امروز
(یکشنبه) ۰۴ / آذر / ۱۴۰۳
لایت مو شکلاتی
لایت مو شکلاتی | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت لایت مو شکلاتی را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با لایت مو شکلاتی را برای شما فراهم کنیم.۲۰ مهر ۱۴۰۳
لایت مو شکلاتی : هر بار که از تئاتر بیرون میآیم محافظهکاری کاملتر از آن چیزی که وارد میشوم، میشوم. کاملاً امکان پذیر است که جمعیت احساساتی و با اعتماد به نفس را متقاعد کنیم که تئاتر در وضعیت فعلی خود یک آموزش است. اما کسی که می داند آموزش واقعی چیست، این را نمی پذیرد.
رنگ مو : هجده سال پیش دوست عزیزم، چشم پزشک، مرد و یک دختر هفت ساله به نام کتی و شصت هزار روبل از خود به جای گذاشت. به وصیت خود مرا سرپرست قرار داد. کیتی تا ده سالگی در خانواده من زندگی کرد. پس از آن او به کالج فرستاده شد و تنها در تعطیلات خود در ماه های تابستان با من زندگی می کرد. وقت نداشتم به تحصیلاتش بروم.
لایت مو شکلاتی
لایت مو شکلاتی : من فقط بر اساس تناسب و شروع تماشا کردم. به طوری که من می توانم در مورد دوران کودکی او چیزی بگویم. مهمترین چیزی که به یاد میآورم، چیزی که دوست دارم در خاطرهاش به یاد بیاورم، اعتماد به نفس فوقالعادهای است که او هنگام ورود به خانه من داشت، زمانی که باید دکتر را ملاقات میکرد، اعتمادی که همیشه در چهره عزیزش میدرخشید.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
او با صورت بسته در گوشه ای می نشست و مطمئناً غرق تماشای چیزی می شد. خواه او مرا تماشا می کرد که کتاب می نویسم و می خواندم، یا همسرم مشغول شلوغی بود، یا آشپزی که در آشپزخانه سیب زمینی ها را پوست می کند یا سگی که در حال بازی کردن بود، چشمانش همیشه همین را بیان می کرد: “هر چیزی که در این دنیا می گذرد.
همه چیز. زیبا و باهوش است.” او کنجکاو بود و دوست داشت با من صحبت کند. پشت میز روبروی من می نشست و حرکاتم را تماشا می کرد و سوال می پرسید. او علاقه مند است بداند من چه می خوانم، در دانشگاه چه می کنم، اگر از اجساد نمی ترسم، با پولم چه می کنم. آیا دانشجویان در دانشگاه دعوا می کنند.
او می پرسید. “اونا دارن عزیزم.” “شما آنها را مجبور به زانو زدن می کنید؟” “انجام میدهم.” و به نظرش خنده دار می آمد که دانش آموزان دعوا کردند و من آنها را به زانو درآوردم و او خندید. او کودکی مهربان، خوب و صبور بود. خیلی وقتها میدیدم که چطور چیزی از او گرفته شد، یا به ناحق تنبیه شد، یا کنجکاویش ارضا نشد.
در چنین لحظاتی غم و اندوه به ابراز اطمینان دائمی او اضافه می شد – نه چیزی بیشتر. نمیدانستم چگونه نقش او را بر عهده بگیرم، اما وقتی غم او را میدیدم، همیشه این آرزو را داشتم که او را به خودم نزدیک کنم و با صدای پرستار پیر به او دلداری بدهم: “یتیم کوچولوی عزیزم!” یادم می آید او هم دوست داشت خوش لباس باشد و خودش را با عطر بپاشد.
در این او مانند من بود. من همچنین عاشق لباس های خوب و عطرهای خوب هستم. متاسفم که نه وقت داشتم و نه تمایلی برای تماشای آغاز و رشد اشتیاق که کتی را در زمانی که چهارده پانزده سال بیشتر نداشت کاملاً درگیر کرده بود. منظورم عشق پرشور او به تئاتر است. زمانی که او برای تعطیلاتش از دانشکده می آمد و با ما زندگی می کرد.
هیچ چیز آنقدر لذت و اشتیاق به او نمی داد که به عنوان نمایشنامه و بازیگر درباره آن صحبت کند. او با صحبت های بی وقفه اش در مورد تئاتر ما را خسته می کرد. من به تنهایی جرات نداشتم توجهم را به او رد کنم. همسر و فرزندانم به حرف او گوش نکردند. هنگامی که او میل به اشتراک گذاری هیجاناتش را احساس می کرد.
به اتاق کار من می آمد و می گفت: “نیکلای استیپانیچ، اجازه بده در مورد تئاتر با تو صحبت کنم.” زمان را به او نشان می دادم و می گفتم: “من به شما نیم ساعت فرصت می دهم. آتش دور!” بعداً او عکسهایی از بازیگران و هنرپیشههایی که میپرستید – دهها نفر از آنها را میآورد. سپس چندین بار سعی کرد در تئاترهای آماتور شرکت کند و در نهایت وقتی کالج را ترک کرد به من اعلام کرد که برای بازیگری متولد شده است.
لایت مو شکلاتی : من هرگز در اشتیاق کتی برای تئاتر شریک نبودم. نظر من این است که اگر نمایشنامهای خوب باشد، نیازی نیست که بازیگران را به دردسر بیندازند تا تأثیر مناسبی داشته باشند. شما فقط با خواندن آن می توانید راضی شوید. اگر نمایشنامه بد باشد، هیچ بازیگری آن را خوب نمی کند. وقتی جوان بودم اغلب به تئاتر می رفتم و امروزه خانواده من سالی دو بار جعبه ای می گیرند و مرا برای پخش در آنجا می برند.
البته این کافی نیست که به من این حق را بدهد که در مورد تئاتر حکم صادر کنم. اما من چند کلمه در مورد آن خواهم گفت. به نظر من تئاتر در سی چهل سال گذشته پیشرفت نکرده است. من نمی توانم چیزی بیشتر از آن زمان، یک لیوان آب تمیز، چه در راهروها و چه در سرسرا پیدا کنم. درست مانند آن زمان، مهمانداران من را به خاطر کتم شش پنی جریمه کردند.
اگرچه پوشیدن کت گرم در زمستان هیچ چیز غیرقانونی ندارد. همانطور که در آن زمان انجام شد، ارکستر کاملاً غیرضروری در فواصل زمانی می نوازد و تأثیری جدید و بی دلیل به برداشتی که از نمایشنامه دریافت می شود اضافه می کند. درست مانند آن زمان، مردان در فواصل زمانی به بار می روند و مشروب می نوشند.
اگر پیشرفت محسوسی در چیزهای کوچک وجود نداشته باشد، جستجوی آن در چیزهای بزرگتر بی فایده خواهد بود. وقتی بازیگری که در سنتها و تعصبات نمایشی پنهان شده است، سعی میکند یک مونولوگ ساده و سرراست بخواند: «بودن یا نبودن»، نه به سادگی، بلکه با خشخش و تشنجی غیرقابل درک و اجتنابناپذیر در تمام بدنش، یا وقتی. او سعی می کند.
لایت مو شکلاتی : من را متقاعد کند که چازکی که همیشه با احمق ها صحبت می کند و عاشق یک احمق است، مرد بسیار باهوشی است و “غم های دانش” نمایشنامه خسته کننده ای نیست، سپس از صحنه یک نفس می کشم. همان روال قدیمی که چهل سال پیش وقتی با نوحههای کلاسیک و سینهزنی مفتضح شدم، عصبانیم کرد.