امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو بعد از کراتین
لایت مو بعد از کراتین | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو بعد از کراتین را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو بعد از کراتین را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت مو بعد از کراتین : اما او از عصبانیت گلیندا می ترسید و پسر سخاوتمندانه قول داد که اگر مومبی حاکم شهر زمرد شود، در دوران پیری او را تامین کند. بنابراین جادوگر رضایت داد که این تحول را به وجود آورد و بلافاصله مقدمات این رویداد فراهم شد.
رنگ مو : با تکان دادن سر تایید کرد: «به خصوص اگر فردی کاملاً تحصیل کرده باشد. گلیندا به مومبی پیر گفت: «شما میتوانید انتخاب کنید، اگر سکوت کنید، بین مرگ و اگر حقیقت را به من بگویید از دست دادن قدرت جادوییتان. اما من فکر می کنم شما ترجیح می دهید زندگی کنید. مومبی نگاهی ناامید به جادوگر انداخت و دید که او جدی است و نباید از او غافل شد.
لایت مو بعد از کراتین
لایت مو بعد از کراتین : که یک پیش نویس قدرتمند بنوشید که باعث میشود تمام جادوهایی را که تا به حال آموختهاید فراموش کنید.» “پس من تبدیل به یک پیرزن بی پناه می شدم!” سر کدو با دلداری گفت: «اما تو زنده میمانی». سعی کن سکوت کنی! تیپ با عصبانیت گفت. جک پاسخ داد: “سعی خواهم کرد.” اما شما اعتراف خواهید کرد که زنده بودن چیز خوبی است.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
پس او به آرامی پاسخ داد: “من به سوالات شما پاسخ خواهم داد.” گلیندا با خوشرویی گفت: “این همان چیزی است که من انتظار داشتم.” “شما عاقلانه انتخاب کرده اید، به شما اطمینان می دهم.” سپس به یکی از کاپیتان هایش اشاره کرد و او یک تابوت طلایی زیبا برای او آورد. جادوگر از آنجا یک مروارید سفید بزرگ کشید.
که به یک زنجیر باریک وصل شده بود و آن را به گونه ای دور گردنش قرار داد که مروارید روی سینه او و مستقیماً روی قلب او قرار گرفت. او گفت: “حالا، من اولین سوالم را خواهم پرسید.
چرا جادوگر شما را سه بار ملاقات کرد؟” مومبی پاسخ داد: “چون من نمی خواستم پیش او بیایم.” گلیندا با سختی گفت: «این جوابی نیست. “حقیقت رو به من بگو.” مامبی با چشمانی پریشان پاسخ داد: «خب، او به من سر زد تا طرز تهیه بیسکویت چای را یاد بگیرد.» “جستجو!” به جادوگر فرمان داد.
مامبی اطاعت کرد. “رنگ مروارید من چیست؟” گلیندا خواست. “چرا – سیاه است!” جادوگر پیر با لحنی متعجب پاسخ داد. “پس به من دروغ گفتی!” گلیندا با عصبانیت گریه کرد. “تنها زمانی که حقیقت گفته شود مروارید جادویی من به رنگ سفید خالص باقی می ماند.” مومبی اکنون دید که تلاش برای فریب دادن جادوگر چقدر بی فایده است.
بنابراین او در عین حال از شکست خود اخم کرد و گفت: “جادوگر دختر اوزما را که در آن زمان نوزادی بیش نبود نزد من آورد و از من التماس کرد که کودک را پنهان کنم.” گلیندا با خونسردی گفت: «این همان چیزی بود که من فکر کردم. “او چه چیزی به شما داد که به او خدمت کردید؟” او تمام ترفندهای جادویی را که می دانست به من آموخت.
