امروز
(شنبه) ۰۳ / آذر / ۱۴۰۳
هایلایت مو اینستا
هایلایت مو اینستا | شروع گرفتن مشاوره 100% تخصصی صفر تا صد مو خود به واتساپ پیام دهید، لطفا میزان اهمیت هایلایت مو اینستا را با ۵ ستاره مشخص کنید تا ما سریع تر مطلع شده و موضوعات مرتبط با هایلایت مو اینستا را برای شما فراهم کنیم.۱۵ مهر ۱۴۰۳
هایلایت مو اینستا : روزی بود که حاکی از همه ملایمت بود. مه ارغوانی و تابستانی هندی این منطقه را فرا گرفته بود کارهای خاکی و کمپ ها طبیعت صادر کرده بود دعوت به صلح و آرامش توپ سر کار نبودند هیچ کس در دو طرف نداشت وسوسه شده که هر کس دیگری را بمباران کند.
رنگ مو : زوج خمپاره ها و تیراندازهای تیزپا هنوز بودند. آن صبح برای خونین ها نبود کار جنگی با این حال یک مرد جوان قرار بود در داخل آن کشته شود ساعت قرار بود عمداً در سرما کشته شود خون، با حکم دادگاه نظامی، و با شکوه و مراسم بزرگ؛ و هیچ کس، حتی در دلش میتوانست به عدالت آن نه بگوید جمله. زیرا یانگ بلاد کار بدنامی انجام داده بود.
هایلایت مو اینستا
هایلایت مو اینستا : فرار از خدمت دشمن زیاد بود در مورد آن زمان جنگ آشکارا در حال کشیده شدن بود تا پایان، و مردانی که فاقد فداکاری بودند فداکاری از سختی هایش خسته می شد و محرومیت ها برای جلوگیری از این فرارها، دستور صادر شده بود که هر سربازی دستگیری دیگری در حین رفتن به دشمن باید سی روز مرخصی داشته باشد.
لینک مفید : لایت و هایلایت مو
یانگ بلاد یک روز با او در راهپیمایی بود یک مرد دیگر. او به آن مرد دیگر پیشنهاد ازدواج داد که هر دو باید ترک کنند و شروع کردند با هم به سمت خطوط دشمن با توجه به داستان یانگ بلاد، هدف او این بود رفیقش را دستگیر کند و به این ترتیب مرخصی بگیرد.
هزینه زندگی طرف مقابل چه این داستان واقعی بود یا نه خیلی مهم نیست. هموطن دیگر او را دستگیر کرد. در هر صورت او مستحق پرداخت جریمه بود او انجام داد. او محاکمه، محکوم و محکوم شد. این حکم مورد تایید همه مراجع قرار گرفت از جمله بخش جنگ امروز صبح قرار بود.
اجرا شود ساعت حدود ده بود، هنگ یانگ بلاد به سه ضلع یک حفره تشکیل شده بود مربع. نزدیک ورودی میدان، در سمت راست، تابوت یانگ بلاد آرام گرفته است. در کنار قبر یانگ بلاد بود. در حال حاضر یک آمبولانس با بلبرینگ سوار شد زندانی و نگهبانان همراهش همانطور که او آرام و آرام از آمبولانس بیرون آمد.
ما او را نمونه خوبی از جوانی دیدیم مردانگی او بیست و سه یا بیست و چهار ساله بود سال های عمر؛ بلند، خوش اندام، و پر از کشش قدرت او نیز خوش تیپ و خوش تیپ بود و قیافه لطیف هیچ نشانی از لرزیدن در او نبود: هیچ چیز که نشان دهنده ترسو بود که توضیح او جنایت او را نشان داده بود.
قرار دادن آن چیزی فراتر از تاسف به نظر می رسید مردی مثل آن جای خود را در مقابل نگهبانان گرفت و فقط در پشت گروه، و مرده راهپیمایی می کنند آغاز شد. تنها راه می رفت. به آرامی و با گامی آهنگین، راهپیمایی در داخل میدان حرکت کرد. و به عنوان از من گذشت، کنجکاو بودم.
