امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت دخترانه موی کوتاه
لایت دخترانه موی کوتاه | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت دخترانه موی کوتاه را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت دخترانه موی کوتاه را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت دخترانه موی کوتاه : خیلی خوب، اگر … اگر آن را داشته باشی! من هیچ استعدادی ندارم! بدون استعداد و … جاه طلبی زیاد! اینجا هستی!” پس از این اعتراف، صورتش را از من برمیگرداند و برای پنهان کردن لرزش دستانش، افسار را میکشد. وقتی به خانه ییلاقی او نزدیک می شویم.
رنگ مو : همسرم با خوشحالی از من بلند می شود و به سمت در می رود. اما بلافاصله برمی گردد: “خداحافظ، من یک لطف دیگر دارم. می دانم که شما عصبانی خواهید شد؛ اما وظیفه من است که به شما هشدار دهم… مرا ببخش، نیکولای، – اما همه همسایه های ما شروع به صحبت در مورد این موضوع کرده اند. همیشه به سراغ کتی می روید.
لایت دخترانه موی کوتاه
لایت دخترانه موی کوتاه : من این را انکار نمی کنم که او باهوش و تحصیل کرده است. وقت گذرانی با او لذت بخش است. اما در سن و موقعیت شما لذت بردن در جامعه او بسیار عجیب است… علاوه بر این او آنقدر شهرت دارد که…” تمام خونم فوراً از مغزم بیرون می زند. چشمانم آتش می زند. به موهایم چنگ می زنم و با صدایی که مال من نیست.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
مهر می زنم و گریه می کنم: “رهایم کن، مرا رها کن، مرا رها کن…” چهره من احتمالاً وحشتناک است و صدایم عجیب است، زیرا همسرم ناگهان رنگ پریده می شود و با صدایی ناامید کننده صدا می کند، همچنین صدای او نیست. با گریه های ما به لیزا و گنکر و سپس یگور سرازیر می شوند. پاهایم بی حس می شوند، انگار که وجود ندارند.
احساس می کنم دارم به آغوش کسی می افتم. سپس برای مدتی گریه می شنوم و در غش فرو می روم که دو سه ساعت طول می کشد. حالا برای کیتی او هر روز قبل از غروب به دیدن من می آید که البته باید مورد توجه همسایه ها و دوستانم قرار گیرد. بعد از یک دقیقه مرا با خود به رانندگی می برد. او اسب خودش و یک کالسکه جدید دارد که تابستان امسال خریده است.
به طور کلی او مانند یک شاهزاده خانم زندگی می کند. او یک خانه ییلاقی جدا گران قیمت با یک باغ بزرگ گرفته است و تمام اثاثیه شهری خود را در آن قرار داده است. او دو خدمتکار و یک کالسکه دارد. من اغلب از او می پرسم: “کتی، وقتی همه پول پدرت را خرج کرده باشی با چه چیزی زندگی می کنی؟” او پاسخ می دهد: “پس خواهیم دید.” “اما این پول شایسته برخورد جدی تر است.
عزیزم. این پول توسط یک مرد خوب و کار صادق به دست آمده است.” “تو قبلاً به من گفته ای. می دانم.” ابتدا در کنار مزرعه رانندگی می کنیم، سپس با یک جنگل کاج جوان که از پنجره من می توانید آن را ببینید. به نظرم طبیعت همانقدر زیبا میآید که او استفاده میکرد، اگرچه شیطان با من زمزمه میکند.
که این همه کاج و صنوبر، پرندگان و ابرهای سفید آسمان تا سه چهار ماه دیگر که بمیرم متوجه نبودن من نمیشوند. کتی دوست دارد افسار را به دست بگیرد و خوب است که هوا خوب است و من کنارش می نشینم. او روحیه شادی دارد و حرف های تلخ نمی زند. او می گوید: “تو مرد بسیار خوبی هستی، نیکولای.” “تو پرنده نادری هستی. هیچ بازیگری وجود ندارد که بتواند نقش تو را بازی کند.
برای مثال نقش من یا میخائیل – حتی یک بازیگر بد هم می تواند مدیریت کند، اما مال تو – هیچ کس نیست. من به شما حسادت می کنم، به شدت به شما حسادت می کنم! ” لحظه ای فکر می کند و می پرسد: “من یک پدیده منفی هستم، نه؟” “بله” پاسخ می دهم. “هوم… اونوقت چیکار باید کرد؟” چه جوابی میتونم بدم.
گفتن “کار کن” یا “اموالت را به فقرا بده” یا “خودت را بشناس” آسان است و چون گفتن این جمله بسیار آسان است نمی دانم چه جوابی بدهم. همکاران درمانگر من، هنگام آموزش روشهای درمان، به فرد توصیه میکنند که «هر مورد خاص را فردی کند». این توصیه باید رعایت شود تا خود فرد متقاعد شود.
لایت دخترانه موی کوتاه : که داروهای توصیه شده در کتاب های درسی به عنوان بهترین و کاملاً مناسب ترین به عنوان یک قاعده کلی، در موارد خاص کاملاً نامناسب هستند. در مورد عواطف اخلاقی نیز صدق می کند. ولی باید یه چیزی جواب بدم پس من می گویم: “تو خیلی وقت داری عزیزم. باید یه کاری رو انجام بدی… در واقع، اگر حرفه ای داری چرا نباید دوباره روی صحنه بروی.” “من نمی توانم.” “تو طرز و لحن یک قربانی را داری.
من آن را دوست ندارم، عزیزم. تو خودت را مقصر داری. یادت باشد، تو با عصبانی شدن با مردم و به طور کلی چیزها شروع کردی؛ اما هیچوقت کاری برای بهبود هیچ یک از آنها انجام ندادی. تو با شیطان مبارزه نکردی.خسته شدی.تو قربانی مبارزه نیستی بلکه قربانی ضعف خودت هستی.مطمئنا تو اون موقع جوان بودی و بی تجربه.اما الان همه چیز میتونه فرق کنه.بیا هنرپیشه باش، کار خواهی کرد.
در معبد هنر خدمت خواهی کرد.”… او حرفش را قطع می کند: «اینقدر باهوش نباش، نیکولای. بیایید یک بار برای همیشه توافق کنیم: بیایید در مورد بازیگران، بازیگران زن، نویسندگان صحبت کنیم، اما اجازه دهید هنر را از آن کنار بگذاریم. نه ذوق و نه گوش به هنر داشته باشی. تو تمام عمرت مشغول بودی و هیچ وقت فرصت نداشتی استعداد را به دست بیاوری.
واقعاً… من این گفتگوها درباره هنر را دوست ندارم!” عصبی ادامه می دهد آنها را دوست ندارم. “چه کسی آن را مبتذل کرده است؟” آنها آن را با مستی خود، روزنامه ها با آشنایی بیش از حد، افراد باهوش را با فلسفه مبتذل کردند . “فلسفه چه ربطی به آن دارد؟” “خیلی زیاد. اگر مردی فلسفه می کند، به این معنی است.
لایت دخترانه موی کوتاه : که نمی فهمد.” برای اینکه به حرف های تلخ نرسد، عجله می کنم موضوع را عوض کنم و بعد مدتی سکوت کنم. تا زمانی که از جنگل بیرون می آییم و به سمت خانه ییلاقی کتی می رویم، به موضوع برمی گردم و می پرسم: هنوز به من جواب ندادی که چرا نمیخواهی روی صحنه بروی؟ فریاد می زند: «واقعاً بی رحمانه است» و ناگهان همه جا سرخ می شود. “تو از من می خواهی حقیقت را صریح به تو بگویم.