برخی ترفندهای خوبی بودند و برخی فقط تقلب بودند. اما من به عهد خود وفادار مانده ام.» “با دختر چیکار کردی؟” گلیندا پرسید؛ و در این سوال همه به جلو خم شدند و مشتاقانه برای پاسخ گوش دادند. مومبی پاسخ داد: “من او را مسحور کردم.” “از چه طریقی؟” “من او را به – تبدیل کردم” “به چه چیزی؟” در حالی که جادوگر تردید داشت.
لایت مو بعد از کراتین : گلیندا را خواست. ” به یک پسر! مومبی با لحنی آهسته گفت. “یک پسر!” هر صدا را تکرار کرد؛ و بعد چون می دانستند این پیرزن تیپ را از کودکی بزرگ کرده بود، همه نگاه ها به جایی که پسر ایستاده بود معطوف شد. جادوگر پیر در حالی که سرش را تکان داد گفت: «بله. “این شاهزاده اوزما است – کودکی که توسط جادوگری که تاج و تخت پدرش را دزدیده بود به من آورد.
این حاکم برحق شهر زمرد است!» و انگشت استخوانی بلندش را مستقیم به سمت پسر نشانه رفت. “من!” تیپ با تعجب گریه کرد. “چرا، من پرنسس اوزما نیستم – من یک دختر نیستم!” گلیندا لبخندی زد و به سمت تیپ رفت و دست قهوه ای کوچک او را در دست سفید و خوشگلش گرفت. او به آرامی گفت: «تو الان دختر نیستی، چون مامبی تو را تبدیل به پسر کرده است.
اما شما یک دختر و همچنین یک شاهزاده خانم به دنیا آمدید. پس باید فرم درست خود را از سر بگیری تا بتوانی ملکه شهر زمردی شوی.» “اوه، بگذار جینجور ملکه شود!” تیپ، آماده گریه، فریاد زد. من میخواهم پسر بمانم و با مترسک و چوبدار حلبی، و وگل-باگ و جک سفر کنم.
بله! و دوست من اسب اره-و گامپ! من نمی خواهم دختر باشم!» چوبدار حلبی با آرامش گفت: «به هیچ وجه مهم نیست، پسر پیر. به من می گویند: «دختر بودن ضرری ندارد. و همه ما دوستان وفادار شما به همان اندازه باقی خواهیم ماند.
لایت مو بعد از کراتین : و صادقانه بگویم، من همیشه دخترها را زیباتر از پسرها می دانستم.» مترسک با مهربونی روی سر تیپ زد: “به هر حال آنها به همان اندازه خوب هستند.” اعلام کرد: “و آنها به همان اندازه دانش آموزان خوبی هستند.” “من دوست دارم وقتی دوباره به یک دختر تبدیل شدی معلم تو شوم.” “اما – اینجا را ببینید!” جک کدو تنبل با نفس نفس گفت: “اگر دختر بشی، دیگر نمیتوانی پدر عزیز من باشی!” تیپ با وجود اضطرابش خندید و گفت: «نه. “و من برای فرار از رابطه پشیمان نخواهم شد.” سپس در حالی که رو به گلیندا کرد.
با تردید اضافه کرد: «ممکن است برای مدتی آن را امتحان کنم، فقط ببینم چگونه به نظر می رسد، می دانید. اما اگر دوست ندارم دختر باشم، باید قول بدهی که دوباره مرا به پسر تبدیل کنی.» جادوگر گفت: «واقعاً، این فراتر از جادوی من است. من هرگز با دگرگونی ها سر و کار ندارم، زیرا آنها صادق نیستند و هیچ جادوگر محترمی دوست ندارد چیزها را طوری جلوه دهد که نیستند.
فقط جادوگران بیوجدان از این هنر استفاده میکنند، بنابراین من باید از مومبی بخواهم که شما را از افسون خود رهایی بخشد و شما را به شکل مناسب خود بازگرداند. این آخرین فرصتی است که او برای تمرین جادو خواهد داشت.” حالا که حقیقت در مورد شاهزاده اوزما کشف شده بود. مومبی اهمیتی نمی داد که تیپ چه می شود.