امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو زمینه مشکی
لایت مو زمینه مشکی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو زمینه مشکی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو زمینه مشکی را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت مو زمینه مشکی : اکنون فرمان راهپیمایی داده شد و دختران خود را به چهار گروه یا گروه تشکیل دادند و با گامهای مشتاقانه به سمت شهر زمرد حرکت کردند. تصویر۱۰۷ پسر با چند سبد و بسته بندی که اعضای مختلف ارتش شورش در اختیار او گذاشته بودند به دنبال آنها رفت.
رنگ مو : یکی بالای آبی، دیگری زرد، سومی قرمز و آخری بنفش. تصویر۱۰۰ شکوه این لباس تقریباً وحشیانه بود. بنابراین تیپ کاملاً موجه بود که چند لحظه به مانتو خیره شود، قبل از اینکه چشمانش توسط چهره زیبای بالای آن جلب شود. بله، چهره به اندازه کافی زیبا بود، او تصمیم گرفت. اما بیان نارضایتی همراه با سایه ای از سرپیچی یا جسارت را به همراه داشت.
لایت مو زمینه مشکی
لایت مو زمینه مشکی : در حالی که پسر خیره شده بود، دختر با آرامش به او نگاه کرد. یک سبد ناهار در کنارش ایستاده بود و او یک ساندویچ خوش طعم در یک دست و یک تخم مرغ آب پز در دست دیگر داشت و با اشتهای آشکاری غذا می خورد که همدردی تیپ را برانگیخت. می خواست سهمی از ناهار بخواهد که دختر از جایش بلند شد و خرده ها را از بغلش پاک کرد. “آنجا!” او گفت “زمان رفتن من فرا رسیده است.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
آن سبد را برای من حمل کن و اگر گرسنه هستی، به محتویات آن کمک کن.» تیپ با اشتیاق سبد را گرفت و شروع به خوردن کرد و مدتی بدون اینکه حوصله سوال پرسیدن داشته باشد. دختر غریبه را دنبال کرد. او با گامهای سریع در مقابل او قدم میزد، و هوای تصمیمگیری و اهمیتی در او وجود داشت که او را به این فکر میکرد که او شخصیت بزرگی است.
سرانجام، وقتی گرسنگی اش را برطرف کرد، کنار او دوید و سعی کرد با قدم های سریع او همگام شود – شاهکاری بسیار دشوار، زیرا او بسیار بلندتر از او بود و ظاهراً عجله داشت. تیپ در حالی که در حال حرکت بود، گفت: «بسیار از شما برای ساندویچها متشکرم. “میتونم اسمت رو بپرسم؟” پاسخ کوتاه این بود: “من ژنرال جینجور هستم.” “اوه!” پسر با تعجب گفت. “چه نوع ژنرالی؟” ژنرال با تیزبینی بی مورد پاسخ داد: “من ارتش شورش را در این جنگ فرماندهی می کنم.” “اوه!” او دوباره فریاد زد. “من نمی دانستم که جنگ وجود دارد.” او پاسخ داد: «تو نباید آن را بدانی، زیرا ما آن را مخفی نگه داشته ایم.
و با توجه به اینکه ارتش ما تماماً از دختران تشکیل شده است، او با افتخار اضافه کرد، “مطمئناً یک چیز قابل توجه است که شورش ما هنوز کشف نشده است.” تیپ تصدیق کرد: «در واقع همینطور است. اما ارتش شما کجاست؟ ژنرال جینجور گفت: «حدود یک مایل از اینجا». «نیروها از تمام نقاط سرزمین اوز به دستور من جمع شده اند.
زیرا این روزی است که باید اعلیحضرت مترسک را فتح کنیم و تاج و تخت را از او بگیریم. ارتش شورش فقط منتظر آمدن من برای لشکرکشی به شهر زمرد است.» “خوب!” تیپ با کشیدن نفسی طولانی گفت: «این قطعاً یک چیز شگفتانگیز است! میتوانم بپرسم چرا میخواهید بر اعلیحضرت مترسک غلبه کنید؟» دختر گفت: «زیرا شهر زمرد به اندازه کافی توسط مردان اداره شده است.