که محکومین را ببینم رفتار مرد قدمش همونقدر ثابت بود و به اندازه هر مردی در گارد محکم است. من به دستانش نگاه کرد تا ببیند آیا وجود دارد یا خیر چنگ زدن تشنجی انگشتان وجود داشت هیچ یک. من شک دارم که آیا کسی در تمام آن هنگ وجود داشته باشد احساس آرامش در ذهن و یا بسیار خوب در اعصاب همانطور که یانگ بلاد به نظر می رسید.
پس از تکمیل به ظاهر بی پایان راهپیمایی در اطراف سه طرف بسته از مربع، صفوف به سمت راست چرخید، و از انتهای باز خود تا نقطه اعدام عبور کرد. آنجا افسری جلو آمد و خواند به یانگ بلاد یافته ها و حکم از دادگاه که او را محکوم کرده بود.
هایلایت مو اینستا : با تأییدیه های رسمی تأیید آنها و سفارش حکم اجرا شده نگهبانی که زندانی مسئول را به سمت راست تقسیم کرد و رفت و یانگ بلاد ایستاده ماند تنها جلوی تابوتش و کنار تابوتش قبر. به دستور او زانو زد تابوت و دستانش را روی سینهاش جمع کرد.
دوباره به دستور دوازده سرباز با اسلحه از مقابل او بیرون آمدند دست ها. شش عدد از این اسلحه ها دارای فشنگ توپ بودند، و شش نفر خالی بودند. هیچ مردی در جوخه تیراندازی وجود ندارد اجازه داده شد بداند که آیا تفنگ او دارای یک گلوله در آن باشد یا نه افسر فرمانده در بالا به ندرت صحبت کرد.
نفس خود را، اما زمان آنقدر ساکت بود که او کلمات برای سه هزار مرد شنیدنی بود همانطور که او به هر یک از افراد جایگزین گفت، آنجا جمع شدند مرد: “آتش به سرش” و به میانجی مرد: “آتش به سینه اش.” سپس چرخش او برگشت که شاید افسرگونه نبود کاری که باید انجام داد.
ستوان یک هاسکی داد کلام فرمان را به زبان بیاور “آماده آتش هدف.” ترک تیز از دوازده تفنگ وجود داشت به طور همزمان شلیک کرد. غرغر شد و سوت شش گلوله ای که از آن عبور کرده بود سر یا سینه مرد محکوم و به مزارع آن طرف پرت شد.
تفنگ های ارتش آتش با نیروی فوق العاده جسد مرده برخاست و افتاد لنگ به جلو [۱۳۲]پنج دقیقه بعد تمام آنچه از یانگ بلاد باقی مانده بود زیر شش فوت زمین دفن شد. در هیچ یک از اردوگاه ها شادی وجود نداشت آن روز، یا روز بعد، یا روز بعد. حتی ما جیره های اندک چندان مورد علاقه آن ها نبود.
از ما که شاهد این صحنه بودیم و با این حال، همانطور که در ابتدا گفتم، ما بودیم همه به دیدن کشته شدن مردان عادت داشتند. بیلی گودوین من هرگز نمی دانستم که آیا بیلی گودوین مرد شجاعی بود یا نه او مطمئناً از هیچ چیز نمی ترسید. ولی فقدان ترس در ترکیب او چنین بود.
هایلایت مو اینستا : کامل که من همیشه شک داشتم که آیا او مستحق اعتبار بود که هرگز تسلیم نشد آن احساس نترسی او به رنگ او به نظر می رسید موهای شنی و چشمان آبی کمرنگ او – چیزی که هیچ کنترلی بر آن نداشت. در هنگامی که یک توپخانه دوئل در جریان بود.
بعلاوه یک تیرانداز تیزبین فوق العاده آتش، بیلی، با پشت به دشمن، با تنبلی بر روی سینه نشسته است.