مبادله کرده ای.
من نمی خواهم تو را بفهمم. “برای اینکه در عمل تحقیر خود را نسبت به آنچه زندگی می کنید به شما نشان دهم، از دو میلیونی که روزی در خواب بهشت می دیدم و اکنون آنها را تحقیر می کنم چشم پوشی می کنم. تا حق خود را نسبت به آنها سلب کنم. پنج دقیقه قبل از موعد مقرر از اینجا بیرون بیایند و در نتیجه توافق را نقض کنند.» پس از خواندن، بانکدار ملحفه را روی میز گذاشت.
سر مرد غریبه را بوسید و شروع به گریه کرد. از بال بیرون رفت. هرگز در هیچ زمان دیگری، حتی پس از ضررهای وحشتناکش در بورس، به اندازه اکنون نسبت به خود احساس تحقیر نکرده بود. وقتی به خانه آمد، روی تختش دراز کشید، اما آشفتگی و اشک او را از خواب دور نگه داشت… صبح روز بعد، نگهبان فقیر به سمت او آمد و به او گفت که مردی را که در بال زندگی می کرد.
شینیون مو لایت : دیده اند که از پنجره به باغ می رود. او به سمت دروازه رفته بود و ناپدید شد. بانکدار همراه با خادمانش فوراً به بال رفت و فرار زندانی خود را برقرار کرد. برای جلوگیری از شایعات غیرضروری، کاغذ را با انصراف از روی میز برداشت و در بازگشت، آن را در گاوصندوق خود قفل کرد.
یک داستان خسته کننده (از مجله یک پیرمرد) من در روسیه یک استاد ممتاز به نام نیکولای استیپانوویچ زندگی می کند… مشاور و شوالیه محرم. او آنقدر سفارشات روسی و خارجی دارد که وقتی آنها را روی دانش آموزان می گذارد، او را “عکس مقدس” می نامند. آشنایی او بسیار برجسته است. در طول بیست و پنج یا سی سال گذشته حتی یک دانشمند مشهور زندگی یا نمرده است.
اما از نزدیک با او آشنا بوده باشد. اکنون او کسی را ندارد که با او دوست شود، اما اگر از گذشته صحبت کنیم، فهرست طولانی دوستان برجسته او با نام هایی مانند پیروگوف، کاولین، و شاعر نکراسوف، که صمیمانه ترین و صمیمانه ترین دوستی را به او بخشیدند، به پایان می رسد. او عضو تمام روسیه و سه دانشگاه خارجی، و غیره، است.
همه اینها، و علاوه بر این، چیزی که به نام من شناخته می شود را تشکیل می دهد. این نام من بسیار محبوب است. این برای هر فرد باسواد در روسیه شناخته شده است. در خارج از کشور از کرسی های استادی با القاب «برجسته و ارجمند» ذکر شده است. از جمله نامهای خوش شانسی است که ذکر بیهوده یا سوء استفاده در انظار عمومی یا مطبوعاتی، نشانه بدزادگی به حساب می آید.
شینیون مو لایت : در واقع، باید چنین باشد; زیرا با نام من به طور جدایی ناپذیر ایده یک فرد مشهور، با استعداد سرشار و بدون شک مفید مرتبط است. من کارگر ثابتی هستم با تحمل شتر که مهم است. من همچنین دارای استعداد هستم که هنوز مهمتر است. در گذر، اضافه می کنم که من فردی تحصیلکرده، متواضع و صادق هستم. من هرگز دماغم را در نامه و سیاست فرو نکردم.