به یک دلیل. علاوه بر این، شهر با جواهرات زیبا می درخشد، که ممکن است برای حلقه، دستبند و گردنبند استفاده شود. و آنقدر پول در خزانه پادشاه وجود دارد که برای هر دختر در ارتش ما دوجین لباس جدید بخرد. بنابراین ما قصد داریم شهر را فتح کنیم و دولت را مطابق با خود اداره کنیم.» جینجور این کلمات را با اشتیاق و تصمیمی بیان کرد که ثابت کرد او جدی است.
تیپ متفکرانه گفت: «اما جنگ چیز وحشتناکی است. دختر با خوشحالی پاسخ داد: “این جنگ خوشایند خواهد بود.” “بسیاری از شما کشته خواهید شد!” پسر با صدایی ترسناک ادامه داد. جینجور گفت: اوه، نه. «چه مردی با یک دختر مخالفت می کند یا جرأت می کند به او آسیب برساند؟ و در کل ارتش من چهره زشتی وجود ندارد.» تیپ خندید.
او گفت: «شاید حق با شما باشد. اما نگهبان دروازه یک نگهبان وفادار در نظر گرفته می شود و ارتش پادشاه اجازه نمی دهد شهر بدون مبارزه فتح شود. ژنرال جینجور با تمسخر پاسخ داد: “ارتش پیر و ضعیف است.” «از قدرت او برای پرورش سبیل استفاده شده است و همسرش چنان خلق و خوی دارد که بیش از نیمی از آنها را از ریشه بیرون آورده است.
زمانی که جادوگر شگفت انگیز سلطنت کرد، سرباز با سبیل های سبز ارتش سلطنتی بسیار خوبی بود، زیرا مردم از جادوگر می ترسیدند. اما هیچ کس از مترسک نمی ترسد، بنابراین ارتش سلطنتی او در زمان جنگ اهمیت چندانی ندارد. پس از این مکالمه، آنها مسافتی را در سکوت پیش بردند، و مدتی نگذشت که به یک خلوت بزرگ در جنگل رسیدند که در آن چهارصد زن جوان جمع شده بودند.
اینها با هم می خندیدند و با هم حرف می زدند که انگار به جای جنگ فتح برای پیک نیک جمع شده بودند. آنها به چهار گروه تقسیم شدند و تیپ متوجه شد که همه لباس هایی شبیه لباس ژنرال جینجور پوشیده بودند. تنها تفاوت واقعی این بود که در حالی که آن دختران اهل کشور مونچکین نوار آبی را در جلوی دامن خود داشتند، دخترانی از کشور نوار قرمز را در جلو داشتند.
لایت مو زمینه مشکی : و آنهایی که از کشور وینکی ها بودند، نوار زرد را در جلو داشتند، و دختران گیلیکین نوار بنفش را در جلو می پوشیدند. همگی کمر سبز داشتند که نمایانگر شهر زمردی بود که قصد فتح آن را داشتند و دکمه بالایی روی هر کمر با رنگ آن نشان میداد که از کدام کشور استفاده میکرده است. یونیفورمها شاداب و جذاب بودند و وقتی در کنار هم جمع میشدند کاملاً مؤثر بودند.
تیپ فکر می کرد که این ارتش عجیب هیچ سلاحی ندارد. اما در این اشتباه بود. برای هر دختری دو سوزن بافندگی بلند و پر زرق و برق در گره موهای پشتش فرو کرده بود. ژنرال جینجور فوراً بر کنده درختی سوار شد و ارتش خود را خطاب قرار داد. “دوستان، همشهریان، و دختران!” او گفت؛ ما در شرف آغاز شورش بزرگ خود علیه مردان اوز هستیم!
لایت مو زمینه مشکی : ما راهپیمایی می کنیم تا شهر زمرد را فتح کنیم – برای خلع پادشاه مترسک – برای به دست آوردن هزاران جواهرات زرق و برق – تا خزانه سلطنتی را تفنگ کنیم – و برای بدست آوردن قدرت بر سرکوبگران سابق خود! تصویر ۱۰۵ تصویر ۱۰۶ “هورا!” کسانی که گوش داده بودند گفتند; اما تیپ فکر میکرد که بیشتر نیروهای ارتش بیش از حد درگیر حرف زدن هستند و نمیتوانند به سخنان ژنرال توجه کنند.