امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو پر
لایت مو پر | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو پر را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو پر را برای شما فراهم کنیم.۱۷ اسفند ۱۴۰۲
لایت مو پر : ادیت ناگهان به طرف شریک فعلی خود برگشت. «به هر حال دلمونیکو در کدام خیابان است؟» «خیابان؟ اوه، البته چرا خیابان پنجم.» “یعنی کدوم چهارراه؟” “چرا – بگذار ببینیم – در خیابان چهل و چهارم است.” این چیزی را که او فکر می کرد تأیید کرد.
رنگ مو : بدون شک شما مردان دانشگاه هاروارد هستید و مشتاقید که ناشناس خود را در این بهشت آبی بنفش، همانطور که روزنامه ها می گویند، حفظ کنید. کی با تمسخر گفت: “نه، ما فقط منتظر کسی بودیم.” پیتر، بلند شد و لیوانهایشان را پر کرد، گفت: «آه، خیلی جالب است». با اسکرابلدی قرار ملاقات داشتی، نه؟» هر دو با عصبانیت این موضوع را تکذیب کردند.
لایت مو پر
لایت مو پر : اما آنها با این مرد نمی خندیدند – به او می خندیدند. برای آنها مردی که بعد از این مد صحبت می کرد، یا مست بود یا دیوانه. پیتر در حالی که هایبال خود را تمام کرد و توپ دیگری را آماده کرد، گفت: “شما مردان ییل هستید، فکر می کنم.” دوباره خندیدند. “نه.” “بنابراین؟ من فکر کردم شاید شما اعضای آن بخش پست دانشگاه معروف به مدرسه علمی شفیلد باشید. “نه.” «هوم خب این خیلی بد است.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
پیتر به آنها اطمینان داد: «اشکال ندارد، عذرخواهی نکنید. یک اسکروبلدی به خوبی هر خانمی در جهان است. کیپلینگ میگوید: «هر خانمی و جودی اوگریدی زیر پوست». کی با چشمکی به رز گفت: “حتما.” پیتر در حالی که لیوانش را تمام کرد، ادامه داد: «مثلاً مورد من. من یک دختر اینجا دارم که خراب است.
لایت مو پر : بدجنس ترین دختری که دیدم از بوسیدن من امتناع کرد؛ هیچ دلیلی نداره مرا به عمد هدایت کرد تا فکر کنم که میخواهم تو را ببوسم و بعد از آن غر بزنم! مرا پرت کرد! نسل جوان به دنبال چه چیزی است؟» کی گفت: “بگو شانس سختی است.” “اوه پسر!” گفت رز. “یکی دیگر دارید؟” گفت پیتر. کی بعد از مکثی گفت: «ما برای مدتی درگیر شدیم، اما خیلی دور بود.» “یک دعوا؟ – این چیزهاست!” پیتر در حالی که بیثبات نشسته بود.
گفت. “با همه آنها مبارزه کنید! من در ارتش بودم.» “این با یک بلشویک بود.” “این چیزهاست!” پیتر مشتاق فریاد زد. “این چیزی است که من می گویم! بلشویک را بکش! آنها را نابود کن!» رز که دلالت بر میهن پرستی محکم و سرکشی داشت، گفت: «ما آمریکایی هستیم. پیتر گفت: «حتما. “بزرگترین مسابقه در جهان! ما همه آمریکایی هستیم! دیگری داشته باشید.» دیگری داشتند.
ما در ساعت یک یک ارکستر ویژه، خاص حتی در روز ارکسترهای خاص، به دلمونیکو رسید و اعضای آن، که متکبرانه دور پیانو نشسته بودند، بار تهیه موسیقی برای برادری گاما پسی را بر عهده گرفتند. رهبری آنها را یک نوازنده معروف فلوت برعهده داشت که در سراسر نیویورک به خاطر شاهکارش در ایستادن بر روی سر و چرخیدن با شانههایش در حالی که جدیدترین جاز را بر روی فلوت خود مینواخت، مشهور بود.
در طول اجرای او، چراغها خاموش شدند، به جز نور کانونی بر روی نوازنده فلوت و یک پرتوی دیگر که سایههای سوسوزن و تغییر رنگهای کالیدوسکوپی را بر روی رقصندگان جمعآوری میکرد. ادیت خودش را در آن حالت خسته و رویایی رقصیده بود که فقط با دبوتانت ها معمول بود، حالتی معادل درخشش یک روح نجیب پس از چندین مسابقه طولانی. ذهن او به طور مبهم در آغوش موسیقی اش شناور بود.
شرکای او با غیر واقعی بودن فانتوم ها در زیر غروب متحرک رنگارنگ تغییر کردند، و تا کمای فعلی او به نظر می رسید که روزها از شروع رقص گذشته است. او در مورد موضوعات پراکنده زیادی با مردان بسیاری صحبت کرده بود. او یک بار بوسیده شده بود و شش بار با او عشقبازی کرده بود. اوایل شب، دانشآموختگان مختلف با او میرقصیدند.
لایت مو پر : اما حالا، مانند همه دختران محبوبتر آنجا، او همراهان خاص خود را داشت – یعنی نیم دوجین گالانت او را جدا کرده بودند یا جذابیتهایش را با جذابیتهای برخی عوض میکردند. زیبایی منتخب دیگر؛ آنها به طور متوالی و غیرقابل اجتناب به او برخورد کردند. چندین بار گوردون را دیده بود – او مدتها روی راه پله نشسته بود و کف دستش را روی سرش گذاشته بود.
چشمان ماتش به جرقه ای بی نهایت روی زمین قبل از او خیره شده بود، بسیار افسرده، به نظر می رسید و کاملا مست بود – اما ادیت هر بار با عجله نگاه او را از بین برده بود. همه چیزهایی که خیلی وقت پیش به نظر می رسید. ذهن او اکنون منفعل بود، حواسش به خوابی خلسه مانند فرو رفته بود. فقط پاهایش می رقصیدند.
صدایش با شوخی های مه آلود احساسی صحبت می کرد. اما ادیت آنقدر خسته نبود که قادر به خشم اخلاقی نباشد، وقتی پیتر هیمل، عالی و با خوشحالی در مستی او را زیر پا گذاشت. نفس نفس زد و به او نگاه کرد. “چرا پیتر !” ادیت، من یک خورش هستم. «چرا، پیتر، تو هلو هستی ، تو هستی! فکر نمیکنی این یک راه بیمعنی است.
وقتی با من هستی؟» سپس او ناخواسته لبخند زد، زیرا او با احساسات جغدی به او نگاه می کرد که با لبخندی گیج کننده احمقانه متفاوت بود. او با جدیت شروع کرد: «دارلین ادیت، میدانی که دوستت دارم، نه؟» “تو خوب بگو.” او با ناراحتی اضافه کرد: “من شما را دوست دارم – و فقط می خواستم مرا ببوسید.” خجالتش، شرمش، هر دو از بین رفتند.
او در کل دنیا یک دختر زیبا بود. چشمان زیبای موس، مثل ستاره های بالا. او میخواست «عذرخواهی کند—فرزندان»، بهخاطر فرض تلاش برای بوسیدن او. دوم، برای نوشیدن – اما او خیلی دلسرد شده بود، زیرا فکر می کرد او از دستش عصبانی است – مرد چاق قرمز وارد شد و به ادیت نگاه کرد و لبخندی درخشان زد. “کسی را آوردی؟” او پرسید.
نه. مرد چاق قرمز یک گوزن گوزن بود. “خب، آیا شما مشکلی ندارید – آیا این برای شما ناراحت کننده است – امشب مرا به خانه ببرید؟” (این بی تفاوتی شدید از طرف ادیت محبتی جذاب بود – او می دانست که مرد چاق قرمز فوراً در غم انگیزی از لذت فرو می رود). “زحمت؟ چرا، پروردگار خوب، من بسیار خوشحال خواهم شد! میدونی که من خیلی خوشحال میشم.» “با تشکر از شما !
لایت مو پر : تو به طرز وحشتناکی شیرین هستی.» نگاهی به ساعت مچی خود انداخت. ساعت یک و نیم بود. و همانطور که با خودش «یک و نیم» میگفت، بهطور مبهم در ذهنش نقش میبندد که برادرش هنگام صرف ناهار به او گفته بود که هر روز تا ساعت یک و نیم شب در دفتر روزنامهاش کار میکند.